شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
65912
نام: اردیبهشت
شهر: بهارستان یزدان
تاریخ: 5/5/2009 8:57:54 AM
کاربر مهمان
  خدای تعالی عزه ذکره چون کائنات را بیافرید ، هیچ بر خویشتن اینچونین نبالید که او خالق است و بی همتا و چون انسان بیافرید از روح خویشتن در آن دمیدی و هر آنچه خود توانستندی جلوه ای از آن را در رگ و پی آن بشر قرار همی دادی و انسان جلوه ای گشت از خدای تعالی عزه ذکره و بگفتا بر خویشتن : فتبارک الله احسن الخالقین


سلام و دورود و هزاران سد بدرود
بادا بادا مبارک بادا
انشاالله مبارک بادا
سی سد سال پیش در چونین روزی،(نیمه ی بهاران ، پانزدهم اردیبهشت جلالی ) کودکی هوشمند و توانا دیده به جهان همی گشود.
پدر و مادرش ایشان را اردیبهشت نامیدند باشد که آخر سر برود به بهشت!
از همان کودکی فراست و هوش توانایی بداشتی به گونه ای که ایشان کم کم راه رفتن بیاموختی و از برای تفریح به لب رودخانه برفتی و از خود سئوال بفرمودی که رودخانه از کجا میوه بدارد ؟ و این سئوال مهم ذهن ایشان را درگیر نومودی ،تا چون بزرگ همی گشت و ببالیدی ، بدانستندی که چون رودخانه از جلوی بازار میوه فروشان عبور همی کردی، برخی میوه گان از دست صاحب فرار نومودی و در رودخانه بلغزیدی و تا دریا شناور همی بودی.
ایشان در طول عمر خویشتن(بنده ی خانزاده) چندین و چند کشف دیگر بنومودی که جای بیان آن در این مکان نبودی .

اردیبهشت امیدوار همی بودی که در سالهای آینده ی عمر خویش باز هم به اکتشافات مهم خویشتن بپردازد.
انشا الله تعالی عزه ذکره

یا علی با علی تا اعلا

65911
نام: ملیحه
شهر: شیراز
تاریخ: 5/5/2009 3:38:40 AM
کاربر مهمان
  یا حق

سلام آقا سید، انشالا ناراحت نباشی از اشتباهات ما زمینیا
سلام دوستان

این روزها سوالای بی جواب زندگیم زیاد شدن

چرا همیشه در قصه های شیرین زندگی نقش زن سنگ زیرین آسیاب است و نقش مرد رئیس خانواده

خدایا هرچه دادی شکر و به نداده هاتم شکر من راضیم به رضای تو

فریال گرانقدر و صبور میگن بی خبری خوش خبریه امیدوارم که به لطف خدا کسالت بیماراتون برطرف شده باشه
ایمان انشالا زودتر رفع کسالت شود، بیشتر استراحت کنید، بیشتر سردردها عصبی و یا از روی خستگی است
سبکبار شیرین کلام سخت محتاج دعایتان هستم

دبیرستان که بودم هر وقت به ۱ مشکل میرسیدیم جلوی کلاس رو به همه میگفتم بچه ها حالا چیکار کنیم
اینجا هم خودش ۱ کلاس درس فقط به سن بزرگتر شدم ازتون میخوام دعا کنید مشکلم حل شه

یا حسین

65910
نام: ملیحه
شهر: شیراز
تاریخ: 5/5/2009 3:29:06 AM
کاربر مهمان
  به نام یاور تنهایی ام

و من کوکم، و من کوکم
ولی این لحظه بس مایوس و مفلوکم
و شاید لحظه ای دیگر
لباسی دورچین بهر عروسک های یک دختر
شبی در زیر نور ماه، کنار دفتر رویا
به همراه دو دست کوچک زیبا
به رویم ترمه میدوزد
تمام عشق من سارا
بپوشان بر تنش من را
که من پیراهنی زیبا و پرچینم
بغلطان و بغلطان و بپیچان و بپیچان
دامن گلدار این پیرانهی را
این منم سارا، منم، من
کوک خواب تو
همان مادر،
همان لالای گوی لحظه ی رفته ز یاد تو
مرا باور کنی یا نه
همان دردم، همان رنجم
همان آغوش باز مست شبرنگم
نمیدانم چرا امشب ز عشقت
من خمار پیک و مست قصه های خالی از تزویر و نیرنگم
تورا میبینم اما گیجم و منگم
من امشب مستم و آواره ی دنیای پررنگم
ولی بی رنگ بی رنگم
به دستت بوسه خواهم زد
به هنگام تکان تک تک چین های گلرنگم
تو باور کن کمی امشب مرا دختر
همان آواز کوتاه شبی تب دار بر بستر
که گشته مست دست کوچک و تنهای یک دختر
هزار افسوس
رویایم به دست باد در باد است
و این تنها شبی از آرزوی دفتر رویا
کنار رنج و فریاد است
و من تنها همان کوکم
همان مادر
که روزی ترکتان کردم
و آوازم همان لالایی شب های بی خوابیت
به دست باد در باد است
و قلب من
که قلب تو
لبالب مملواز درد و غم و نیرنگ دنیای سیه کار است
مرا باور کنی یا نه همان کوکم
همان زخم غریب زندگی
قلب چپاول رفته ی مغلوب و مفلوکم
65909
نام: گمنام
شهر: تاریخ
تاریخ: 5/5/2009 2:36:04 AM
کاربر مهمان
  به حجاز رفتم به امید دیدن روی ماهت نبودی هنوز خورشید پشت ابر بود اما بود مطلق مانند همیشه سمیع بود آرزو کردم وقتی آمدی رجعت کنم آرزو کردم شهید راه حق شوم.
65908
نام: خروش!
شهر: همين دور و برا
تاریخ: 5/5/2009 12:57:20 AM
کاربر مهمان
  سلام...

براي صحت و سلامتي شما
امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء...
65907
نام: saghy
شهر: tr
تاریخ: 5/5/2009 12:56:43 AM
کاربر مهمان
  salam
angadrdalam garfth kh az khodam
va hamh chiz hamh kas khasth shodm namedanm
hatman angadr gonahkar hastm kh gonahan
baes rsidan sady man ba khodavand
meshavad
khaily khasth hastm
yaky ba man harf bazan angadr sakt
mandaham harf zadn ra darm faramosh mekonm
khasth hastm khaily ama khaily khasthhhhhhhh.
65906
نام: A
شهر: hamburg
تاریخ: 5/4/2009 10:41:30 PM
کاربر مهمان
  salam
chandvaghtie az hamishe tanha tar shodam, delam kheyli gerefte va joz khoda kasiro nadaram ke pishesh dardodel konam, nemikham nashokri konam va khodamro bebazam vali yeklahze nemitunam arum begiram,delshure tamame vojudamo gerefte.. tu barzakham va nemidunam che bayad konam,ehsase tanhaee va bikasi mikonam, chandvaghtie rabetei ro shoru kardam, avayel baram etminan kardan bekhatere tajrobeye talkhike dar gozashte dashtam sakht bud vali bad ba pafeshariee ke mikard etminanro jalb kard va enghadr behem mohebat kard ta man ham khodamro razi kardam va be in eshgh moteahed, pishe khodam goftam delam ro pak konam va etminan dashte basham, ... alan chand vaghtie migzare va ba morure zaman shake man be in rabete bishtar mishe, tarse inke ru dast khorde basham va baziche shode basham tamame vejudamro gerefte, va in tasavor daghunam dare mikone, man ba tavakole be khoda etminane 100% be in agha kardam va tu zehnam ayandeiro sakhtam, alanam bad az khoda un tanha kasie ke daram, midunam khoda kheyli bozorge , vali nemikham az in bishtar shekast bokhoram, dige tahamole yek shekastro nadaram
khahesh mikonam shoma ham baram doa konid, doa konid khoda behem sabr bede va tahamol va ghodrate inro ke arum besham, hamechiro mikham besporam be khoda, dige fekram kar nemikone va ghodrate tasmim giri nadaram...

eltemase doa
...
65905
نام: سبكبار
شهر: يه كوشه دنيا
تاریخ: 5/4/2009 10:07:11 PM
کاربر مهمان
  شفا بيماران ،حل مشكلات،بر مادر عباس ام البنين س صلواتي بفرستيد
65904
نام: فائزه
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 5/4/2009 9:13:25 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه حرف دلی های مهربون

دوستای خوبم من هر وقت میام و میبینم که فریال پیامی ننوشته خیلی ناراحت میشم . دعا میکنم هر جا که هست سلامت و موفق باشه از شما حرف دلی ها هم یه خواهش دارم . هر کسی این نوشته رو میخونه پنج تا امن یجیب برای شفای بیماران فریال و همچنین بیماران حرف دل بخونه . ( ممنون )

انسیه سلام . دوست خوبم ممنون که به من لطف داری و به یادم هستی . سعی میکنم تا جایی که میتونم بیشتر به حرف دل سر بزنم . انشاالله که زیارت همه اماکن زیارتی که نام بردید نصیب خودت و خانوادت و همه آرزومندانش بشه .

ایمان اگه خدا قبول کنه براتون دعا میکنم که هر چه زودتر بهتر بشید .


التماس دعا خیلی زیاد .
65903
نام: ملیحه
شهر: .
تاریخ: 5/4/2009 7:32:36 PM
کاربر مهمان
  یا هو

برای تمامی دلتنگهاو دلتنگی هایشان.......
برای ناامید ها و آنانی که طعم خوش زندگی را به باد فراموشی سپرده ان و......

می دانم آتشی در جانت می دود و بغضی در گلویت
می دانم هوای گریه داری
می دانم شانه ای صبور می خواهی برای دلتنگی هایت
می دانم به گوشه ی تنهایی خزیده ای تا نشنوی حتی صدای پرندگان را ... شرشر باران را ...و یاران را...
ندای بزرگی در راه است
ندایی که تو را به دریا می خواند ...
به دشت ...
به عشق ...
به سکوت ...
و چه بیکران
دستت را به خدا بده
برخیز و به زندگی سلام کن
برای زندگی ، توقف "ممنوع" است
آرام می آید و آرام می رود ... اما توقف هرگز
می آید بی آن که بفهمی می رود مثل سال و فصل و ماه ...
مثل سپیده ...
مثل غروب ...
مثل برگ ...
مثل تو ...
مثل من ...
کوله ی اندوهت را بگذار و بگذر

گفتی دلت گرفته خواهرانه می گویم دلت اجازه ندارد که بگیرد !
حالا زود است برای دلگیری تو !
مگذار در لحظه هایی از زندگی ، به خاطر کوچک ترین چیزها که بزرگ می نمایند ، در چشمانت اشک بنشیند و بر دلت گرد اندوه اشک ها برای غم های بزرگ و شادی های بزرگ است ، پس اجازه نده بیهوده بچکند اجازه نده پژمرده ات کنند. زیرا که در درخشش چشمانت می توانی زندگی را ببینی زیرا تو آن گلی نیستی که در گلخانه ی ناتمامی نحیف و زرد می شود تو آن پرنده ای که می توانی به هر کجا که آفتاب سایه گسترده است ، پرواز کنی
برو و در گوشه ی بزرگی از عبادتگاه درونت شمعی روشن کن و آسمان را به تماشا بنشین
عودی روشن کن و به رقص دودش خیره شو
دست خودت را بگیر و به دشت های بیکران نور ماه سفر کن
در آب های نور خورده دلت را بلغزان
برگرد و زندگی کن
نفس بکش
آن وقت خدا را در همه چیز ببین
شک نکن که می بینی
آن وقت عشق را خواهی یافت
زندگی را خواهی فهمید
زنده بودن را تجربه خواهی کرد و از عمق جان خواهی خندید
رهای رها

خدای امید همراهت ...

<<ابتدا <قبلی 6597 6596 6595 6594 6593 6592 6591 6590 6589 6588 6587 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved