شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
69032
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 8/16/2009 12:23:25 PM
کاربر مهمان
 

.:: هُوَاللَّطیف ::.

*بوی سیب عزیز و جناب دکتر اسلامیون ، سلام و عرض ادب و خیر مقدم.
خوشحالیم از دیدن مجدّد نام شریفتان.

در پناه حق موفّق باشید.

69031
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 8/16/2009 11:50:05 AM
کاربر مهمان
 
.:: هَواللّطیف ::.


پیرزنی دو کوزه آب داشت که آن ها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد.

یکی از این کوزه ها ترک داشت، در حالی که کوزه ی دیگر بی عیب و سالم بود و همه آب را در خود نگه می داشت.

هر بار که زن پس از پر کردن کوزه ها، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود، آب از کوزه ای که ترک داشت چکّه می کرد و زمانی که زن به خانه می رسید، کوزه نیمه پر بود.

دو سال تمام، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت، نیمی از آبش را در راه از دست می داد. البته کوزه ی سالم و بدون ترک خیلی به خودش می بالید و به کوزه ی ترک دار فخرفروشی می کرد.

ولی بیچاره کوزه ی ترک دار از خودش خجالت می کشید. از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند، می توانست انجام دهد. پس از دوسال سرانجام روزی کوزه ترک دار در کنار جویبار به زن گفت: من از خویشتن شرمسارم. زیرا این شکافی که در پهلوی من است، سبب نشت آب می شود و زمانی که تو به خانه می رسی، من نیمه پر هستم.

پیر زن لبخندی زد و به کوزه ترک دار گفت: آیا تو به گل هایی که در این سوی راه، یعنی سویی که تو هستی، توجّه کرده ای؟! می بینی که در سوی دیگر راه گلی نروییده است!

من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که از جویبار به خانه بر می گردم تو آن ها را آب بدهی. دو سال تمام، من از گل هایی که این جا روییده اند چیده ام و خانه ام را با آن ها آراسته ام. اگر تو این ترک را نداشتی، هرگز این گل ها و زیبایی آن ها به خانه من راه نمی یافت.

هر یک از ما عیب ها و کاستی های خود را داریم. ولی همین کاستی ها و عیب هاست که زندگی ما را دلپذیر و شیرین می سازد. ما باید انسان ها را همان جور که هستند بپذیریم و خوبی را که در آن هاست ببینیم. برای همه ی شما کوزه های ترک برداشته آرزوی خوشی می کنم و یادتان باشد که گل هایی را که در سمت شما روییده اند ببینید و ببویید.

از کاستی های خود نهراسیم. زیرا خداوند در راه زندگی ما گل هایی کاشته است که کاستی های ما آن ها را می رویاند.

نمی دونم برداشتتون از این قصّه چیه ولی هر چی هست مطمئنّم قابل تامّله. خوشحال می شم نظرتون رو در مورد منظور پیرزن بفرمایید.

*سلام و عرض ادب به آقا سیّد مرتضی و دوستان باصفا و باحال آقا سیّد مرتضی.

*آتنای بزرگوار سلام و عرض ادب و ممنون از لطفتون خیلی هم باارزشه.

*نفیسه ی بزرگوار از لس آنجلس سلام و عرض ادب و خدا قوّت و مشاءالله به این همه همّت و درک و فهم بالا.موفّق باشید.

خدا یا ما را به خودمان برسان.


69030
نام: نجمه
شهر: بندرعباس
تاریخ: 8/16/2009 11:24:13 AM
کاربر مهمان
  پروردگار ، تو را شکر می کنم......
.... برای تمام نعماتی که امسال به من ارزانی داشتی
.....برای تمام روزهای آفتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی
.....برای غروبهای آرام و شبهای تاریک و طولانی
تو را شکر می گویم برای سلامتی و بیماری، برای غم ها و شادیهائی که امسال به من عطا کردی
تورا شکر برای تمام چیزهائی که مدتی به من قرض دادی و سپس باز پس گرفتی
خدایا، شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار، دستان یاری رسان ، برای همه آن عشق و محبت و چیزهای شگفت انگیز که دریافت کردم.
69029
نام: دختر
شهر: زمین
تاریخ: 8/16/2009 11:23:43 AM
کاربر مهمان
  من نمی دانم که چرا می گویند*اسب حیوان نجیبی است و کبوتر زیباست*و جرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست!؟*گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد!؟*چشم ها را باید شست* جور دیگر باید دید*
69028
نام: مهاجر
شهر: همه جای ایران سرای من است
تاریخ: 8/16/2009 11:00:30 AM
کاربر مهمان
  اگر تنهای تنها باشم باز هم خدا یی هست

التماس دعا داریم عزیزان.سایت جالبیه برای حرف دلیها
69027
نام: م
شهر: مهم نیست
تاریخ: 8/16/2009 10:56:52 AM
کاربر مهمان
  سلام
سلام
سلام به همه دوستای خوبم سلام به اتنا عزیزم سلام به یاس سفید به اقا شهاب به انتظار بارون و بهار به نفیسه به سارای منتظر به انسیه به ایمان عزیز که الان تو بهشت هستن به انشاءا.. خوشبخت به همه و همه .
و سلام مخصوصم رو به اقا سید میکنم که هر روز که میگذره بیشتر بهشون نزدیکتر میشم و راحتر حسش میکنم و احساسم بهم میگه که اونوم به یاد من هست و من خیلی دوستش دارم .بچه های حرف دل خیلی دوستتون دارم . از مدیریت محترم سایت شهید اوینی و همه کسایی که تو این سایت زحمت میکشند واقعا ممنونم و براتون دعا میکنم البته اگه لایق باشم
مدیریت محترم سایت شهید اوینی :
همیشه از بچگی ارزو داشتم که کتابهای مختلف بخونم مخصوصا زندگینامه بزرگان دین ، علما ، شهدا ، و غیره به هر دلیلی این ارزوهای من محقق نشده بود تا زمانی که با این سایت بطور اتفاقی اشنا شدم و خیلی چیزهایی که دلم میخواست بخونم خوندم و حتی بیشتر از اون چیزای که فکر میکردم و تاثیر زیادی روی من داشت واقعا ازتون ممنونم که اینکارها رو برای ما جوانها انجام میدید . در پناه حق باشید .التماس دعا
برای سلامتی اقا و تعجیل در ظهورش صلوات .
69026
نام: نفیسه
شهر: لس انجلس
تاریخ: 8/16/2009 9:45:19 AM
کاربر مهمان
  سلام دم همه حرف دلی ها گرم
بابا سید *بوی سیب* ت ما روکشت
از همه ممنونم
قول قسمت دوم رو دادم اما نت ام داغونه
الانم از خونه خالم مینویسم
باشه واسه وقتی نتم اومد
برا همه دعا یادتون نره ها
کلی کار دارم باهاتون
...پس ...
////////////////////////////
صل علی طه الامین و اله اجمعین
69025
نام: انسیه
شهر: تنهایی وانتظاروامیدو...یاالله
تاریخ: 8/16/2009 8:03:04 AM
کاربر مهمان
  سلام


از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید


*اللهم عجل لولیک الفرج*

*****اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم*****

التماس دعااااااااااااااااااا
69024
نام: الهه
شهر: تهران
تاریخ: 8/16/2009 7:56:46 AM
کاربر مهمان
  الماس حاصل فشارهای سخت است اگر در خودتان لیاقت الماس شدن میبینید از فشارهای سخت نترسید.
69023
نام: سارای منتظر
شهر: مشهدالرضا
تاریخ: 8/16/2009 7:49:32 AM
کاربر مهمان
  سلام به آقا سید گل!
سلام به دوستان اقاسید گل!
سلام به حرف دلیهای صادق و با وفا به خصوص به نسل سومیها!
سلام آتنای عزیز خوشحالم برگشتیدفقط یک کمی صبر باید بکنی!

خواستم قبل رفتن به محل کارم شما رو از از زیارت با حال من وخواهرم و دوستم هستی(ایمان) با خبر کنم با اینکه دیر وقت بود من و او با ارسال پیام با هم در ارتباط بودیم به یاد همه شما به زیارت رفتیم ازش خواسته بودم به نیابت از همه ی سقاخونه ایها و حرف دلیها و برو بچز باغ شهادت پشت پنجره فولاد بره با آقا حرف بزنه نمیدونم شما امتحان کردید خیلی حس می کنی به آقا نزدیک شدی کسی رو دوروبرت حس نمی کنی از چند قدمی که مزاحم زائرا نباشی! بعد که خوب دلت آروم میشه میری پشت پنجره و با انگشتات شبکه هارو لمس می کنی آخ که چه قدر دیشب خوش گذشت همه خواب بودن ساعت ازدوازده گذشته بود توی تاریکی با ذکر صلوات پیام می فرستادم آخه توی صحن یا نمی رسه یا دیر میرسه خوشبختانه به موقع پیاما ارسال میشد و گزارش تحویل عاشقونه میداد،نمی خواستم توی اون لحظه ی ناب تنها باشه اونم نوشت که من باهاشم با هم گریه کردیم با هم زیارت کردیم فرقش این بود که من نمیتونستم داد بزنم هنوز این بغض تو گلومه برای ترکیدن توی همون صحن سقاخونه پشت پنجره فولاد عاشقی.من که حس خوبی داشتم میدونم برای ایمان عزیز و شماهایی که از راه دور طلبیده میشید قشنگترین لحظه ی عاشقی یه! دیگه بعد اون زیارت تنهاش گذاشتم تا به اعمال دیگه برسه که حتما از قلم خودش خوندنی تره بخونید. برای من دیدن این زائر و دوست که نه زیاد یه کمی باهم تفاوت داریم خیلی صفا داشت و داره، مهم دلی بود که از قبل پیوند خورده بود و روحمون با هم در ارتباط بود ولی وقتی دیدمش مطمئن شدم اون از من بهتره خیلی خانومه و اینکه من و لایق دوستی و دیدار دونسته مهمترینش بود کاش یه روز آقا سید و دوستاش از همین صفحه یه کاروان دل نه واقعا یه کاروان زیارتی حضرت رضا راه بندازه تا بلکه دوستان دیگه هم من عاصی و حقیر و قابل و لایق دیدار بدونند این کوچکترین و کمترین آرزومه که انشاءالله برآورده خواهد شد
در پایان از دوستان حرف دل می خوام برای دل شیدائی من که هم اینک لبه پرتگاهه و برای بیمارم و این مسافر عزیز دعا کنید یا علی!






<<ابتدا <قبلی 6909 6908 6907 6906 6905 6904 6903 6902 6901 6900 6899 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved