شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
18442
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 3/19/2006 1:10:03 PM
کاربر مهمان
  سلام و عرض ادب!
یک وقت از صحبتای من برداشت نشه که می خوام از حرف دل برم ها...خدا اون روزو نیاره.من هرچی دارم از حرف دل دارم.
خواستم یه عرض ادب کنم به سایر عزیزان و یه التماس دعای خاص بهشون بگم.
زهرای گلم!زهرای شهر شیدایی!خبر داری که هنوز یاد تو وبرادر دلاورت از یادم نرفته.باور کن هر روز دعا می کنم با همه نالایقیم.
آقا بهنام!شما هم که مدتهاست نیستین و حسابی حرف دل رو توو خماری گذاشتین.
نمی دانم بزگوار و هبوط آسمونیها که بازم لطفتونو از ما دریغ می کنید...
داداشمون عبدالعباس !ایشالا که حرف دلی بمونید.
آسمان.آقای دکتر اسلامیان.
و...
التماس دعا از همتون
یاد ما باشید.
داداش بیقرارم!ایشالا موقع قرار گرفتن در جوار حضرت عشق مارو از یاد نبرید.خیییییییییییییلی ملتمسم به دعاتون.
عمو جان!مشرف فرمودین.التماس دعا!همون دعای همیشگی.
راستی منطقه!!!اگه تشریف آوردین قدمتون سر چشم!مهران،صالح آباد، دشت عباس و...
ملتمس همیشگی دعاتون"سورنا"از نزدیک کربلا
18441
نام: آسمان
شهر: می خواهم آسمانی باشم
تاریخ: 3/19/2006 12:49:00 PM
کاربر مهمان
  خدایا یاریگری جز توندارم یاریم کن یارب یاریم کن یارب دوستان گرامی برای من دعا کنید که بسیار محتاج دعا هستم
18440
نام: تنها ترین تنها
شهر: کوی خراباتیان
تاریخ: 3/19/2006 12:43:30 PM
کاربر مهمان
  باردیگر صفحه ی پلاسیده ی زمان، با عبور از ثانیه ها و دقایق و ساعتها ورق خورد و در اولین سرآغاز شب، با انفجار خورشید، تاریکی سکوت بار دیگر شکسته شد .آری باز عید آمد و باز نوروز...درخت را بیدار کن و سبزه را مژده روییدن ده که بهار آمده است...سال نو مبارک

التماس دعا

18439
نام: گمگشته
شهر: تهران
تاریخ: 3/19/2006 12:07:53 PM
کاربر مهمان
  دلم تنگ است
تنگ جاده ها تنگ خاطره ها . اه حسرت نگاه افسوس
مانده در دلم .
صدای
18438
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 3/19/2006 11:57:52 AM
کاربر مهمان
  رجعت در روايات
رواياتى كه بيانگر زنده شدن مردگان، پيش از فرا رسيدن رستاخيز باشد، بسيار است و بر سه بخش قابل تقسيم مى باشند: 1. انبوه رواياتى كه از زنده شدن مردگان به دست پيامبران گذشته سخن مى گويد واين دسته بسيار است2 . رواياتى كه تصريح مى كندكه به دعاى خالصانه پيامبر(ص) وبه دست او مردگانى زنده شدند. 3. رواياتى كه نشانگرآن است كه بر اثر دعاى برخى از امامان معصوم (ع) برخى مردگان زنده شدند. اين سه دسته روايات، هركدام دليل بر امكان رجعت وزنده شدن برخى از مردگان، پيش از روز رستاخيز است واما رواياتى كه از رجعت سخن مى گويد، بسيار است وبر دو بخش قابل تقسيم1. رواياتى كه به صراحت از رجعت سخن مى گويد، 3. زيارت هايى كه به وسيله آنان، امامان راستين را زيارت مى كنيم، ونيز دعاهايى كه در مناسبت هاى گوناگون خوانده مى شود كه از هر دو دسته مى توان بر مسأله رجعت استدلال كرد.


روايات كه دلالت شان روشن است اما زيارت ها و دعاها نيز بدان دليل كه از ائمه معصومين (ع) رسيده است، مانند روايات، داراى پيام است. (1) مأمون خليفه عباسى از حضرت رضا(ع) پرسيد: در مورد رجعت چه مى فرماييد امام فرمود: رجعت درست است و در ميان امت هاى پيشين بوده است و قرآن ازآن سخن گفته وپيامبر(ص) فرمود: در اين امت، درست همه آن چه در امت هاى پيشين رخ داده است، بى كم وكاست، همان گونه رخ خواهد داد. (2)


امام صادق (ع) نيز فرمود: ايام الله سه روز است: روز قيام قائم، روز رجعت وروز رستا خيز( 3)


هر پژوهشگر با انصافى كه روايات اهل بيت (ع) را درباره رجعت مورد پژوهش قرار دهد، بدون ترديد به متواتر بودن اين احاديث معتقد مى شود .علامه مجلسى در اين رابطه مى فرمايد: اگر احاديث رجعت متواتر نباشد، ديگر در هيچ مورد نمى توان ادعاى تواتركرد. (4)شيخ حر عاملى دركتاب ايقاظ، 520 حديث پيرامون رجعت نقل كرده است (5) واز محدث جزايرى در شرح تهذيب نقل شده كه 620 حديث در پيرامون رجعت ديده است .




1. امام مهدى (ع) از ولادت تا ظهور سيد محمدكاظم قزوينى ص 800.


2. بحار الانوار ج 53ص 59عيون اخبارالرضا ج 2 ص 201.


3. بحارالانوار ج 53 ص 063


4. بحارالانوار ج 53 ص 22 1 و 123.


5.ايقاظ ص 430
18437
نام: بازمانده
شهر: متولد تهران
تاریخ: 3/19/2006 11:44:02 AM
کاربر مهمان
  با سلام به همه بچه های قعله شهید اوینی
و با تشکر فراوان از دوستان عزیز سورنا،خروش،بی قرار،عبدالفاطمه،شهید گمنام وبامعرفت عزیز بخاطر پیامهای زیبا و محبتی که به این حقیر دارند.
بعضی از دوستان حرف از رفتند میزنن،نمیدانم چرا؟؟؟؟؟
چون هر جای عالم که باشند هفته ای ماهی...دسترسی به
اینترنت خواهند داشت،و میتوانند حداقل یک پیام یک خطی یا یک احوالپرسی کنند!!!
انهم در این زمانه که برای پیدا کردن یک حرف دلی باید چراغ برداری و شهر به شهر بگردی!!!
بهرجهت از خداوند برای انها که هستند و انها که میروند ارزوی صبر سلامتی و توفیق دارم،برای روزها و سالهایی که در پیش داریم،چرا که همه در حال بازگشت هستیم!!!بازگشت بسوی او هر ثانیه و دقیقه و سالی که میگذرد این ذره سرگردان در عالم به اصل خود نزدیکتر میشود،و هر چه میگذرد از سرگردانی او کمتر میشود.
خدایا از درگاهت ظهور عزیز عالم ، توفیق در بندگی و رهایی از این سرگردانی وارامش و تنی سالم و روزهای بی معصیت و وصال همه دلهای عاشق را برای همه بندگانت بخصوص مسلمین و هموطنانم و عزیزان حرف دلی خواستارم.
مغلوب شدن زمستان و پیروزی بهار بر همگی مبارک باد.
18436
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 3/19/2006 11:21:08 AM
کاربر مهمان
  شفاى پسر بچه سنّىِ حنفى

اسم من سعيد است. 12 ساله هستم و حدود يك سال و هشت ماه به سرطان مبتلا بودم و دكترها جوابم كرده بودند. 15 روز قبل، شب چهارشنبه كه به مسجد جمكران آمدم در خواب ديدم كه نورى از پشت ديوار به طرف من مى آيد. ابتدا ترسيدم، امّا بعد خودم را كنترل كردم. آن نور آمد و با بدن من تماس پيدا كرد و رفت. نور آن قدر زياد بود كه نتوانستم آن را كامل ببينم. بيدار شدم و دوباره خوابيدم. صبح كه از خواب بيدار شدم، ديدم كه مى توانم بدون عصا راه بروم و متوجه شدم كه حالم خيلى خوب است. تا شب جمعه در مسجد مانديم. آن شب مادرم بالاى سرم نشسته بود و قرآن مى خواند. احساس كردم كسى بالاى سر من آمد و جملاتى را فرمود كه فهميدم بايد يك كارى را انجام دهم. سه مرتبه هم جملات را تكرار كرد.

به مادرم گفتم: مادر! شما به من چيزى گفتى؟

گفت: نه!

گفتم: پس چه كسى با من حرف زد؟

گفت: نمى دانم.

هر چه سعى كردم تا آن جملات را به ياد بياورم، متأسفانه نشد و تا الآن هم يادم نيامده است.

اهل زاهدان هستم. از منطقه سنّى نشين ايران به مسجد مقدّس جمكران آمده ام تا مولايم مرا شفا دهد. دوست دارم زنده باشم. دوست دارم درس بخوانم. من كلاس پنجم ابتدايى هستم و در مدرسه «محمّد على فايق» درس مى خوانم. يك غده سرطانى در قسمت شانه، لگن و شكمم بود كه روز به روز مرا ضعيف تر مى كرد; نمى توانستم قدم از قدم بردارم. دكترها از درمان من مأيوس شده بودند; بعضى از دكترها هم به مادرم گفتند كه بايد پاى مرا قطع كنند.

از سه ماه قبل كه براى نمونه بردارى مرا عمل كردند، نتوانستم از خانه بيرون بيايم. توى رختخواب افتاده بودم و توانايى راه رفتن نداشتم.

وقتى از همه جا و همه كس مأيوس شديم، مادرم مرا به جمكران آورد. او مطمئن بود كه آقا امام زمان(عليه السلام) به ما جواب رد نمى دهد چون او پسر فاطمه(عليها السلام) است و او گداهاى در خانه خود را دست خالى ردّ نمى كرد.

بله! مادرم مطمئن بود كه مريضى من در قم خوب مى شود.

الآن هم كه همه بيمارى ام بر طرف شده است و امام زمان(عليه السلام) شفايم داده است، احساس واقعاً خوبى دارم. وقتى به دكترها مراجعه كردم، باور نكردند كه بيمارى من بهبود يافته باشد. يكى از دكترها به مادرم گفت كه مرا پيش كدام دكتر برده است؟

مادرم گفت: ما دكتر ديگرى داريم. پسرم را در قم به مسجد جمكران بردم و امام زمان(عليه السلام) او را شفا داد.

پزشك ها گفتند كه حتماً به قم و به جمكران خواهند آمد».

] مادر نوجوان سرطانى شفا يافته مى گويد:

«ببخشيد! من از يك جهت ناراحت و از يك جهت خوشحال هستم و لذا نمى توانم درست صحبت كنم. ناراحتى من اين است كه مجبورم از اين جا بروم و خوشحاليم از آن جهت است كه فرزندم شفا پيدا كرده است. پسرم يك سال و هشت ماه مريض بود. يك سال با درد ساخت و سوخت امّا چيزى به من نگفت تا ناراحتى اش خيلى شديد شد و دردش را اظهار كرد. او را پيش دكترهاى زاهدان بردم. گفتند كه بايد اين بچه را به تهران ببريد. او را به تهران آوردم و نمونه بردارى كردند و گفتند: غده سرطانى است. من بى اختيار شده و به سر و صورتم مى زدم. از آن روز به بعد كه مرض او را فهميدم، خواب راحت نداشتم و نمى دانم شب هاى طولانى را چطور مى گذراندم. خواب به چشمان من نمى آمد. آنچه بلد بودم اين بود كه اول به نام خدا درود مى فرستادم و «الله اكبر» و «لا اله الا الله» مى گ
18435
نام: حسین
شهر: تهران
تاریخ: 3/19/2006 10:44:23 AM
کاربر مهمان
  اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
18434
نام: بودا
شهر: تبریز
تاریخ: 3/19/2006 10:39:52 AM
کاربر مهمان
  عیدتان مبارک
التــــــــــــــــــــــــماس دعا
18433
نام: شئهد
شهر: آیران
تاریخ: 3/19/2006 10:27:09 AM
کاربر مهمان
  سلام
...
اجازه ميخواهم پيشاپيش حلول سال نو و فرارسيدن عيد نوروز را به شما تبريك بگويم واميدوارم 12 ماه شادي , 52 هفته خنده , 365 روز سلامتي ,8760 ساعت عشق ,525600 دقيقه بركت ,3153000 ثانيه دوستي پيش رو داشته باشيد
...
اميدوارم در سال جديد به موفقيتهاي بزرگتري دست پيدا كنيد و به تمامي آرزوهاي خوب خود برسيد.
لطفا صميمانه ترين تبريكات و آرزوهاي مرا بپذيريد
انتظار،منتظر، چشم براه...!!!
شاد و موفق باشی
<<ابتدا <قبلی 1850 1849 1848 1847 1846 1845 1844 1843 1842 1841 1840 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved