شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
18692
نام: آسمان
شهر: حتما آسمانی می شوم
تاریخ: 3/26/2006 12:26:27 AM
کاربر مهمان
  خدای مهربانم سلام ترا که در من برمن به نظاره نشسته ایواز من به من نزدیکتری ترا می خوانم چون طفلی جدا مانده از مادر ضجه های بلند وطولانی مرا بشنو ومرا باغم عظیم تنهایی وهبوط تنها مگذار چهار دیوار خانه همچون قبری ماند که برجسم وروح من فشار می آورد براحتی اعتراف می کنم که می ترسم از وجود اینهمه آدم که نیستند این چهار دیواری خانه هبوط وتنهایی ساعتها خواهم نشست وبرایت از قصه تنهایی خواهم گفت اما من که خوب می دانم تو صدای روح جان مرا قبل ازمن شنیده ای دلم برایت تنگ برای دیدارت دلتنگم مرا بخوان بلند بخوان بگذار یاریم ده تا قدمی به سویت پر کشم جسمم را یارای همراهی روحم نیست رهایم کن از این کالبد خاکی دلم برای رسیدن به اوج نهایت با تو بودن تنگ است مرا بخوان خدایا مرا بخوان صدای زیا ترین صدای ملکوت است مرا بخوان خدای من مرا بخوان تمنا می کنم مرا بخوان
18691
نام: آسمان
شهر: حتما آسمانی می شوم
تاریخ: 3/26/2006 12:26:23 AM
کاربر مهمان
  خدای مهربانم سلام ترا که در من برمن به نظاره نشسته ایواز من به من نزدیکتری ترا می خوانم چون طفلی جدا مانده از مادر ضجه های بلند وطولانی مرا بشنو ومرا باغم عظیم تنهایی وهبوط تنها مگذار چهار دیوار خانه همچون قبری ماند که برجسم وروح من فشار می آورد براحتی اعتراف می کنم که می ترسم از وجود اینهمه آدم که نیستند این چهر دیواری خانه هبوط وتنهایی ساعتها خواهم نشست وبرایت زا قصه تنهایی خواهم گفت اما من که خوب می دانم تو صدای روح جان مرا قبل ازمن شنیده ای دلم برایت تنگ برای دیدارت دلتنگم مرا بخوان بلند بخوان بگذار یاریم ده تا قدمی به سویت پر کشم جسمم را یارای همراهی روحم نیست رهایم کن از این کالبد خاکی دلم برای رسیدن به اوج نهایت با تو بودن تنگ است مرا بخوان خدایا مرا بخوان صدای زیا ترین صدای ملکوت است مرا بخوان خدای من مرا بخوان تمنا می کنم مرا بخوان
18690
نام: پیر یک قرن راه
شهر: جایی برای ماندن نیست
تاریخ: 3/26/2006 12:11:46 AM
کاربر مهمان
  دلم سخت گرفته چاره بیتابیم را نمی دانم امید آن دارم که تو نظر لطفی به سوی من کنی واز برایم شفاء
طلب کنی اگر بدانی چقدر می دانم که می دانی دلم می خواهد که با کسی درددل کنم حس کودکوکی بارانخورده را دارم مرا یاد کن زیر ان درخت چنار نزدیک جوی آب مرا یاد کن کنار حوضچه کوچک بودنمان مرا یاد کن خزان هم رسید ومن تنها یاد آنروزها را دردل نهان دارم گاه فکر می کنم به اندازه تمام جهان زندگی کرده ام من با خاک وباد وآسمان متولد شده ام تپش نخستین زمین را من شنید ه ام بارها به همراه باد همسفر لحظه ها شده ام بارها همراه باران باریده ام من سجده سبز سبزه را دیده ام من در دیوار باره قدیمی خانه ای گلی گردی بیش نبودم زخم کهنه زر وزور را چشیده ام در اهرام مصر به بیگاری رفته ام من زیگورات را می شناسم تخت جمشید با من آشناست من همراه چند هزار ساله زمینم گویی بار زیادی بر دوشم هست خسته ام احتیاج دارم تا ابد بخواب روم اما چاره من خواب نیست مرا بخوان صدای تو خوب است مرا بخوان
18689
نام: ...
شهر: آهن و سیمان.بدبختی
تاریخ: 3/25/2006 7:33:19 PM
کاربر مهمان
  پس از لحظه های دراز
بر درخت خاکستری رنگ پنجره ام برگی رویید
و نسیم سبزی تارو پود خفته ی مرا لرزاند
و هنوز من!
ریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودم که براه افتادم.....براه افتادم///سهراب/
گفتم کجا؟ گفتا به خون
گفتم که کی؟ گفتا کنون
گفتم چرا؟ گفتا جنون
گفتم کرو خندید و رفت.....
آری رفت
رفت تا پاسخ دهد به ندای هل من ناصر ینصرنی
رفت تا عقده ی دل باز کند
تا بغض خفه شده در گلو را التیام بخشد
رفت تا شریطه ای پیدا کند تا لب تشنه و خشک شده از عطش خود را سیراب کند
آری می خواهم از دو کوهه بگویم که یاد آور دو کوه مقاوم و خستگی ناپذیر حاج همت و احمد متوسلیان بود
از دشت عباس
از تنگه ی چزابه
از سرزمینی که خشت آن از جنس گل و خاک نیست از استخوان و پلاک
از غروب اروند
از بدبختی خودمون
از اینکه یک رود فقط و فقط یک رود مانع رسیدن به پناهگاهمونه
ما بی پناه ها فاصلمون تا حسین(ع)فقط یه رود بود فقط و فقط یه رود
چقدر عطش سخته
وقتی می خواستن از اروند جدامون کنند گویی از حسین(ع) دورمون می کنن
آفتاب غروب کرد
گویی وجود منم با جدا شدن از اروند غروب کرد
حالا اینجا پشت یه میز آهنی با هزار تا شی آهنی نشستم دارم از بهشت می نویسم
کاش دیوار ها وجود نداشت
کاش این همه سیمان و آهن نبود
کاش فقط و فقط یه ذره آسمونمون بزرگتر بود
مهربونم کی میشه ما رو از این همه بدبختی دور کنی
بهترینم کی میشه سیرابم کنی
بی تابی امانم رو بریده
همه صبر و امیدم رو از دست دادم
...........................
تو و ویرانی...خاموشی...کوهم اگر...چه کنم با غم تو.......
بس که ماندم در حصار انتظاری تلخ معلومم نشد
خوب من کی خواهد آمد عصر آن آدینه را معنا کند
خداحافظ ای...
یا حق/.
18688
نام: ...
شهر: آهن و سیمان
تاریخ: 3/25/2006 7:05:33 PM
کاربر مهمان
  از تن چو برفت جان پاک من و تو خشتی دو نهند بر مغاک من و تو وانگاه برای خشت گور دگران در کالبدی کشند خاک من و تو/////خیام/
نمي دانم چه مي خواهم بگويم زبانم در دهان باز بستست
در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکستست
نمي دانم چه مي خواهم بگويم غمي در استخوانم مي گدازد
ميان ناشناسي آشنا تر گهي مي سوزدم گه مي نوازد
درون سينه ام درديست خون بار که همچون گريه مي گيرد گلويم
غمي آشفته دردي گريه آلود نمي دانم چه مي خواهم بگويم
چقدر سخته که آدم به این نظم برسه که ندونه چه جوری بگه
اصلا چی بگه
چقدر بده که آدم به چرت و پرت گفتن بیوفته
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم.....
مطمئن باش که تو این لحظه فقط دستان گرم خداوند است که شانه هات رو گرم میکنه
خدایا شانه های تمام این دل تنگ هارو گرم کن
سرما تو مغز استخونمون نفوذ کرده
یا حق/.
18687
نام: ابراهیم
شهر: تهران
تاریخ: 3/25/2006 5:30:18 PM
کاربر مهمان
  آقا دیگه جدایی بس است. اللهی من شهید شم.من شما را قسم می دهم که برای شهادت من دعا کنید. اللهی آمین یا رب العالمین.
18686
نام: مریم
شهر: کرج
تاریخ: 3/25/2006 4:38:00 PM
کاربر مهمان
  می خواهم ببینم فرهاد بر میگرد؟
18685
نام: آسمان
شهر: حتما آسمانی می شوم
تاریخ: 3/25/2006 4:12:05 PM
کاربر مهمان
  به قربون اون چشمات خال روی لبهات
الهی من بشم فدای خاک پات
ابو فاضل مدد
ابو فاضل مدد
18684
نام: آسمان
شهر: حتما آسمانی می شوم
تاریخ: 3/25/2006 4:06:02 PM
کاربر مهمان
  دوکوهه آرام مغموم وسر به زیر است وبیشتر از انکه کسی سعی در نمایاندن این بناهای نیمه ساخت وگاه تا اندازه ای مخروب کند این سکوت پرهیبتش است که هر بیننده ای را به سوی خود می کشاند
حسینه شهید همت نه از سنگ مرمر ساخته شده نه نقش ونگار آنچنانی دارد اما یک سادگی عظیم آواهی غریب بسیجیها وآنهمه عظمتدر سادگی وخلوص
روی شنزارهای دوکوهه آرام گام برداریم این شن وماسه ها صدای پای برادرم را خوب می شناسد وقتی در آن شبهای دور می رفت تا درآن دور دست در پس تاریکی با خدا مناجات کند
این شنزارهابا صدای پا ی بسیجیهاقبل از عملیات اشنابود او لبخند را از آنها یاد گرفته وغم از دست دادن دوستانشان را خوب به خاطر می آورد که چه آرام ودلگیر گام بر می داشتند این شنزارها مونس همه لحظات بسیجیها بوده کمی آرامتر گام بردار اینجا قدمگاه بهترین یاران خداست
18683
نام: آسمان
شهر: حتما آسمانی می شوم
تاریخ: 3/25/2006 3:55:31 PM
کاربر مهمان
  کیست این پنهان مرا در جان وتن
کز زبان من همی گوید سخن
آنکه می گوید این راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست
دلم می خواهد با آبهای اروند سخن بگویم به نجواهای غریبانه آن گوش دهم اروند امنت دار است بهترین عزیزانمان در آغوش گرم او به آرامش رسیده اند خوب
گوش کن صدای گریه های پنهانی اورا خواهی شنید حتما اروند به تو خواهد گفت چگونه عزیزانمان با ندای یا زهرا با اوهمراه شدند
اروند آرام آرام !چه لالایی قشنگی
اروند آرام آرام تر گریه کن در بستر تو انسانهای عظیمی آرمیده اند
اروند آرام براستخوان سائیده برادرم موج بردار
اروند آرام ترا به جان زهرا آرام من تمامیتم را در تو جا گذاشته ام با او مهربانتر از ان باشمن تمام وجودم را درآبهایت سپرده ام تا ارمغان دوستی من با خدا باشد
<<ابتدا <قبلی 1875 1874 1873 1872 1871 1870 1869 1868 1867 1866 1865 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved