اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
65872 |
نام:
sara
شهر:
از ت
تاریخ:
5/3/2009 10:28:26 PM
کاربر مهمان
|
نام داستان: يك ساعت ويژه
مردي ديروقت ‚ خسته از كار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود.
سلام بابا ! يك سئوال از شما بپرسم؟
- بله حتمآ. چه سئوالي؟
- بابا ! شما براي هرساعت كار چقدر پول مي گيريد؟
مرد با ناراحتي پاسخ داد: اين به تو ارتباطي ندارد. چرا چنين سئوالي ميكني؟
- فقط ميخواهم بدانم.
- اگر بايد بداني ‚ بسيار خوب مي گويم : 20 دلار
پسر كوچك در حالي كه سرش پائين بود آه كشيد. بعد به مرد نگاه كرد و گفت : ميشود 10 دلار به من قرض بدهيد ؟
مرد عصباني شد و گفت : اگر دليلت براي پرسيدن اين سئوال ‚ فقط اين بود كه پولي براي خريدن يك اسباب بازي مزخرف از من بگيري كاملآ در اشتباهي‚ سريع به اطاقت برگرد و برو فكر كن كه چرا اينقدر خودخواه هستي. من هر روز سخت كار مي كنم و براي چنين رفتارهاي كودكانه وقت ندارم.
پسر كوچك‚ آرام به اتاقش رفت و در را بست.
مرد نشست و باز هم عصباني تر شد: چطور به خودش اجازه مي دهد فقط براي گرفتن پول از من چنين سئوالاتي كند؟
بعد از حدود يك ساعت مرد آرام تر شد و فكر كرد كه شايد با پسر كوچكش خيلي تند و خشن رفتار كرده است. شايد واقعآ چيزي بوده كه او براي خريدنش به 10 دلار نياز داشته است. به خصوص اينكه خيلي كم پيش مي آمد پسرك از پدرش درخواست پول كند.
مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد.
- خوابي پسرم ؟
- نه پدر ، بيدارم.
- من فكر كردم شايد با تو خشن رفتار كرده ام. امروز كارم سخت و طولاني بود و همه ناراحتي هايم را سر تو خالي كردم. بيا اين 10 دلاري كه خواسته بودي.
پسر كوچولو نشست‚ خنديد و فرياد زد : متشكرم بابا ! بعد دستش را زير بالشش برد و از آن زير چند اسكناس مچاله شده در آورد.
مرد وقتي ديد پسر كوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصباني شد و با ناراحتي گفت : با اين كه خودت پول داشتي ‚ چرا دوباره درخواست پول كردي؟
پسر كوچولو پاسخ داد: براي اينكه پولم كافي نبود‚ ولي من حالا 20 دلار دارم. آيا مي توانم يك ساعت از كار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟ من شام خوردن با شما را خيلي دوست دارم ...
|
|
65871 |
نام:
فائزه
شهر:
همین دور و برا
تاریخ:
5/3/2009 9:58:09 PM
کاربر مهمان
|
سلام به شهید آوینی
سلام به همه مهربون های حرف دلی
چه فرقی میکنه محترم ممنون که به یادم هستید و برام دعا میکنید . این مدت در گیر درس و دانشگاه بودم . چند وقت پیش که نتونستم برم دانشگاه خیلی از درس هام عقب موندم . باید جبران کنم امتحانات کم کم داره از راه میرسه . ببخشید که نتونستم بیام و به حرف دل سر بزنم . واقعا وقتی نمیام دلم برای اینجا و سقا خونه تنگ میشه . اگه خدا قبول کنه برای بیمار مورد نظرتون هم دعا میکنم .
دوست گرامی از شهر دوستی از شما هم ممنونم .
فریال عزیز زود تر بیا خیلی نگرانتم .
التماس دعا از همه بزرگواران حرف دل.
|
|
65870 |
نام:
فرید
شهر:
تهران
تاریخ:
5/3/2009 7:28:38 PM
کاربر مهمان
|
از بی خدائی دارم میمیرم.
از اینکه خودم را زیر پا گذاشتم دارم میمیرم.
به دادم برسید.
کاش خود کشی حرام نبود!!!!!!!!!!!!!!!
|
|
65869 |
نام:
امیر حسین
شهر:
تهران
تاریخ:
5/3/2009 7:20:54 PM
کاربر مهمان
|
شلام علیکم
آقا مجتبی بزرگوار برادر گرامیم خودکشی چیزی رو حل نمی کنه غیر از این که ÷یش خدا و رسولش شرمنده میشی برادرم بزرگوار طک کمی فکر کن و با توکل به خدا مسیر زندگیت رو تو همون مسیری قرار بده که خدا و رسولش راضی هستند به امید خدا تمام مشکلاتت حل میشه بزرگوارم دل فقط به یاد خداست که آروم میشه تو هم فقط به یاد خدا درراهی که خودش مشخص کرده جلو برو ببین که چطور آروم میشی بخدا خیلی ها این راه رو امتحان کردن و جواب گرفتن هر وقت احساس ناراحتی کردی دو رکعت نمازو یک صفحه قرآن بخون ببین جواب میگیری به امید موفقیت شما التماس دعاء
|
|
65868 |
نام:
سبكبار
شهر:
يه كوشه دنيا
تاریخ:
5/3/2009 6:59:56 PM
کاربر مهمان
|
دوست دوستي ،،،ازدعاي خيرتون ممنو نم ،دعاي خير امام زمان باشما باشه دنياوإخرت باذكر صلواتي بر امام حسين ع
|
|
65867 |
نام:
محمد
شهر:
ایلام
تاریخ:
5/3/2009 6:02:52 PM
کاربر مهمان
|
چرا همه اینقدر نامفهوم و کلیشه ای صخبت میکنند . دل نوشته از اسمش پیداست به سادگی و روشنی دل حرفتون رو بزنید در اگه اسم و محلتون رو هم بگید چی میشه ؟
|
|
65866 |
نام:
ثمین
شهر:
گناهکاران
تاریخ:
5/3/2009 5:47:21 PM
کاربر مهمان
|
سلام.من تاالان غافل بودم ای عزیزان به دعای شما نیازمندم من دختری۱۸ساله هستم.تازه قلبم به نور ایمان روشن شده خواهش میکنم دعایم کنید تا این ایمان راتالحظه ی مرگ در دلم داشته باشم.التماس دعا یاحق
|
|
65865 |
نام:
صفا
شهر:
بحرین
تاریخ:
5/3/2009 5:39:04 PM
کاربر مهمان
|
احساس تنهائی
|
|
65864 |
نام:
دوست
شهر:
دوستی
تاریخ:
5/3/2009 4:27:07 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه شما خوبا بعد از مدتها (شايد دو سال!!!) باوركنيد دارم بال در مي يارم كه راهم داديد بيام تو اين صفحه
السلام علي جميع الشهداء و امام الشهداء
Saghy انشاالله ساقي عشق بشي.
غريب جان از ماست كه برماست. بسم الله باوركن خودت اگه بخواهي ميتوني درستش كني
هانيه باور كن همين الآنش هم از خيليها خوشبخت تري ولي اميدوارم همه مشكلاتت حل بشه
دلتنگ شهدا باوركن كيف كردم
چه فرقي ميكنه باور كن خيلي سالاري.
انسيه فائزه دل شكسته اميرحسين خروش عزيز، به يادتونم اما چون چه فرقي ميكنه براتون دعا كرد من فقط آمين ميگم.
سيد علي رضا آقا التماس دعا داريم خوشبحالت مارو جا نزاري بريها
آقا مجتبي از تهران واقعا ايول داري كه اينقدر زود باختي! مؤمن اولاً انشاالله كه خيرت بوده ثانياً دوست داشتنت معلومه كه يكطرفه و با عرض معذرت اشتباه و بيخود بوده ثالثاً به عصمت حضرت زهرا انشاالله علاوه بر يك حوري آخرتي يك حوري با شعور دنيوي هم نصيبت بشه، با ما باش داداشم.
براي عاقبت بخيري همتون خصوصا سبكبار اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
|
|
65863 |
نام:
سبكبار
شهر:
يه كوشه دنيا
تاریخ:
5/3/2009 4:25:45 PM
کاربر مهمان
|
بر احمد مختار محمد مصطفي ص صلواتي بفرست
|
|