اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
5782 |
نام:
دلم تنهاست
شهر:
سوئد
تاریخ:
1/22/2005 5:59:29 PM
کاربر مهمان
|
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب از در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد
|
|
5781 |
نام:
سعید
شهر:
مشهد
تاریخ:
1/22/2005 5:07:43 PM
کاربر مهمان
|
یكی از بی خرج ترین وساده ترین راه وصال بحضرت دوست
همانا همت گماشتن بر ذكر اوست البته نه از آن نوعی كه تقریبا بین مومنین ظاهری باب شده بلكه بصورت پنهانی مخصوصاكه اگر این كار ادامه داشته باشد دل نیز باانسان همراه میشود صد البته كه این نسخه مربوط به كسانی ست كه گناه كمتر میكنند یا نمی كنند واضح است كه این توفیق هم نصیب افراد اخیرالذكر نمیشود تاسف من از اینست كه چرا از این ساده ترین راهها برای رسیدن بمقصود ودرامان بودن از گزند گناهان وبلایا استفاده نمی كنیم خداوند انقدر مهربانست كه به راههای مختلف و سهل میخواهد انسان رابه وصالش برساند ولی...............
|
|
5780 |
نام:
حميده زعفراني
شهر:
تهران
تاریخ:
1/22/2005 5:02:54 PM
کاربر مهمان
|
به نام تنها امید ناامیدان
مگذار دلت بمیرد چون خدا باتوست
|
|
5779 |
نام:
سکینه شم آبادی
شهر:
سبزوار- شم آباد
تاریخ:
1/22/2005 4:46:44 PM
کاربر مهمان
|
خدایا مرابه خود وامگذار
ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند
|
|
5778 |
نام:
دلم تنگ است احوالش ندونم...
شهر:
مگر مهم است؟؟؟؟؟یك ایرانی
تاریخ:
1/22/2005 3:36:21 PM
کاربر مهمان
|
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان كنم ریش درون /پنهان نمی ماند كه خون بر آستانم می رود
دوكوهه السلام ای خانه عشق/سلام ما به تو میخانه عشق
دوكوهه منزل و ماوای عشاق/دگر خالی شدی از جای عشاق
ای كاش هنوز صفا و صمیمیت واز آن مهمتر عشق و ایمان آن دوران وجود داشت و میشد آن را عیان دید...ای كاش هنوز نماز اول وقت ارزش بود...ای كاش هنوز حرف ولایت تنها ملاك بود &كه آنها همه غرق در ولایت فنای فی الله بودند...التماس دعا
|
|
5777 |
نام:
همون كه فكر نمی كردید بمونه
شهر:
غم
تاریخ:
1/22/2005 3:16:50 PM
کاربر مهمان
|
درد دل خستهمو
فقط برا تو گفتم
چون از تموم مردم
«به من چه» ميشنفتم
ميگم خونه نداريم
خيلي مريضه بچه
ساية سرنداريم
همه ميگن «به من چه»
با آه خود به عكس
بابا جونم جون ميده
چادرو وَرميداره
موهاشو نشون ميده
صورتشو ميذاره
روصورت شهيدش
بابام نگاه ميكنه
به موهاي سفيدش
اشك مامان ميريزه
روصورت باباجون
بابام گربه ميكنه
براي غمهاي اون
بابا با چشماش ميگه
قشنگِ مهر بونم
همسر خوب و تنهام
غصه نخور ميدونم
اتل متل يه مادر
نحيف و زار و خسته
با صورتي حزين و
دستاي پينه بسته
دستاي پينهدارش
عجب حماسه سازه
دستايي كه شوهرش
خيلي به اون مينازه
دستايي كه پرچمِ
بابا رو ورميداره
توي خزون غيرت
دستايي كه بهاره
دستايي كه عينهو
دست بابا ميمونه
نميذاره سلاحِ
بابام زمين بمونه
دستي كه بچههاشو
بسيجي بار مياره
بذر غيرت و ايمان
تو روحشون ميكاره
درسته كه شوهرش
تو جبههها شهيد شد
درسته كه موي اون
بعد بابا سفيد شد
اما خون بابا و
موهاي مادر من
وقتي با هم جمع شدن
سيلي زدن به دشمن
سرخي صورت اون
سرخي خون باباست
موي سفيد مادر
افتخار بچههاست
بايد فهميده باشي
چه جوري ميشه جنگ كرد
با سيلي جاي سرخاب
صورتا رو قشنگ كرد
بايد فهميدهباشي
چه جوري ميشه جنگ كرد
يا اينكه بيرنگ مو
موي سياهو رنگ كرد
اتل متل يه مادر
خيلي چيزا ميدونه
از بيمروّتيها
از بازي زمونه
اي كه در اين حوالي
غربت مارو ديدي
صداي نالههاي
مادرمو شنيدي
دست رو گوشات گذاشتي
چشماتو خيره كردي
زل زدي به مادرم
فكر كردي خيلي مردي؟
تو كه به زخم قلب
مامان نمك گذاشتي
اگه مامان بميره
مادرمو تو كشتي
اگه بابام نبودش
هر چي داشتي ميخوردن
مال و منالت كه هيچ
مادرتم ميبردن
اگه مامان بميره
دق ميكنم، ميميرم
پيش خدا و بابام
من جلو تو ميگيرم
کجا رفتن مردای مرد
|
|
5776 |
نام:
مهاجر تنها
شهر:
غم
تاریخ:
1/22/2005 2:51:46 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه بچه بسیجی ها
نه دیگه آوینی آوینی نیست.
مهاجرم اون مهاجر قبلی نیست
بسیجیا واقعا بعد از شهدا چه کرده ایم.
تل متل يه مادر
نحيف و زار و خسته
با صورتي حزين و
دستاي پينه بسته
بپرس ازش تا بگه
چه جور ميشه سوخت و ساخت
با بيست هزار تومن پول
اجاره خونه پرداخت
اجارههاي سنگين
خرج مدرسه ما
خرج معاش خونه
خرج دواي مينا
بپرس ازش تا بگه
چه جوري ميشه جنگ كرد
با سيلي جاي سرخاب
صورتا رو قشنگ كرد
بپرس ازش تا بگه
چه جوري ميشه جنگ كرد
يااينكه بي رنگ مو
موي سياهو رنگ كرد
وقتي كه گفتند بابا
تو جبههها شهيد شد
خودم ديدم يك شبه
چند تا موهاش سفيد شد
مي خواي بدوني چرا
نصف موهاش سفيده؟
بپرس كه بعد بابا
چي ديده، چي كشيده
يا ميره داروخانه
برا دواي مينا
يا كه ميره سمساري
يا كه بهشت زهرا(س)
يه روز به دنبال وام
مامان ميره به بنياد
يه روز به دنبال كار
پيرِ آدم درمياد
هر وقت به مامان ميگم:
«طعم غذات عاليه»
مامان با گريه ميگه:
«جاي بابات خاليه»
بعضي روزا كه توي
خونه غذا نداريم
غذاي روز قبلو
برا مينا ميذاريم
مينا با غم ميپرسه:
«غذا فقط همينه؟»
مامان با گريه ميگه:
«بابات كجاس ببينه؟»
وقتي كه بيست ميگيرم
مياد پيشم ميشينه
نوازشم ميكنه
نمرهها مو ميبينه
ميگم: «معلمم گفت
كه نمره هات عاليه»
مامان با گريه ميگه:
«جاي بابات خاليه»
يه بار گفتم: «مامان جون
اين آقا بقاليه
با طعنه گفت تو خونه
جاي بابات خاليه؟»
تا حرف من تموم شد
با دست تو صورتش زد
با گريه گفت: «اي خدا
بيشرفي تا اين حد؟»
ميگم : «مامان راست بگو
اگه بابا دوسِت داشت
چرا ازت جدا شد
پس چرا تنهات گذاشت؟»
چشم ميدوزه تو چشمام
لب ميگزه ، ميخنده
بيرون ميره از اتاق
محكم در و ميبنده
رفتم و از لاي در
توي اتاقو و ديدم
صداي گريههاشو
از لاي در شنيدم
داشت با بابام حرف ميزد
چشاش به عكس اون بود
انگار كه توي گلوش
يه تيكه استخون بود
«مرتضي جون ميدونم
زندهاي و نمردي
بعد خدا و مولا
ما رو به كي سپردي؟
دست خوش آقا مرتضي
خوش به حالت كه رفتي
ما اينجا مستأجريم
تو اونجا جا گرفتي؟
خواستگاريم يادته؟
چند تا سكه مهرمه
مهريه مو كي ميدي؟
گره توي كار مه
مهريهمو كي ميدي
دختر مون مريضه
بياببين كه موهاش
تند تند داره ميريزه
مهريهمو كي ميدي؟
اجاره خونه داريم
صاحب خونه ميگفتش
ديگه مهلت نداريم
امروز كه صاحب خونه
اومد برا اجاره
همسايمون وقتي گفت
مهلت بده نداره
يهو تو كوچه داد زد:
اينا همش بهونهاس
دقّ اجاره داره
دردش اجاره خونهاس
به من چه شوهرش رفت
يا كه زن شهيده
خونه اجاره كرده
يا خونه مو خريده؟
درد دل خس
|
|
5775 |
نام:
حسین .س
شهر:
تهران
تاریخ:
1/22/2005 2:13:06 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه
خدا قوت
|
|
5774 |
نام:
Awin
شهر:
Donyaye arezoha
تاریخ:
1/22/2005 4:37:39 AM
کاربر مهمان
|
Man inja bas delam tang ast va harsazi ke mibinam bad ahang ast!
Bia.............
|
|
5773 |
نام:
هستی
شهر:
همین نزدیکی
تاریخ:
1/22/2005 4:32:39 AM
کاربر مهمان
|
این روزها که می گذرد، هر روز
احساس میکنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند...
قیصر امین پور
معبودم دوست دارم روزی دوباره مرا مثل آن روزهای دست نیافتنی صداکنی و من عاشقانه به سویت پرواز کنم و گرد کعبه دلها طواف کنم.
خدای خوبم، دوستت دارم.
|
|