شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
18912
نام: حلاج
شهر: تبریز
تاریخ: 3/30/2006 8:51:15 AM
کاربر مهمان
  حلاج

*****

در آينه ، دوباره نمايان شد :
با ابر گيسوانش در باد
باز ، آن سرودِ سرخِ « اناالحق » وردِ زبانِ اوست
تو در نمازِ عشق چه خواندی ؟ !
كه سال هاست
بالاي دار رفتی و اين شحنه های پير
از مرده ات هنوز
پرهيز می كنند
نامِ تو را به رمز
رندانِ سينه چاكِ نشابور
در لحظه های مستی
- مستی و راستی -
آهسته ، زير لب
تكرار مي كنند
وقتی تو
روی چوبه ی دارت
خموش و مات بودی
ما ،
- انبوهِ كركسانِ تماشا
با شحنه های مامور :
مامور های معذور
همسان و همسكوت
مانديم
خاكسترِ تو را بادِ سحرگاهان
هر جا كه بُرد
مردی ز خاك روييد
در كوچه باغ های نشابور
مستانِ نيم شب ، به ترنّم
آواز های سرخِ تو را
باز
ترجيع وار ، زمزمه كردند ...
نامت هنوز وردِ زبان هاست
18911
نام: وصال
شهر: هجرت
تاریخ: 3/30/2006 8:49:10 AM
کاربر مهمان
  انانکه می ترسندرا از کربلا می رانند
دوست عزیز آسمان چقدر زیبا گفته ای وچه دلنشین از دیروز که بسیار پر هیاهو بود اما ارامش داشت وامروز که هیاهو ندارد اما ارامش ندارد سخن گفته ای حق باتوست باید به رسم شهیدان محکم تر زنیم باید خدایی شویم باید آسمانی شویم
التماس دعااز همه اهالی حرف دل
18910
نام: عاشق
شهر: شهر معشوقم
تاریخ: 3/30/2006 8:46:39 AM
کاربر مهمان
  ستاره ای خوشبخت از اسمان به زمین امد به من گفت تو یک میلیارد ÷ول می خواهی یا یک دوست با معرفت من گفتم یک میلیارد ÷ول چون من خودم قبلا تو را داشتم۰۰۰ شهادت امام رضارا به دلسوختگانش تسلیت میگویم۰۰۰ تقدیم به A
18909
نام: یه کبوتر
شهر: یه جای بی آب و هوا
تاریخ: 3/30/2006 8:39:37 AM
کاربر مهمان
  یا امام رضا (ع)


آی آقایی که اسمت مرد و از شهر مردها هستی در حرف دل شماره ۱۸۸۹۵اون نوشته را نوشتی احتمالا شما نه شیعه هستید و نه رنگ و بویی از خدا را حس کرده اید آخه مگه شیعه یا مسلمانی می تواند آن چه را که ششما گفته اید را بگوید .
با عرض پوزش احتمالا شما یه آدم باخته و بدبختی هستید که عقده هایتان این گونه بروز کرده . مگر ما حضرت زهرا(س)و حضرت زینب (س)و ... رانداریم.
یا علی
18908
نام: ..
شهر: ازاد
تاریخ: 3/30/2006 8:24:03 AM
کاربر مهمان
  غریب عزیز:من صد درصد باهات موافقم منهم نگفتم برای خاک رفتن!!میخواستم به ان مردانی که امروز باابروان کمانی و موهای دنم اسبی میگردند،وهیچ ارزش به مردانگی نمینهند و دم از مردانگی میزنند،بگم که نمیخواد با حداقل ها برند بجنگند،فقط یک ۲۴ ساعتی را انجا سر کنند تا نشان بدند چند مرد حلاجند؟؟؟؟توصیف ان روزها را هیچ قلمی توانایی نوشتن ندارد،اما وظیفه سر جای خودشه انها از جان گذشتند،حداقل کاری که ما میتوانیم بکنیم،اینکه از حق دفاع کنیم،از راه منش انها که هنوز برنگشتند...
مصلحت بس است،با چاقی مصلحت بیست سال است که سر حق را میبرند،تا ذبح شرعی شود،بعد زیر پرچم امام حسین قایم میشوند،و به همه چیز مهر مذهبی میزنند تا کسی نتواند حرفی بزند،اگر قبول داریم شهیدان زنده اند،پس هیچ جای معامله بر سر ارزشها از طرف هیچ شحصی قابل قبول نیست!!!!!!پرچم شهیدان را همیشه در اهتراز دارید و به هیچ شحص و شخصیتی اجازه نزدیک شدن به این پرچم سرخ پاک که نشانه هویت ما است را ندهید،بعد خواهید دید خدا چطور جواب میدهد،مثل زمان جنگ وقتی بچه ها دست بالا میگرفتند ،دست پر پایین می اوردند.....همه ائمه برای حق شهید شدند....راه ما راه انهاست....
یا علی
18907
نام: زهرا
شهر: اصفهان
تاریخ: 3/30/2006 7:58:05 AM
کاربر مهمان
  امروز عصري مي خوام به اسماعيل زنگ بزنم ولي نمي دونم چه عكس العملي نشون مي ده امام رضابهت التماس مي كنم بهت نااميدم نكن دست كمك به سويت كشيدم دستم رو كوتاه نكناومدم درخونت درت روم بازكنابروم رو بخر.ياضامن اهوضامن منهم بشو .
18906
نام: غریب
شهر: غربت
تاریخ: 3/30/2006 7:46:13 AM
کاربر مهمان
  باید گذاشت وگذشت باید رنگ ولعاب دنیا را رها کرد وبدنیا دل نبست اما چشم بررحمت خدا نباید بست که او خود بهتر می داند که چه چیزی برای ما به ارمغان بیاوردهمه می گویند یک عده ای در یک دوره آمدند قداست داشتند جنگیدند دفاع کردند وخدا تنها آنها را دوست داشت وبرد ولی فکر می کنم یک اشتباهی رخ داده آنها که در آن دوران بودند اقتضای زمان ایجاب می کرد که ایثار کنند از خود گذشتن را راحتتتر از ما که به دنیا رنگ تعلق گرفته ایم بلد بودند
آنها رفتند که از مشتی خاک دفاع کنند ؟ایران درست هست که سرزمین ماست وقداست دارد اما براستی آنها برا ییک مشت خاک دفاع کردند ؟نه برادری که از مردی ونامردی می گویی بدان آنها برای دفاع از همان نوامیسی جنگیدند که امروز توسط بعضی از اربابان قدرت که بربلندای استخوانهای برادرهای شهیدمان پلکان قدرت نشسته اند وچوب حراج زده در بازارهای آن ور آب خوب بفروش می رسند.اگر در حرمکده ای خودشان....
دلت خون است عبدالفاطمه بنده "بنده خدایی که بریده شده از بدیهاست"ببر قطع کن این ریسمان پوسیده بودن را بیا اینجا در میان خلق بیا ببین چگونه رقیه ها چشم در انتظار پدر هر روز سیلی خور یزیدهای زمانه هستند زینب هرروز به اسیری می رود
سجاد هنوز دست بسته است
چرا کسی فریاد نمی کند چرا کسی علم هدایت علم الهدی نمی شودونمی ایستد چراباید در شهر ما حجاب زهر رها شود ورسم مردانمان شکستن حرمت زنانمان باشد اینهمه کلاس درس وبحث پس به چه کار آید وقتی که دانشجوی ما هیچ از سیاست مداران زمان خود نمی داند کجاست علم الهدی تا بایستد در برابر نیرنگ پیشگان زمان
چرا یاری نمی کنید
یک یا علی کافیست
قامت راست کنیم
18905
نام: آسمان
شهر: دلم برای آسمان خدایم تنگ است
تاریخ: 3/30/2006 7:22:07 AM
کاربر مهمان
  بیا آشنای آشنایی شویم
بیا چون شهیدان آسمانی شویم
18904
نام: آسمان
شهر: دلم برای آسمان خدایم تنگ است
تاریخ: 3/30/2006 7:19:55 AM
کاربر مهمان
  سلام شهر شهید پرورم
غریبانه منگر مرا آشنای توام
اگرچه خاکی وغبارآلوده ام
ولی بچه کوچه های توام
****
همان کوچه های که عشق را آموخته بود
با صداقت درودیوار خود آراسته بود
همان کوچه های که اشنایی با نور داشت
شب چراغی به دست در شبهایی تاریک داشت
همانجا که مردانگی می آموختند
علی وار می سوختند ومی ساختند
همانجا که مردی هزاران خریدارداشت
سر سفره خالی هم خود فروشی معنا نداشت
همان کوچه هایی که با شهیدان آشنا بود
به رنگ صفا وخلوص رنگ خدا بود
خانه هایش آذینهای رنگارنگ نداشت
فقط سادگی صداقت همراه داشت
همان کوچه ها امروز تلخند می زند
سیلی محکم بر یک مرد میزند
مرگ امروز گرد نامردمی پاشیده است
قصه پستی ونیستی را خوانده است
حال دیگر باید غیرتی دیگر کنیم
یا علی گوییم عزم خویشتن کنیم
دیگر ازابلیس ظاهر هیچ ناید بکار
در خویش است ابلیس نفس آن نابکار
شهر من مردمانت خفته اند
مرگ آمد گویی در خود مرده اند
یک دم عیسی خواهد که روحانی شوند
نه اینبار خود باید عیسایی شوند
مرگ با خود ترس آورده است
پنجره چشمها را بسته است
ترس با خود شرم را برده است
از برای هر چیز فتوا داده است
ما باز هم تا صدای ناقوس مرگ را بشنیده ایم
در پس هفتاد سوراخ خودرا مخفی کرده ایم
مبادا که مارا مهر بد نامی زنند
یا که بی رنگ در رنگارنگی زنند
چرا کوچه هایت چنین بی خداست
آسمانت چرا اینچنین بی صفاست
مگر چراغی ندارد شبت
عارف عاشقی خدایی ندارد شبت
چقدر روزهای تو غم زده است
هوای دلت چه ماتم زده است
شهر من غبار الود غم گشته ای
یارانت رفته اند بی یاور گشته ای
عجب برجهای بلندی
عجب محله های عجیبی
چه هوای الوده ای
چه زری چه تزویری
همه خانه خانه اربابی
دوباره تکرار قصه طاغوتی
قصه سفره رنگین وسفره خالی
غصه تلخ بردگی وخودفروشی
قصه پر غصه علی وتنهایی
غصه نفاق در لباس اخلاص
چقدر مردمانت بی درد هستند
بی هدف در پی مرحم هستند
بی خود از بی خودی آورده اند
نامردی را جای مردی آورده اند
ننگ جای رنگ آورده اند
در ره تزویر هم جان با خته اند
چرا دختران شهرت چنین بی حیا
حجاب زهرا کرده اند رها
چرا پسرهای تو اینچنین حرمت شکن
مگر کلاس مردانگی نرفته اند
مگر به انان چه آموخته اید
چنان بی شرم وآزرم گشته اند
مگر یادشان رفته است که آزادی امروزشان
از تل خاک پاره پیکرهای ماست
چرا خواهرم چفیه برادر شهیدم راتو سرکرده ای
چرا تمسخر می کنی "ریشخند می زنی
مگر فراموش کرده ای قصه بی عفتی
چرا پیکر برادرم را سنگ می زنی
به مولا قسم شما کافرید
حریم حرم را می شکنید
بی پروا خدا را ریشخند می زنید
باید که شرم را پیشه کنید
بدانید که این کوچه ها به نام خداست
به نام شهیدان آشنایان خداست
وای از آنروز که این واقعه بگذرد
به مولا قسم که این نیز بگذرد
عاقبت صلح حسن جنگ حسینی شود
نصیب همگیتان قهر مولا می شود
*****
بیا شهر من بیا بگذریم بیا تا خدایی شویم
انا الحق گو واسمانی شویم
بیا از جسم بگذریم با جان رویم
بیا از خود بگذریم الهی شویم
بگویم ما از اول بوده ایم
لیک چند وقت جا مانده ایم
بیا شهر من عزیز دلم غبار آلود غربت
بیا یکبار دیگر درب را محکم زنیم
به رسم شهیدان محکم تر زنیم
بیا
18903
نام: سر باز گمنام امام زمان(عج)
شهر: کیش
تاریخ: 3/30/2006 6:43:52 AM
کاربر مهمان
  بسم الله النور
آنگاه که دلتنگ ما شدی وقتی سراغ ما را در دل جستی
آن زمان که دستان بی رحم بغض گلویت را فشرد و هنگامی که پاکی احساست مارا طلب کرد ,دسته ای یاس بردار و ببوی واز حریر گلبرگ هایش وازقامت ساقه هاش و دفتر برگهایش بخوان نام ما را ;بخوان نام مارا از یاس .
"سلام علی آل یاسین"
تعجیل در فرج آقا و هدیه به شهدا ۵ صلوات.
<<ابتدا <قبلی 1897 1896 1895 1894 1893 1892 1891 1890 1889 1888 1887 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved