شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
65382
نام: سانشید
شهر: ک
تاریخ: 4/18/2009 7:26:23 PM
کاربر مهمان
  هر موقع دلم می گرفت و حال و هوای اینطوری داشتم سراغ دفتر خاطراتم می رفتم با اینکه همه فکر می کنن آدم خشکی هستم اما این دفتر برام حکم یه یار یا بهتر بگم حکم یه رفیق رو داره. اما امروز گفتم بذار حرفی رو که می خواستم توی دفترم بنویسم اینجا بنویسم آخه اینجاهم یه جاییه برای نوشتن.
امروز برای یه لحظه دلم داشت اشتباه می رفت. از این لحظه ها خیلی توی زندگیم اتفاق افتاده اما بعداز اینکه کار از کار می گذشت به خودم می اومدم اما امروز یه دفعه دلم تنگ آقا شد. دلم نیومدبا کارم ناراحتش کنم. من که دوستی ندارم یه موقعه هایی می نشینم و برای خودم از دلتنگی هام می نویسم. اما خودت میدونی آقاجون امروز یه حالی دیگم هر موقع که دلم هوات رو می کنه اشک توی چشمام حلقه می زنه. توخودت می دونی از چی ناراحتم از چی گله دارم. دردم رو به کی بگم جز تو که نگفته می دونی. خیلی وقتها گرمای دستهات رو روی شونه هام حس کردم. اما باز هم بچگی کردم و خطا رفتم. امانمی دونم مثل یه بچه ایی که اگه تنها بشه اسباب بازی هاش رو محرم راز خودش می کنه من هم دفتر رو محرم راز خودم کردم.... چی بگم از ....
دلم تنگه تو خودت می دونی آرومم کن. بهم صبر بده. برام مثل همیشه دعا کن. نگاه به اشتباهاتم نکن مثل همیشه که نگاه نکردی.
فقط همین رو می تونم بگم که دلم برات تنکه ...
خیلی هم تنگه. یه موقعه هایی فکر می کنم اگه تورو نداشتم با کی حرف می زدم. درد دلم رو به کی می گفتم.ولی خسته شدم. دیگه ادامه راه رو نمی دونم چطوری ادامه بدم. اگر چه به دعاهات ایمان دارم اما....
باز هم بخاطر تمام ثانیه هایی که به یادم بودی و فراموشت کرده بودم ازت ممنونم.
هنوز یه حسی درونم سوسو می زنه کمک کن خاموش نشه. برای ادامه راه بهت احتیاج دارم. کمک کن. حتی اگه...
65381
نام: نوروز شكورزاده
شهر: ماکو
تاریخ: 4/18/2009 4:41:12 PM
کاربر مهمان
  خواهشمند است از عجايب قرآن وارواح و تخليه روح بنويسيد
65380
نام: ملیحه
شهر: شیراز
تاریخ: 4/18/2009 4:36:16 PM
کاربر مهمان
  به نام آنکه از نامش آرامش یافتم

سلام به آقا سیدالشهدا و به یاران صدیقش
سلام به آقا سید و دوستان خوبم در حرف دل

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی میگذراند، اما کسی نمی آمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و دارایی اندکش را در آن نگه دارد.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان میرود، متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه فریاد زد: ( خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟ )
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی که به ساحل نزدیک میشد از خواب پرید، کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود میدادی شدیم.



وقتی که اوضاع خراب میشود، نا امید شدن آسان است ولی ما نباید دلمان را ببازیم...........
چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.
پس به یاداشته باش در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخواسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک میخواند.


هر روز با این امید بالا میام که ببینم یکی از دل نوشته ها حکایت از به مقصود رسیدن داره، و چشمام با دستنوشته ها آشنا میشن، که دست نوشته نه، دل نوشته های شما عزیزان
امیدوارم هر جای این صفحه هستی که هستید هیچوقت از محبت خدا نا امید نباشید چون به قول معروف دیر یا زود داره اما سوخت یا سوز نداره.

سبکبار عزیز خدا قوت در دعای خیرت بعد از جمیع مسلمانان یادی هم از بنده حقیر کن

آقا شهاب لطف کنید و در آیات شریفه نیز اسممن و خواهرم را ثبت فرمایید بزرگوار، اجر تمام زحمات شما با امام حسین.

گر دامن دیدار تو بر چنگ آید
سهل است که پای عمر بر سنگ آید
هرچند گدای کوی عشقم حقا
از جمله جهان بی تو مرا ننگ آید
(خواجه عبدالله انصاری )
65379
نام: سپيده
شهر: آمل
تاریخ: 4/18/2009 3:52:15 PM
کاربر مهمان
  سلام بر همه ی دوستان حرف دل و سلام بر
امیدوار گرامی لطفا۵۰۰صلوات وهمچنین ختم آیات قرآنی را برای من ثبت کنید
جملاتی در مورد شیخ جعفر مجتهدی
خدا غیور است
جناب آقای حاج علی حاج فتحعلی تعریف می کردند: روزی به آقای مجتهدی گفتم که: گاهی که در حین مسافرت سوار ماشین هستیم راننده موسیقی پخش می کند و بسیار مشکل است که در بیابان با هوای سرد و وسائل همراه از ماشین پیاده شویم وظیفه چیست؟
آقا فرمودند: بله آقا جان، حتما پیاده شوید، خدا غیور است.
بعد از ین واقعه یک مرتبه در فصل زمستان که سوار اتوبوس بودم راننده موسیقی پخش کرد وقتی از این کار ممانعت کردم گفت: اگر نمی خواهید پیاده شوید بنده هم در وسط بیابان پیاده شدم و مدتی ایستادم ولی خبری از ماشین نشد ناگهان به یاد کلام آقای مجتهدی افتادم که فرمودند: خدا غیور است.
در این هنگام گفتم: خدا غیور است چند دقیقه بعد از گفتن این جمله یک دستگاه ماشین بسیار نو و تمیزی مقابلم ایستادو مرا به مقصد رسانید
65378
نام: فریال
شهر: تهران
تاریخ: 4/18/2009 3:22:51 PM
کاربر مهمان
  (به نام خدا)


***********************************
همیشه می گفتند:صدسال اول زندگی سخته....راستی مگه قراره چقدرعمرکنیم که صدسالش هم.....
کاش می شدخواب بودم اون وقت همه چیزبرام تنهایه کابوس بود.خدایامی دونم این اواخرخیلی بدشدم ودیگه ارزشی برات ندارم ولی فکرمی کردم وقتی ازدست یکی می رنجی ولش می کنی به حال خودش ولی توباوجوداین همه بدی بازم تنهام نذاشتی واین قدرخستم کردی که اخرش دوباره به یاذت بیفتم...دوباره بیام وتنهابرای توحرف بزنم ودرددل کنم.
همیشه بلدم دیگرونواروم کنم وحرفای قشنگ قشنگ بزنم ولی نوبت خودم که می شه نمی دونم چراکم میارم.
خودت می دونی که اگه بهت توکل نکرده بودم خیلی بدترازاین هابودم...
خداجونم باورکن من اون بنده ای نیستم که بتونه ازپس این فشارهابربیادمن ادم صبوری هستم ولی اخه تاکی؟تاکجا؟چقدرمی خوادادامه پیداکنه....چقدربایدحرفاموتودلم بریزم وبه هیچ کس نگم...؟چقدربایدبگم وبخندم درحالی که ....
ازدرون دارم می سوزم...
************************************

ایمان عزیز-انسیه ی مهربون-اقاشهاب بزرگوار-ملیحه جان: ازلطف همه ی شمابه اينجانب تشکرمی کنم...
امیدوارم خداوندبه خاطرپاکی شماهم که شده مراکمک کندتابتوانم بااین مسائل پیش پاافتاده كناربيام وبه يك ارامش نسبي برسم.

الان كه يه كم حرف زدم بهترم....
التماس دعا





(خداياشكرت)













65377
نام: مجنون مهدي(عج)
شهر: عشق
تاریخ: 4/18/2009 1:31:42 PM
کاربر مهمان
  درودخداوند برتو که روزی خواهی آمد وصدای گامهایت به گوش منتظرانت طنین انداز است....

صدای کوچه گاه سنگ می شودبه وقت درد...سکوت لحظه های بی عبوروهم همه....

زهربی نشان خواب...من ازهنوزیادهای سرخ ،من ازهجوم اشک های زخم،من ازعبورکوچه کاروان ،من ازهنوزهم همه صدای سیلی کبود،یادیاس بی نشان.....

من ازنجابت نگاه ملتهب ،من ازشکوه قامت قلم....

تجلی نگاه دلنوازیار به حرمت قسم رسیده ام....

درانتهای کوچه های خستگی شوق پرکشیدن است...لذت رسیدن است.

درانتهای این فراق نصیب من صوت اوشنیدن است....

روی دلربای یاردیدن است وطعم وصل اوچشیدن،وه که راه انتظاردرگذشتن ازکوجه های تنگ وتاربه شوق یارعطرزندگی ورسم بندگیست...آری عادت شقایق است...ومااگرشقایقیم به شوق اوشقایقیم...

این که تورانمی بینم چرابایدازشوقم به توکاسته شود...مگرازدیده رفتنت توراازدلهای مانیزبرده است؟!

فدایت شوم...فدایت شوم ارباب!

راستی اگردیربیایی ما چه می کنیم؟...گردتومی مانیم یا میرویم؟

آیابه مااطمینانی هست که گردهجوم تیرهاسینه مان سپربلای توباشد یانه؟...من که به لذت یک گناه رهایت می کنم کجادلخوش توباشم که یارویاورداری.....!

من کجادوری تورایافته ام؟

یاکجابه سوی توشتافته ام...من کجاازغم نادیدنت افسوس خورده ام؟...

یاازاینکه هم غم تونیستم رنج برده ام....

من سرخویش گرفته ام ودنیای خودم راساخته ام...

این تویی که ازیادمن غافل نمی شوی...نه من!!

این تویی که خاطرت نگران منست نه من!

این تویی که دستان من رامی گیری وازکوچه های تاریک دنیایی می رهانی نه من!

خاک بردهانم.....آقا جان...ببخش مرا...خاک بردهانم آقاجان...گویی تومحتاج منی وای برمن!

وای برمن...وای برمن....

چه کرده ام درمقابل خوبیهای شما...لطفهای بی شمارتان...چه کرده ام...چراجسته ام؟...به جای توکه راخریده ام به عوض تو؟...روسیاهم آقا....

وای برمن!که هم قاصرم وهم مقصر...نانت خورده ام ودل نازنینت راشکسته ام...ای عزیز دلم حلالم کن آقا جان....

کجایی طلوع نرگس عطرهای ناشکیبا...

کجایی طلوع هرچه دستهای بلند...

کجایی تولدبادهای باران زا...کجای...

کجایی عزیز دلم...



حرف همیشگی دلم را می دانی ارباب....



غیرنام خوش دلربایت کی شوددیده دردفترمن

عاقبت دربیابان عشقت غرقه خون بنگری پیکرمن...





التماس دعای فرج
65376
نام: شیخ گنجی
شهر: استان تهران
تاریخ: 4/18/2009 12:14:28 PM
کاربر مهمان
  سلام بر همه ی دوستان خوانند:

سلام بر سید اهل قلم:

الا ای شیعه من خیر تو جویم

سحرگه راز خود را با تو گويم

من مهدي که فرزند حسينم

براي حال تو در شور و شِينم


65375
نام: م
شهر: شیراز
تاریخ: 4/18/2009 12:09:52 PM
کاربر مهمان
  میگما آدم فک میکنه وقتی بزگ شد دیگه مثل بچه ها دست به دامن آروزها نمیشه تا از زندگیش لذت ببره.
فک میکنه میتونه هرکاری انجام بده و اصلا دنیا اقد جدیه که آرزو کیلویی چن!
آما حالا من مثل بچه ها هنوز ۱۰۰۰تا آرزو تو ای دلم دارم. روزی هزار بار میگم خدایا ینی میشه من به آرزوام برسم. اولیشم ایه که زودتری ای خوونهو فروش بره.
65374
نام: هانیه
شهر: مشهد
تاریخ: 4/18/2009 12:06:04 PM
کاربر مهمان
  یکی رو دوست دارم اما داره می ره خدایا تو رو به امام حسین قسم ازم نگیرش
65373
نام: زهرا
شهر: غریب
تاریخ: 4/18/2009 11:28:55 AM
کاربر مهمان
  به یاد او
یا ربالعالمین
سلام
۵۰۰ صلوات و یک ختم قرآن برای من حقیر ثبت بنمایید.
ممنون از عزیزانی که در مارهای خیر مارا هم شرکت می دهند.
برام خیلی دعا کنید.
<<ابتدا <قبلی 6544 6543 6542 6541 6540 6539 6538 6537 6536 6535 6534 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved