اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
5342 |
نام:
فاطمه
شهر:
سوئد
تاریخ:
12/27/2004 12:29:07 PM
کاربر مهمان
|
هفت وادي (مرحله) عرفان ايراني
طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحيد، حيرت، فنا.
گـفـت مــا را هـفـت وادي در ره اسـت چون گـذشـتـي هـفت وادي، درگه است
وا نـيـامـد در جـهـان زيــن راه كــــس نـيـسـت از فـرسـنـگ ِ آن آگــــاه كــــس
چون نـيـامــد بــاز كــس زيــن راه دور چـون دهـنـدت آگـــهـــي اي نــــاصــبــور
چـون شدنـد آنـجـايـگـه گـم سـر به سر كــي خــبــر بــازت دهــد از بــي خــــبــر
هـسـت وادي طــلــب آغــــاز كــــــار وادي عـشق اسـت از آن پـس، بي كنار
پـس سـيـم واديـسـت آن مـعــرفـت پـس چـهـارم وادي اسـتـغـنـي صــفــت
هـسـت پـنـجـم وادي تـوحـيـد پــاك پـس شـشـم وادي حـيــرت صـعـب نـاك
هـفـتـمـيـن، وادي فـقـرست و فـنـا بــعــد از ايــن روي روش نــــبـــود تـــــرا
در كشش افـتـي، روش گـم گرددت گـــر بــود يــك قــطــره قــلــزم گــــرددت
شيخ فريدالدين محمد عطار نيشابوري
|
|
5341 |
نام:
مهاجر تنها
شهر:
غم
تاریخ:
12/27/2004 12:26:51 PM
کاربر مهمان
|
در كنج دلم عشق كسي خانه ندارد
كس جاي در اين كلبه ي ويرانه ندارد
دل را به كف هر كه نهم باز پس ارد
كس تاب نگهداري ديوانه ندارد...
اين روزها مدام بغض ميكنم و اين روزها مدام بغضم ميتركد.
و تو اي عابر تا هر زماني كه بخواهي من همقدم و همراهم,حتي تا انتهاي توهين و طعنه يا آرامش و عشق,تا انتهاي دروغ و صداقت,تمام تضادها در لحظه ي اول است و در آخر همه چيز يك معني ميدهد.من ميمانم تا زماني كه بخواهي و هيچ بيم و هراسي از هيچ كس نيست.و هركجا بخواهي خواهم آمد.زيرا زندگي امروز معناي دردهاي تو را ميدهد.و شايد براي هميشه بوي رنجهايت مستم كند,براي هميشه يا همين فردا,آن لحظه كه با اراده يا بي اراده تصميم به رفتن بگيري,و چقدر حرف براي گفتن دارم اگر...
آنگاه كه هرگز درك نشوي,ديگر انتظاري نيست.درست مانند كور مادرزاد كه معناي ديدن را نمي داند.هميشه در خلاصه زندگيم,برگهايي سفيد بوده اند كه تقديم باد كرده ام,جويي روان كه به ناكجا اباد مي رفته,وگاه دلم براي برگه هاي سفيد و خط خطي شده ام مي سوزد كه تاب بعضي واژگان سفيدي ورق را نميسنجد...
و كافيست تنها لحظه اي تمام ابناء بشريت بايستند تا پي به اشتراك عظيم بودن روي خاك و آني بودن آن ببرند.آن لحظه شايد در زمان من نباشد, نه,شايد در زماني نهفته باشد كه ما بدانيم زمان هم بي معناست...
در انكسار روحم...در بعد بي ثبات...در شهوت نوازش...زخمهايم به باد...
در انقطاع دردم...دراوج اين حيات...دستت ز دست سردم...در دجله يا فرات...
در غرب ما حيات ...در شرق ما حيات...اندر محيط ما... دردهايي محاط ...
زيبا ترين كنايه...شايد خيال شاد... رسوا ترين بهانه...
شايد نگاه مات...اين روح بي دريغ ...بشكسته در فراغ...
در غربت و غريب ...اما چه دل شكيب...باور نمي كني...يارم كه درد تو...
در انعكاس من ...بنموده درد من... در انعكاس تو...بنگر كه عشق را...
در اختلاط درد...همچون برودت است...در استواي سرد...پيمان شكن كه تو...
بي تاي درد نه اي...درمان درد تو...در اشتراك ماست...
دستان سرد من...در دست تو الاست...درمان رنج تو...در قلب من بجاست...
نشكن نگو كه من...تنها شكسته ام...در اشتراك ما...ديگر نگو چرا...ديگر نگو
چرا...
پيمان تازه ات... با گفتن چرا ...ديگر شكستنی ست...در بين ما وما
|
|
5340 |
نام:
رضا
شهر:
سو ئد
تاریخ:
12/27/2004 12:12:22 PM
کاربر مهمان
|
سماع، تجلى عشق در تن
خدا،عشق است و عاشق و معشوق مستلزم جدايي.جدايي،موجد اشتياق و اشتياق انگيزه جستجو مى باشد.در حوزه اين جستجوها سماع با رياضت و تجوع،حرکات بى اختيارى است که در حمد و ثناى الهى به جاى جارى شدن بر زبان بر دست و سر و پا جارى مى شود.دامنه و دايره جستجو هر چه وسيعتر و تلاش شديدتر گردد،درد فراق بيشتر محسوس مى شود و چون اشتياق به غايت درجه برسد،فراق هم به حد کمال دست يافته و آنگاه منظور از جدايي،که درک احساسات عاشق و معشوقى عشق مي باشد،پايان مى يابد .
آدمى براى رهايى از محدوده ملال آور روحش،خود را تسليم بسط ناشى از شعر و سماع مى نمايد.سماع يادآور عشق و راه اتصالى است براى صحبت با عشق.مانع از احساس درد جدايى مى شود،روح را پاک مى کند و دردى که او را به نهايت جنون کشانده مى پالايد و نهايتا سير و سلوک در راه کمال را بهتر ميسر مى نمايد.
شعر،برون ريختگى آشوب درون است که اعماق وجود را از شوق ملاقات و آمادگى عروج به وجد مى آورد و به ناگاه آنکه با شعر در قالب غزل يا ترانه همنوا شود،در سماع غوطه ور است.اوج کمال سماع همراه با غزل و شعر به غايت مى انجامد.در حقيقت در ذهن سماعزن،سماع تجسم غزل است.
اميدى ست براى تزکيه روحانى و تقويت ذوق معنوي،پس سماعگر را باکى نيست از عشق و سماع،همان گونه که مولانا را بيمى نبود از طى کوچه بازار در رقص و سماع.
سماع زبانى است براى نجواگران عاشق و روحاني.آنچه را دل،زبان را ز بيانش نامحرم مى دارد،در امواج حرکاتى موزون (سماع)به تقرير درمى آورد.
عشق به ماده(کائنات)،عشق به موجود(مجازي)و عشق به عشق(الله)برانگيزاننده بانگهاى مستانه است.مستى از رهايى تن،از شور و حالى عرفانى که در قيود و حدودى خاص نمانده و نمى ماند.
تفاوتى عمده بايد بين سماع راستين و رقص و پايکوبى صوفيان خانقاه(با هدفى جز تزکيه)قائل شد.زهد و رياضت،جوع و روزه دارى لازمه سماع راستين هستند.
سماع،چرخشى دور عشق درون است.تنها چرخشى دور يک محور فرضى براى تاکيد بر خوار شمردن خودى خود و از اين مهم تر يادآورى وجود عشق در اين امانت عرضه شده به زمين.در عين سماع با رقص دستها،آنچه تعلق مادى است به هوا پرتاب مى شود و با هر کوبيدن پا به زمين حجابهاى دور "من" فرو مى ريزد.مشاهده سماع باشکوه، به وجدآورنده است و شعله آتشى را در روح انسان بر ميانگيزاند.در نهايت،کنترل،خارج است و سماعى جمعى شکلى مى گيرد.سماع جمعى تجلى گر اشتراک در نياز و درد و عشق است.
گمگشته خاکستان ناآشنا در جستجوى گذرگاهى از اين آسمان کوتاه و غريب است تا به گم شده اش که ظنى بر عدم آن در خود راه نداده نائل شود.
اميدست از راهنمايان غربت به وطن بهره تمام جوييم و به يکتا دانستن خويش ايمان بياوريم.که يکتا دانستن خود همان وصل الهى است.
|
|
5339 |
نام:
فواد
شهر:
بندرعباس
تاریخ:
12/27/2004 5:25:42 AM
کاربر مهمان
|
سلام غریبه
وولك بگو ببینم برنامت چیه
|
|
5338 |
نام:
علی
شهر:
اهواز
تاریخ:
12/27/2004 4:36:48 AM
کاربر مهمان
|
واعظان حون جلوه بر مهراب و منبرمی كنند
حون به خلوت می روند آن كار دیگر دیگر می كنند
مشكلی دارم زدانشمند مجلس باز برس
توبه فرمایان حراخود توبه كمتر میكنند
گوییا باور ندارند روز داوری
كین همه قلب ودغل دركار داور میكنند
|
|
5337 |
نام:
غريبه
شهر:
ك
تاریخ:
12/27/2004 3:53:27 AM
کاربر مهمان
|
سلام
سلام به همه اونايي كه اين وقت شب بيدارن
يا بهتر بگم شب زنده دارن
ميخوام يه قرار شبانه بزاريم
هر كي اهلشه بگه يا علي
منتظرم
خداحافظ
|
|
5336 |
نام:
سجاد سبزی
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/27/2004 3:43:41 AM
کاربر مهمان
|
توجه توجه : مراسم های هفتگی هیئت پیروان حضرت علی اکبر(ع) یکشنبه شبها بعد از نماز مغرب وعشا
آدرس : شیراز.بلوارمدرس. کوی آزادکان . مسجد امام حسن مجتبی(ع)
|
|
5335 |
نام:
مرضیه ناصرزاده
شهر:
ابادان
تاریخ:
12/27/2004 3:32:17 AM
کاربر مهمان
|
با داغ هزار ساله خندید شهید
از باغ خزان چو لاله کوچید شهید
هر چند در این میانه جان داد شهید
جان دگری به عشق بخشید شهید
|
|
5334 |
نام:
سجاد
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/27/2004 3:31:59 AM
کاربر مهمان
|
هرچه می خواهد دل تنگم نمی گوید
|
|
5333 |
نام:
مهین
شهر:
نبشابور
تاریخ:
12/27/2004 3:22:17 AM
کاربر مهمان
|
تصمیم من درست است یا كه نه
|
|