شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
41941
نام: گناهکار
شهر: تبریز
تاریخ: 8/8/2007 7:24:35 PM
کاربر مهمان
  شمارو به بی بی زهرا نذارید بیشتر از این شرمنده شم
41940
نام: ونوس کوچولو
شهر: کهکشان راه شیری
تاریخ: 8/8/2007 6:36:11 PM
کاربر مهمان
  به نام خدا

محجوبه جونم!

***تبریک و تسلیت***

بای بای
41939
نام: اطلسی
شهر: همه جای ایران سرای من است
تاریخ: 8/8/2007 6:02:12 PM
کاربر مهمان
  خدا تنها معشوقی است که عاشقانی دارد که هیچ یک از بودن دیگری ناراضی نیست و هیچگاه یکی از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد.
41938
نام: قاصدك
شهر: هرجا دلت بخواد
تاریخ: 8/8/2007 5:44:02 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الزهراء سلام الله علیها
سلام دلاور
%%%%%%%%
سالروز شهادت باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام تسلیت باد.
ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید.
%%%%%%%%
یا مهدی فاطمه سلام الله علیهما
41937
نام: .
شهر: .
تاریخ: 8/8/2007 5:29:48 PM
کاربر مهمان
  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
41936
نام: مريم
شهر: شهر دلگرفته ها
تاریخ: 8/8/2007 3:44:19 PM
کاربر مهمان
  به نام خداوند، مهربانترین مهربانان!
امام کاظم علیه السلام فرمودند:
افضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفة به ، الصلوة
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.
(تحف العقول،ص455)
خدایا نمازهامون رو مفبول درگاهت قرار بده، اگر قصوری هست به رحمانیت خود ببخشای.
شهادت امام موسی کاظم را خدمت همه بزرگواران حرف دل تسلیت عرض می نمایم.
التماس دعا
روز و شبتون به یاد خدا

41935
نام: سبكبار
شهر: يه كوشه دنيا
تاریخ: 8/8/2007 3:37:35 PM
کاربر مهمان
  شهاب جان وعليكم سلام خسته نباشي ،غبار غم رو قلبت ننشينه صلوات بفرست
41934
نام: .
شهر: .
تاریخ: 8/8/2007 3:21:33 PM
کاربر مهمان
  سلام
اينم يكي ديگه از نوشته‌هاي بي‌نظير مجنون‌الحسين

مرد، چشمانش را باز كرد و از روزنه‌ى سنگر به آسمان نگاه كرد. هزاران ستاره به مرد چشمك ميزدند و هفت آسمان ستاره، در چشم مرد مى‏درخشيدند. چفيه‏اش را باز كرد و دور گردن انداخت، عطر گل محمدى، تمام فضاى سنگر را پر كرد. آرام و پاورچين، از سنگر بيرون آمد. تابش ماه، صورتش را نورانى‏تر مى‏نمود، با قدى نسبتا بلند و محاسنى كم پشت. آستين را بالا زد، تا براى معراج شبانه وضو بگيرد. تانكر آب را باز كرد، مشتى آب پر كرد، حالا تمام ستارگان آسمان در دست مرد، شنا مى‏كردند . آب را نزديك لب‏هايش برد و جرعه‏اى نوشيد، چقدر خنك، چقدر دل‏نشين و بى‏اختيار: السلام عليك يا اباعبدالله! فداى لب تشنه‌ات يا عزيز فاطمه ... ! اشك به شب‏نشينى دل مرد آمد و در چشمانش حلقه بست ... مگر رقيه‏ى سه‏ساله به كدامين گناه بايد از مهريه‏ى مادرش - آب فرات - محروم مى‏شد ... آيا سرباز شش ماه‏ى حسين (ع) از تمام اين دنيا، سهمى به اندازه‏ى يك مشت آب نداشت كه از تشنگى، خون گلوى پاره پاره‏اش را خورد. مرد، مشتى ديگر از آب تانكر پر كرده، آب از لابلاى انگشتان مرد به شن‏ها مى‏چكيد. مرد به نهر علقمه رسيده بود ... عباس (ع) علمدار عشق را ديد، كه با دريايى از زخم آمده است، تا براى لب‏هاى تشنه آب بردارد . عباس (ع) هوس كرد تا جرعه‏اى از آب گوارا را بنوشد، مى‏خواست تا لب‏هاى سوزناكش با آب آشتى كند. عباس (ع) آب را نزديك لب‏هايش آورد، ولى هرگز آن را ننوشيد و آب خجالت‏زده، از لابلاى انگشتانش بر شن‏ها چكيد، تا براى هميشه مديون علمدار بماند. ... چقدر اخلاص، چقدر غيرت، مرد بى‏اختيار به گريه افتاد و لب‏هايش تكان خورد .

به دريا پا نهاد و تشنه لب بيرون شد از دريا
جوانمردى نگر، همت ‏ببين، غيرت تماشا كن‏

... فداى غيرتت ‏يا اباالفضل ...

نسيم شبانه، مرد را به خود آورد. وضو گرفت و كت‏ خود را بر دوش انداخت، از سنگر فاصله گرفت و در دل تاريكى‏ها گم شد، شب‏هاى منطقه او را بهتر از هركسى مى‏شناختند. به گوشه‏ى خلوتى كه رسيد، گرد و غبار را از چهره‏ى غم گرفته‏ى زمين پاك كرد و قرآن جيبى و تسبيح و كتابچه‏ى كوچك دعاى خود را روى زمين گذاشت و آماده شد تا تنهايى‏اش را با تنها ناظر قسمت كند. تنهايى كه لذت بخش‏ترين لحظات مرد بود و چقدر دوست داشت اين تنهايى را. مهر تربت كربلا را روى زمين گذاشت و به نماز ايستاد «الله اكبر» ! مرد بال و پر گشود و عطر تند وصال، فضاى درونى مرد را پر كرد. مرد بالا و بالاتر رفت و چون به زير پايش نگاه كرد، ديد كه زمين چقدر براى بزرگ شدن كوچك است. مرد قنوت گرفت. از آسمان‏ها بالاتر رفت و شميم دلاويز بام‏هاى بهشتى، تار و پود مرد را به بازى گرفت «السلام عليكم و رحمة‏الله و بركاته‏» مرد به خودش آمد، نماز تمام شده بود. قرآن كوچكش را برداشت و شروع به صحبت ‏با خدا شد. محرم دل را، از اغيار خالى كرده بود و چقدر دلش مى‏خواست كه فرداى عمليات، به چشم ببيند، آن‏چه را كه مى‏خواند. هوا كم كم روشن مى‏شد و مرد وسايلش را جمع كرد و به طرف سنگرها راه افتاد، تا براى عمليات آماده شود. فردا، شب، همان گوشه‏ى خلوت هميشگى منتظر ماند، ولى مرد نيامد. شب بعد، زمين منتظر ماند، مرد نيامد. شب بعد ...
و هيجده سال كه هر شب، همان محل، منتظر مرد است، ولى باز، مرد نيامده است.
41933
نام: سبكبار
شهر: يه كوشه دنيا
تاریخ: 8/8/2007 3:08:11 PM
کاربر مهمان
  دوست داري محبت علي واولأدش در دلت زياد بشه ،دوست داري درمشكلات سربلند بيرون بياي ،دوست داري شاد باشي بر محمد صلوات بفرست
41932
نام: سکوت
شهر: خاموشی
تاریخ: 8/8/2007 3:04:45 PM
کاربر مهمان
  سرمایه هر کس به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.
<<ابتدا <قبلی 4200 4199 4198 4197 4196 4195 4194 4193 4192 4191 4190 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved