اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
4772 |
نام:
مهاجر تنها
شهر:
غم
تاریخ:
12/5/2004 7:53:14 PM
کاربر مهمان
|
بم شهر غم
دو روز است كه قلبم گريان است ديگر اشكهايم خشك شده است هر روز اخبار دهشتناك را ميبينم ميشنوم و اشكهايم جاري ميشود
مادران را ميبينم كه در سوگ نشسته اند در سوگ عزيزان خود
كودكان ديگر بازي نميكنند ديگر كسي خنده هاي انها را در كوچه هاي بم نميشنود
پدران را ميبينم كه در حال دفن عزيزان خود هستند
اه چه سوز سردي
طولاني ترين شب ان شب بود شبي كه صبح نميشد
...شب ناله ها شب گريه ها شب
شبي كه 20000 نفر را در عرض چند ثانيه به كام مرگ كشيد
شب مرگ خواهران و برادرانمان
صبح شد
صبحي تلخ
صبحي كه مردم ايران با اشك شروع كردند
صبحي كه تمام دنيا را به سوگ برد
صبحي كه من ديگر ناي صحبت نداشتم
صبح غم من
با تمام وجود ميگويم فرياد ميزنم
بم شهر غم ما ايرانيها در كنارت هستيم
هموطن دل نگران فرداي تو ام
تو که هستي ات در لحظه اي بر باد رفت
تو که عزيزت اينچنين به زير خاک رفت
هموطن امروز اگر از تو دورم
قلبم از هر زمان به تو نزديکتر است
هموطن غم تو درد من است
هموطن دلم را به زير پايت مي گذارم
هموطن اشکهايت را از ديده مي زدايم
هموطن کلبه ات را دوباره مي سازم
هموطن پوست تنم را به جاي فرش زير پايت مي گذارم
هموطن قشنگترين گلها را در باغچه دلت مي کارم
حتي اگر لحظه اي لبخند را به لبانت بازگردانم
هموطن در خلوتم برايت بهترين سروده ها را مي سرايم
هموطن دستت را به تسليت مي فشارم
*******************************************
رسم عاشقي
پير مردي بر قاطري بنشسته بود و از بياباني مي گذشت . سالكي را بديد كه پياده بود
پير مرد گفت : اي مرد به كجا رهسپاري ؟
سالك گفت : به دهي كه گويند مردمش خدا نشناسند و كينه و عداوت مي ورزند و زنان خود را از ارث محروم مي كنند
پير مرد گفت : به خوب جايي مي روي
سالك گفت : چرا ؟
پير مرد گفت : من از مردم آن ديارم و ديري است كه چشم انتظارم تا كسي بيايد و اين مردم را هدايت كند
سالك گفت : پس آنچه گويند راست باشد ؟
پير مرد گفت : تا راست چه باشد
سالك گفت : آن كلام كه بر واقعيتي صدق كند
پير مرد گفت : در آن ديار كسي را شناسي كه در آنجا منزل كني ؟
سالك گفت : نه
پير مرد گفت : مردماني چنين بد سيرت چگونه تو را ميزبان باشند ؟
سالك گفت : ندانم
پير مرد گفت : چندي ميهمان ما باش . باغي دارم و ديري است كه با دخترم روزگار مي گذرانم
سالك گفت : خداوند تو را عزت دهد اما نيك آن است كه به ميانه مردمان كج كردار روم و به كار خود رسم
پير مرد گفت : اي كوكب هدايت شبي در منزل ما بيتوته كن تا خودت را بازيابي و هم ديگران را بازسازي
سالك گفت : براي رسيدن شتاب دارم
پير مرد گفت : نقل است شيخي از آن رو كه خلايق را زودتر به جنت رساند آنان را تركه مي زد تا هدايت شوند . ترسم كه تو نيز با مردم اين ديار كج كردار آن كني كه شيخ كرد
سالك گفت : ندانم كه مردم با تركه به جنت بروند يا نه ؟
پير مرد گفت : پس تامل كن تا تحمل نيز خود آيد . خلايق با خداي خود سرانجام به راه آيند
پيرمرد و سالك به باغ رسيدند . از دروازه باغ كه گذر كردند
سالك گفت : حقا كه اينجا جنت زمين است . آن چشمه و آن پرندگان به غايت مسرت بخش اند
پير مرد گفت : بر آن تخت بنشين تا دخترم ما را ميزبان باشد
دختر با شال و دستاري سبز آمد و تنگي شربت بياورد و نزد ميهمان بنهاد . سالك در او خيره بماند و در لحظه دل
|
|
4771 |
نام:
غلام
شهر:
بامیان
تاریخ:
12/5/2004 7:34:42 PM
کاربر مهمان
|
سلام
|
|
4770 |
نام:
كشتكار
شهر:
قم
تاریخ:
12/5/2004 6:26:23 PM
کاربر مهمان
|
چند روز گذشته با دوستان ديداري از فاز ۲ اسكله شهيد رجايي بندرعباس را داشتم . كاش سما هم بوديد و ميديد كه مردان ديروز ميدان جنگ چگونه امروز در اين غرور اسلام و ملي ما را در برابر چشمان حيرت زده خارجيان همچنان زنده زنده داشته اند . كاش روز بيايد تا بتوانيم آن چه را انجام مي شود به همگان ارائه نمود .
|
|
4769 |
نام:
سیدمحمود خیبر
شهر:
قم
تاریخ:
12/5/2004 5:10:51 PM
کاربر مهمان
|
دوستت دارم بم
|
|
4768 |
نام:
سیر میثم موسوی راد
شهر:
شهرخون وقیام قم
تاریخ:
12/5/2004 4:46:55 PM
کاربر مهمان
|
دوست دارم روزی دربم باشم و این شهرراازنزدیکی بنگرم
درآخر میگویم بم دوستت دارم.
خداحافظ
به امید زندگی بهتر.......
|
|
4767 |
نام:
سید مجتبی خیبر
شهر:
قم
تاریخ:
12/5/2004 4:36:29 PM
کاربر مهمان
|
دوستت دارم بم.
|
|
4766 |
نام:
محمد رضا بهمنی
شهر:
تهران
تاریخ:
12/5/2004 4:27:30 PM
کاربر مهمان
|
بگذار كه با گريه خود شاد بمانم
آنم كه چو ويران شوم آباد بمانم
در بال و پر خود زدم آتش كه بسوزم
زان پيش كه در پنجه ي صياد بمانم
من نام خود از دفتر ايام زدودم
چون نيستم آن قصه كه در ياد بمانم
ناشادي ما گر سبب شادي غيرست
شادم كه بمانم من و ناشاد بمانم
جز بر كرم دوست نيازي به كسم نيست
اين گونه شدم بنده كه آزاد بمانم
|
|
4765 |
نام:
سید امیر حسین حسینی
شهر:
تهران
تاریخ:
12/5/2004 3:55:04 PM
کاربر مهمان
|
...
ما نیز راه خود را میکنیم آغاز،
سه ره پیداست،
نوشته بر سر هریک به سنگ اندر،
حدیثی کش نمی بینی بر آن دیگر.
نخستین راه عیش و راحت و شادی،
به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادی.
دو دیگر راه نیمش ننگ نیمش نام،
اگر سر برکنی غوغا و گر دم در کشی آرام.
سه دیگر راه بی برگشت بی فرجام.
من اینجا بس دلم تنگ است،
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است.
بیا ره توشه برداریم،
قدم در راه بی برگشت بگذاریم،
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است.
...
|
|
4764 |
نام:
فاطمه_شیراز
شهر:
fatemeh_shiraz_64
تاریخ:
12/5/2004 3:41:37 PM
کاربر مهمان
|
كاش یكی بود راهنماییم كنه و به من بگه با این رشته سخت چه كار كنم.
|
|
4763 |
نام:
پ ط
شهر:
تهران
تاریخ:
12/5/2004 3:39:39 PM
کاربر مهمان
|
در عشق توام نصیحت و پند چه سود/زهراب چشیده ام مرا قند چه سود/گویند مرا كه بند بر پاش نهید/دیوانه دل است پام بر بند چه سود
|
|