شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
69122
نام: علی اکبر
شهر: صاحب الزمان
تاریخ: 8/19/2009 11:16:24 AM
کاربر مهمان
  خدایا ما را با شهدا مونوس فرما که شهادت هنر مردان خداست.سید شهدای علقمه دوست دارم.
69121
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 8/19/2009 11:09:19 AM
کاربر مهمان
  سلام بر مدیریت محترم سایت اگر امکان دارد مابقی نوشته های منو توی صفحه بیاورید می دانم طولانی بود ولی چون انیجا می نویسم جائی دیگر ثبت نکرده ام می خواهم نوشته ها همان باشد که صبح با حس و حالی که داستم نوشتم

التماس دعا
یاعلی
69120
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 8/19/2009 11:04:16 AM
کاربر مهمان
 
یه وقتایی دلم می گیره همه چیز دارم اما انگار هیج چیز ندارم

همه کس دارم اما انگار هیچ کس ندارم

به یه جایی می رسم که انگار هیچی راضی ام نمی کند

هیچکس تنهایی ام پر نمی کنه

انگار پرحرفم اما با وجود گوشهای شنوای زیاد و نگاه های دقیق

بدون پلک زدن اما نمی تونم برای هیچکدوم حرف بزنم

آخه حرفام واسه اونا تکراریه

آخه فقط گوش می دن و فقط نگاه می کنن

اما بعدش اونا خیلی که دلسوز باشن یا منو بفهمن

یا آه می کشن یا می گن حق با تو

یا نصیحتت می کنن

اما من مدتی است که هرموقع این حال و دارم

فقط با یکی حرف می زنم یه کسی که خیلی بزرگه

خیلی مهربونه حرفام هیچ وقت براش تکراری نیست

اگه میلیونها دفعه اونهارو شنیده باشه

آخه من ،حال خرابی من ،

راضی نشدن من ، تنهایی من

مال ناآرومیم ، مال گم شده گی ام

مال حس نکردن ، حضور مهربون اون

حالا که درمونده از همه جا هستم

فقط به کاغذ رو می آرم و قلم یار همیشه دیرین کاغذ

و من و شروع می کنم بدون غرور بدون شرمندگی بدون ترس

و خالی از هر نگرانی بر ملا شدن همه درونم

کاغذ سفید و همیشه سفیدم با قلم سیاهم و با کلماتی که از درونم برمی آید

با درد خودم شریک می کنم

شاید فکر کنی خودخواهم که اون همیشه سفید سیاه می کنم

اما نه اون بی ریا خودش در اختیار من گذارد

و پا به پای من اشک می ریزد و می خندد

و مهمتر از همه هر چه می گویم انگار باز هم می خواهد بشنود

و من آرام می گیرم و شادی وصف ناپذیری در من جوانه می زند

و مهمتر از همه اینکه ناگاه به خود می آیم می بینم

که تمام مدت مخاطب من فقط خدا بوده است

با تمام وجودم فقط او را صدا زده ام

و کاغذ و قلم وسیله ای بوده تامن اینگونه آرامش بگیرم .

التماس دعا
یاعلی
69119
نام: نصرالله سلطانی
شهر: کابل -افغانستان
تاریخ: 8/19/2009 10:57:54 AM
کاربر مهمان
  فقط این غزل رابرایم تجزیه وتحلیل نمائید.
من بخال لبت ایدوست گرفتارشدم
چشم بیمارترادیدم وبیمارشدم
69118
نام: امين
شهر: تهران
تاریخ: 8/19/2009 10:57:30 AM
کاربر مهمان
  سلام.عجب حکایت عجیبی است!عکس شهدا را میبینیم...و عکس شهدا عمل میکنیم
69117
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 8/19/2009 10:30:19 AM
کاربر مهمان
  سلام برآقا سید مرتضی سید وسرور حرف دل

سلام بر کلیه دوستان و همراهان حرف دل

سلام بر مدیریت و همکاران سایت آقا سید مرتضی

سلام بر چه فرقی می کنه بزرگوار

سلام بر سبکبارشیرین کلام . از سفر برگشتم خوشحال شدم که نوشته هاتون رو خوندم و از صلواتهای شیرینتون بهره بردم البته اونجا شما را بیاد داشتم

سلام بر خروش گرامی و بزرگوار شما و سقاخونتون را بسیار بیاد آوردم

سلام بر معلم حرف دل آقا شهاب . هرچند از نوشته هاتون این چند روزه بهره نبردم اما شما هم مانند دیگر عزیزان همراه من بودید خصوصا زمانی که سارای گرامی را دیدم و از باغ و حرف دل سخن بمیان می آمد

سلام بر دکتر مسعود اسلامیان گرامی از اصفهان . سعادت استفاده از نوشته هاتون را در این مدت نداشتم اما خوشحالم از حضور شما و خیر مقدم مجدد

سلام بر خوشبخت انشاالله . عزیزم اونجا بیادت بودم خصوصا سارا بسیار نامت را برایم می فرستاد که التماس دعا داری . امیدوارم به حق آقا امام رضا هر آنچه در دل داری به آن دست یابی
سلام بر برادر گرامی از ترکیه . امیدوارم مشکل شما هم هرچه زودتر حل شود و شما به آغوش مملکت باز گردی

سلام بر سارای بزرگوار از تهران . ممنون از این همه لطف و بزرگیت . عزیزم شما را هم بیاد داشتم خصوصا سارای مشهد در کنارم بود چه حضوری و چه تلفنی قائدتا شما را هم بیاد داشتم و برایتان اگر لایق باشم دعا کردم

سلام بر امید امید امید گرامی . ممنون از اینکه بیاد من بودید من بیاد تک تک دوستان حرف دل و سقاخونه وباغ سید بودم
سلام بر فائزه گرامی از همین دور و برا . زیارت قبول . خوشحالم که به سفر کربلا رفتی التماس دعا
بیاد شما و فریال ویاس گرامیم هم بودم

سلام بر آتنای گرامی از کجا دارم بگم . ممنون از اینکه مرا بیاد داشتی برایتان دعا کردم

سلام بر دوست گرامی و ارجمند . - دوست گرامی خواستن توانستن است گاهی از همین ارتباطات ساده و کوچک دوستی های بزرگ ایجاد میشود و انسانها با همین ارتباطات است که می توانند همدیگر را پیدا کنند و با هم یکی شوند همانطور که دوست گرامیم سارا برایتان توضیح دادن ما از طریق وبلاگ شخصی طریقه ارتباط هم را فراهم کردیم نه توی صفحه حرف دل . و ادوستی من و بنده ی خدا بروجرد هم به همین شکل ایشان یکی از بهترین دوستان من هستند . دوست یابی راحت است دوست گرامی نگهداریش بسیار مشکل است که امیدوارم بتوانیم حفظ کنیم این دوستی ها را .

سلام بر یاس سفید گرامیم . فریال گرامی و ارجمندم . ملیحه گرامی از شیراز . نیاز ار تبریز . بنده های خدا از جزیره مجنون و تهران و بروجرد . مجنون الحسین . مجنون مهدی . و با سلام بر تک تک دوستان که نامشان ذکر نشد ولی یادشان همراه من بود

التماس دعا
یاعلی
69116
نام: İslam Huseynov
شهر: Prayers Timetable
تاریخ: 8/19/2009 10:10:17 AM
کاربر مهمان
  Assalam Aleykum! Why didn’t you paste time table for Azerbaijan?
69115
نام: حامد
شهر: تهران
تاریخ: 8/19/2009 9:52:47 AM
کاربر مهمان
  دعا کنیم برای هم قدر عافیت آن کس بداند که در مصیبتی باشد سلطان ازل غم عشق به ما داد تا روی در این منزل دیوانه نهادیم
69114
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 8/19/2009 9:31:11 AM
کاربر مهمان
  سلام بر آقا سید مرتضی سیدو آرامش دهنده روح و قلب من

سلام بر تک تک دوستان و همراهان آقا سید

سلام به همه دوستان مهربون که در این مدت منو با دلنوشته هاشون شاد کردند.

من دیروز از سفر برگشتم جاتون خالی واقعا ،واقعا ، عالی بود از وقتی برگشتم همش توی دلم و شاید بعضی اوقات بلند هم گفته باشم که دوست دارم برم مشهد زندگی کنم خیلی آب و هواش عالی بود و همش میگم خوشا به سعادت کسانی که در کنار آقا امام رضا زندگی می کنن ، ما هم هتلمون نزدیک کوه و نزدیک طرقبه بود از حرم دور بودیم اما به هر شکلی بود روزی دو بار یکبار صبح و یکبار آخرشب را به سمت حرم می رفتیم خصوصا شبها که کمی خلوتر بود چه حال و هوائی داشت دل کندن خیلی خیلی سخت میشد ، روزی که قرار شد من واسه همراهانم بلیط قطار تهیه کنم اصلا خیال رفتن نداشتم وقتی یک کوپه گرفتم و بلیطها را برایم آوردند و یکی از بلیطها اسم خودم را روی نوشته بودند دیگه دلم تاب و تحمل نیاورد و دیدم این رفتن دست خود من نیست و واقعا امام رضا من را هم طلبیده بود ، خیلی هیجان داشتم اونم این سفر که بدون بچه هایم بود تا حالا بدون اونا به سفر نرفته بودم همیشه یکیشون منو همراهی می کرد اما این بار .............. دلم میخواست داد بزنم و از ته دلم بگم استا کریم به خدا عاشقتم که منو از این نعمت محروم نکردی خلاصه توی این مدتی که آنجا بودیم چندین بار به حرم آقا امام رضا رفتم و برای تک تک دوستان دعا کردم . صبح روز پنج شنبه که به مشهد رسیدیم چون هتل ما تا مشهد فاصله داشت مجبور شدیم اول وسائلمان را تو یکی از هتل ها به امانت بگذاریم و سپس به حرم رفتیم به نماز صبح رسیدیم وای که این نماز چه حالی داشت اولین نمازی بود که بانسیم دل آقا امام رضا دلم را روشن کرده بود ، تو صف نماز یه گوشی همراه پیدا کردم ،همراهانم کلی به من خندیدن و گفتند امروز کارت در اومد باید بگردی تا صاحبش را پیدا کنی تو اون شلوغی چه می کردم خدا می دونست ، بهرحال بعد از زیارت نشستم زیارت نامه بخونم گفتم بذار اول یه اس ام اس بدم به یکی از شماره های توی گوشی شاید خدا کمکمان کرد و زود صاحبش پیدا شد که بلی حدود نیم ساعت طول نکشید که برادر صاحب گوشی که دختر خانمی بودن اومدن و گوشی را از من گرفتن و من راحت شدم .

عصر با سارای گرامی حرف دل و باغ آقا سید قرار داشتم دل دل می کردم که چه کنم و چه بگویم آخه معمولا ما آدما تا کسی رو ندیدیم یه تصویری از همدیگر تو ذهن خودمون می سازیم حالا من مانده بودم که سارا چه قیافه ای داره و چطوری باهاش روبرو بشم ، بهرحال حدود ساعت شش بعداز ظهر همدیگر را پیدا کردیم و انگار نه اینکه ما همدیگر را نمی شناسیم با چنان عشق و محبتی همدیگر را در آغوش کشیدیم که انگار سالیان سال است که با هم و در کنار هم هستیم ، از امام رضا واسه این هدیه خوبی که در اول سفرم به من دادن ممنونم دیدن سارا منو حسابی منقلب کرد ،دختری با همون سادگی و وجاهت نوشته هاش ، با همون رئوفی و خوبی نوشته هاش . منکه خیلی خوشحالم از داشتن این دوست خوب امیدوارم بتونم تاروزی که زنده هستم دوست خوبی براشون باشم چون دوستی لیاقت میخواد که همه کسی اون را ندارد -جاهای دیگری هم در مشهد بود که دیدن کردیم زندان هارون- مقبره فردوسی - ... خلاصه سفر خوب و پرباری بود بجز یه قسمتش که علاوه بر دردی که برایم به همراه داشت شیرینی و خاطره لذت بخشی را هم بجا گذاشت .

ما به همراه همسفرانم به بازاری که به آن الماس شرق می گویند رفتیم ، اونجا خیلی زیبا و شکیل ساخته شده و همه چیز در آنجا پ
69113
نام: ادمین
شهر: تهران
تاریخ: 8/19/2009 9:11:59 AM
کاربر مهمان
  سلام به بونه محترم حدودا ۱۰ دقیقه طول میکشد.
<<ابتدا <قبلی 6918 6917 6916 6915 6914 6913 6912 6911 6910 6909 6908 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved