شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
5752
نام: مهاجر تنها
شهر: غم
تاریخ: 1/20/2005 5:22:20 PM
کاربر مهمان
  می بینم که بازم متصدی کنترل خوابش برده
آقا اگه این کار واست سخته بدون رو درواسی بگو
یعنی هرکس هر غلطی خواست اینجا میکنه
واقعا که
5751
نام: دلم تنهاست
شهر: سو ئد
تاریخ: 1/20/2005 5:07:01 PM
کاربر مهمان
  نيايش تلخ کامي سخن گفتن از دردها و ناليدن از سر بي پناهي و شادکامي ايماني است که مي داند کسي هست تا بشنود ، ببيند و چاره سازد، انسان آنگاه که احساس مي کند اثري که بر جهان دارد حتي از" ذره ايي" از" کمتر از هيچي" کمتر است، نيايش او را برمي کشد و با جان هستي پيوند مي دهد، اين ذره را به عرش اعلاء، به بيکران و جاودان ره مي برد. نيايش رويارويي دو وجود، يکي همه نياز و ديگري همه ناز ، يکي همه هيچ مطلق وديگري همه انبوهي هستي است. نيايش افغان ني است در فراغ نيستان؛

" کز نيستان تا مرا ببريده اند

از نفيرم مرد و زن ناليده اند"


نواي محزون آن ، از خالي بودن است و چه کسي جز ني مي داند که اين درد تا کجا هستي سوز است.

با لب دمساز خود گر جفتمي

همچوني من گفتني ها گفتمي


هر که او از هم زباني شد جدا

بي زبان شد گرچه دارد صد نوا



نيايش شايد کهن ترين، اصيل ترين و خودجوش ترين شکل پرستش در تاريخ است؛ آنگاه که انسان اوليه محصور در ناشناخته ها دلش با هر پديده با هر رويداد طبيعي مي لرزيد، به پيشگاه خداي جامد خودساخته ايي پناه مي جست و به نيايش مي پرداخت . خداياني براي هر يک از پديده هاي طبيعي مي آفريد و مي کوشيد با اهداء قرباني نظر آنان را با خود همراه سازد. چه رقت انگيز بوده است انسان نخستين ، و چه ميزان دل بر او و بر ناداني و ناتواني اش به رحم مي آيد. ذهن او بسته ولي دلش بيدار بود و همين دل او را برکشيد، او را طرف خطاب خداوند جهان قرارداد تا در سايه اديان الهي راه زندگي و راه پرستش را بياموزد و با تکيه بر قدرت الهي بر طبيعت چيره گردد. و اگر لطف خدا نبود چه بسا هنوز بشر در همان ظلمات بي هوشي غرقه بود.

نيايش دامنه وسيعي به وسعت ابعاد مختلف زندگي انسان را در بر مي گيرد، از خواستن هاي روزمره و "خدايا اين بکن" و " اي خدا آن نکن" تا عرصه نيايش براي نيايش. اينگونه نيايش ها پاسخي بر هستي، بودن، چرايي و تنهايي آدمي است. پاسخ به جان تنهاي انساني سرآسيمه و سرگردان است که در جستجوي وجودي برتر و زيباست تا همه هستي خود را بر پاي او تسليم سازد. نمونه زيبا و کامل اينگونه نيايش ها را در کلام اميرالمومنين و امام سجاد(عليهما السلام) مي توان جست.

اساس دعا برفقر و عشق استوار است ولي اسلام بر اين دو، بيان دردها و خواسته هايي را مي افزايد که از آن نيايش کننده نيست، هرچند جانش را مي فشارد و به ستوه مي آورد. دردها و خواسته هاي اجتماعي و گروهي در نيايش هاي اسلامي به همان ميزان فقر و عشق نمود دارد. نيايش در اسلام تنها مدخلي براي گرفتن حوايج نيست . پلکاني است که مي توان از آن بالا رفت و رخ در رخ خوبي و بخشش مطلق نگريست. ولي نبايد از نيايش به آساني يک شربت مسکن، يک داروي ضد ترس- ترس از درد، بيماري و مرگ - ساخت. نيايشِ مرهمي است که به انسان ارزاني شده تا آلام جان خويش و اجتماع خويش را با آن درمان سازد . بايد آگاه بود که نيايشِ روح مسئول، جان دردمند و جسم پرتوان است که ثمربخش است که او را در رسيدن به مقصود ياري مي دهد نه روح کسل و تنبلي که مي انديشد دعا جانشين مسئوليت ها و وظايف او خواهد شد. " کُميت انديشه و بيان، آنجا که پاي نيايش فرا مي رسد، درمي ماند زيرا نيايش بلندترين قله تعبير را در پرواز عشق از ميان شب ظلماني عقل پيدا مي کند."

زبان از بيان ارزشمندي دعا قاصر است به جاست که تصويري از نيايش را در سخن
5750
نام: بی دل
شهر: سو ئد
تاریخ: 1/20/2005 4:55:17 PM
کاربر مهمان
  فرازهايی از « دعای عرفه »

حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی دارد و هیچ آفریده ای به پای شباهت مخلوقات او نمی رسد.
...جهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی ام کنی بسوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خشنودی توست.
پس
هرگاه که تو را خواندم پاسخم گفتی
هرچه از تو خواستم عنایتم فرمودی
هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی
و هر زمان که شکرت را بجا آوردم بر نعمتهایم افزودی
و اینها همه چیست ؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو !؟

...من کدامیک از نعمتهای تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و بخاطر بسپارم ؟
...خدایا ! الطاف خفیه ات و مهربانی های پنهانی ات بیشتر و پیشتر از نعمتهای آشکار توست.
...خدایا ! من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار می بینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می کنم.
خدایا !
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان
و با مرکب نافرمانی ات یه وادی شقاوت و بدبختی ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه
و در قدرت برکاتت را بر من فروریز تا آنجا که تاخیر را در تعجیل های تو و تعجیل را در تاخیرهای تو نپسندم.
آنچه را که پیش می اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند
و آنچه را که بازپس می نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.
...پروردگار من !
... من را از هول و هراسهای دنیا و غم و اندهای آخرت رهایی ببخش
و من را از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.
...خدایا !
به که واگذارم می کنی؟
بسوی که می فرستی ام ؟
بسوی آشنایان و نزدیکان ؟ تا از من ببرند و روی بگردانند
یا بسوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیفکنند و مرا از خویش برانند؟
یا بسوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟
... من بسوی دیگران دست دراز کنم ؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
...ای توشه و توان سختی هایم !
ای همدم تنهایی هایم !
ای فریادرس غمها و غصه هایم !
ای ولی نعمتهایم !
...ای پشت و پناهم در هجوم بیرحم مشکلات !
ای مونس و مائمن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی ! ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگی ! ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو !

...تو پناهگاه منی
تو کهف منی
تو مامن منی
وقتی که راهها و مذهبها با همه فراخیشان مرا به عجز می کشانند و زمین با همه وسعتش بر من تنگی می کند و...
...اگر نبود رحمت تو بی تردید من از هلاک شدگان بودم
و اگر نبود محبت تو بی شک سقوط و نابودی تنها پیش روی من می شد.

...ای زنده !
ای معنای حیات.زمانی که هیچ زنده ای در وجود نبوده است.
...ای آنکه:
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد
و من با بدیها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.
...ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد.
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد.
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید.
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گراند.
در فقر خواستمش و غنایم بخشید.
...من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم
من آنم که به بدی همت گماشتم
من آنم که در جهالت غوطه ور شدم
من آنم که غفلت کردم
من آنم که پیمان بستم و شکستم
من آنم که بد عهدی کردم ...
و ... اکنون بازگش
5749
نام: هاجاقاخامنهای
شهر: تهران
تاریخ: 1/20/2005 3:57:23 PM
کاربر مهمان
  بنده انتخابات مجلس هفتم را تعیید كرده منتهابرای جلوگیری از همبستگی ملی اقای لاری جانی را شخصا رئسجمهور كرده و تو دهن این ملت میزنم دیدید كه رئی مردم ÷شم است وما وابستگی خود را بخارجیها افزایش میدهیم ودر داخل با÷ول مردم سگ خایمال ÷رورش میدهیم دین ما دین خود مهوری و راه ماراه طالبان ÷اینده بادحكومت مادامال عمر من رهبرمردمی ایران
5748
نام: فرناز
شهر: تهران
تاریخ: 1/20/2005 3:56:17 PM
کاربر مهمان
  خدايا مرا آن ده که آن به
5747
نام: احمد
شهر: تبریز
تاریخ: 1/20/2005 2:09:05 AM
کاربر مهمان
  از دوست به یادگار دردی دارم
كان درد به صد هزار درمان ندهم
5746
نام: نگار
شهر: تهران
تاریخ: 1/20/2005 1:49:14 AM
کاربر مهمان
  تا حال شده دلت اونقدر بگیره كه اونقدر حتی با گریه هم نتونی خودت رو تسكین بدی ........
5745
نام: هر کی باشم
شهر: چه فرقیردارد
تاریخ: 1/20/2005 12:12:39 AM
کاربر مهمان
  سلام .خسته شدم اززندگی اگه از دختراها گلایه مندید منم از پسرا.کووووومردی که من بتونم حرف دل رو بهش بگم و...ای خدااا
5744
نام: مریما.قیام
شهر: افغانستان--------
تاریخ: 1/19/2005 11:52:38 PM
کاربر مهمان
  كاوش تازه

گيج و ماتم در معماي ديگر
كرده ام شوق تماشاي ديگر

آي مردم ناي سرخم پاره شد
مي كشم فرياد ازناي ديگر

موج اين دريا توانم را نداشت
مي كشم تن را به درياي ديگر

خسته ام از شهر بي مفهوم و گنگ
مي روم تاشهر و تا جاي ديگر

بسته كن چشمت كه چشمم بازشد
روبه چشم يارزيباي ديگر

منچمد شد روح من در بند تو
مي دهم دل را به ليلاي ديگر

ديدنت مفهوم راازدست داد
كرده ام شوق تماشاي ديگر

بشكند پايم اگردراين مسير
مي روم آهسته با پاي ديگر

تو! ديگرفكري به تنهاي مكن
خانه كن درقلب شيداي ديگر

يك سبد زنجيربربازوي تواست
بسته كن دربند يك پاي ديگر

واي برمن كارمن مشكل تراست
گرنيابم يار زيباي ديگر

هرچه باشد دل زتو ببريده ام
كرده ام شوق تماشاي ديگر

التماس دعا
5743
نام: بی نام
شهر: تهران
تاریخ: 1/19/2005 11:20:42 PM
کاربر مهمان
  هیمشه به این فكر می كنم خدا هرلحظه باماست و مارا كمك میكنداگر او نبود ما هیچ وقت در برابر مشكلات دوام نمی اوردیم دلم میخواد ببینم ... كه چرا بامن چنین میكند چرا مثل بچه ها قهر میكنه و حرف نمیزنه آخه میخواد چی رو ثابت كنه
<<ابتدا <قبلی 581 580 579 578 577 576 575 574 573 572 571 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved