اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
66792 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
5/31/2009 8:32:27 AM
کاربر مهمان
|
.:: یَاذَالجَلالِ و الاِکرام ::.
*سلام به آقا سیّد مرتضی و حرف دل و اهالی باصفاش.
صبح زیباتون زیباتر ، صبحی که با حمد خدا و نیایش به درگاهش شروع بشه بایدم انقدر دیدنی باشه.
ادیسون در سنین پیری پس از کشف برق و خصوصاً لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا بهشمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال، در آزمایشگاه مجهّزش که ساختمان بزرگی بود، هزینه میکرد.این آزمایشگاه، بزرگترین عشق ادیسون بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکلمیگرفت تا آمادهی بهینهسازی و ورود به بازار شود. همین روزها بود که نیمههای شب، از ادارهی آتشنشانی به پسر ادیسون اطّلاع دادند که آزمایشگاه پدرش در آتش میسوزد و کاری از دست کسی برنمیآید و تمام تلاش مأموران، فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانهاست!
آنان تقاضا داشتند که موضوع، بهنحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود. پسر با خود اندیشید که به احتمال زیاد، پیرمرد با شنیدن این خبر، سکته میکند بنابراین از رفتن به اتاق وی و بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محلّ حادثه رساند و با کمال تعجّب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه، روی یک صندلی نشسته و سوختن حاصل تمام عمرش را تماشا میکند!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او میاندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بهسر میبرد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ میبینی چهقدر زیباست؟ رنگآمیزی شعلهها را میبینی؟ حیرتآور است! من فکر میکنم که آن شعلههای بنفش، به علّت سوختن گوگرد در کنار فسفر بهوجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظرهی زیبا را میدید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظرهی زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر، تمام زندگیات در آتش میسوزد و تو از زیبایی رنگ شعلهها صحبت میکنی؟ چهطور میتوانی؟ من تمام بدنم میلرزد و تو خونسرد نشستهای؟!پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری برنمیآید. مأموران هم که تمام تلاششان را میکنند. در این لحظه بهترین کار، لذتبردن از منظرهایست که دیگر تکرار نخواهد شد. در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نوسازی آن، فردا فکر میکنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعلههای زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
*توماس آلوا ادیسون* سال بعد، دوباره در آزمایشگاه جدیدش، مشغول بهکار بود و همان سال، یکی از بزرگترین اختراعهای بشریّت یعنی *ضبط صدا* را تقدیم جهانیان نمود. او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.
می دونید دوستان بعضی از ما انسانها در زندگی مون یه اپسیلونش میسوزه اما نمیتونیم خودمونو جمع کنیم! بعد دنیا و تمام انسانهای روی زمین رو زیر سوال می بریم که چرا این اتفاق برای ما افتاده اما هیچگاه دوباره با قدمهای استوار شروع نمیکنیم!
کاش می شد گاهی مثل ادیسون به مشکلات نگاه می کردیم.
|
|
66791 |
نام:
اعظم
شهر:
ورامین
تاریخ:
5/30/2009 11:31:05 PM
کاربر مهمان
|
این همه اب که بر زمین است نه اقیانوس هست
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
التماس دعا
|
|
66790 |
نام:
مرضیه حیدری
شهر:
یزد
تاریخ:
5/30/2009 10:53:36 PM
کاربر مهمان
|
خدایا به شهدا بگو یه نگاه به ما هم بکنند
|
|
66789 |
نام:
منتظر
شهر:
انتظار
تاریخ:
5/30/2009 10:28:30 PM
کاربر مهمان
|
سلام سید
دلم خیلی واست تنگ شده
شما شهدا خیلی بامعرفتین ادم همیشه از هدیه های غیر منتظرتون متعجب وحیرون میشه اینقدر حیرون که حتی نمیتونه ازتون تشکر کنه چون زبونش بند اومده
سید برامون دعا کن که ما هم به بهترین طرق ها بیاییم پیش خدا
.....................
.....................
برای فرجش دعا کنید وبرای سلامتیش صلواتی بر محمد والش بفرستید
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
یامهدی
|
|
66788 |
نام:
یکی از بنده های خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
5/30/2009 10:11:00 PM
کاربر مهمان
|
خدایا،
ای کاش تو هم یکی مثل ما بودی، یکی از جنس ما بودی، شاید این طوری ما رو بهتر درک می کردی
میدونی مشکل کار کجاست؟
مشکل کار در اینه که ما آخر نیازیم و تو آخر بی نیازی
خوش به حالت، که از همه کس و همه چیز بی نیازی...
|
|
66787 |
نام:
ملیحه
شهر:
.
تاریخ:
5/30/2009 9:36:52 PM
کاربر مهمان
|
اقا یا خانم /*/از /*/
چقدر زیبا قلم زده بودید .
جای داره همینجا یک زیارت قبوول هم خدمت شما بگم.
با نظرها یک جورایی موافقم و یک جورایی مخالف
درسته که نباید به ظاهر اکتفا کرد اما نباید فراموش کنیم اگه ریشه سالم باشه قطعا برگ و بار هم سالمه
یک دل صاف ظاهر انسان ها را می سازه
و اما آقا یا خانم .... محترم آدمها به شیوه خودشون با خداوند و ائمه ی معصومین ارتباط برقرار می کنند و هیچ کس حق نداره این ارتباط را مورد نقد قرار بده... فراموش نکنید بنده شناس دیگریست...
|
|
66786 |
نام:
مجید
شهر:
تهران
تاریخ:
5/30/2009 9:14:10 PM
کاربر مهمان
|
دلا یاران عاشق زود رفتند
از این وادی همه خشنود رفتند
من و تو مثل یک مرداب ماندیم
خوشا آنانکه مثل یک رود رفتند
آره دلاور بسیجی آقا مرتضی یاد شما و رفیقای خوبتون بخیر
برا ما دعا کنید
|
|
66785 |
نام:
انتظار
شهر:
مشهد
تاریخ:
5/30/2009 7:08:46 PM
کاربر مهمان
|
سلام بر محمد ال محمد
سلام برسید
سلام به همه دوستان خوب وپاک
سلام به بی نام از خارج از ایران من با طرح شما موافقم امیدوارم بقیه دوستان نیز قبول کنند
هروقت شروع شد خبرم کن هر وقت بگین من اماده ام
التماس دعا
می گن اگه واسه دیگران دعا کنید حاجات خود فرد نیز
براورده شود انشاءالله
یا علی علی یارتون
یا حق
|
|
66784 |
نام:
محمدی
شهر:
یاسوج
تاریخ:
5/30/2009 6:45:19 PM
کاربر مهمان
|
خدایا همه بیمارها راشفا بده برادر من را هم شفا بده
|
|
66783 |
نام:
گمنام
شهر:
کاشکی کربلا
تاریخ:
5/30/2009 5:59:58 PM
کاربر مهمان
|
من ندانم این چه سریست در میان روضه ها
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
|
|