شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
18412
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 3/19/2006 2:02:28 AM
کاربر مهمان
  نجات از چنگ مأموران رضاخان پهلوى

مرحوم آية اللّه حاج شيخ مرتضى حائرى مى نويسد:

«آقاى حاج شيخ عبداللّه مهرجردى از وعاظ مشهور خراسان است و من متجاوز از چهل سال است كه ايشان را خوب مى شناسم; انسان فاضل و با محبتى است. او گفت: در زمان رضا شاه پهلوى در اواخر سلطنت او كه خيلى بر اهل علم سخت گرفته بود، خصوصاً نسبت به مشهد مقدّس و تقريباً معافيت طلبگى نيز منسوخ شده بود، حتى خود نگارنده پس از فوت مرحوم والد، مشمول بودم و بيم احضار به نظام وظيفه بود، روى اين جهت آقاى حاج شيخ سابق الذكر به مرحوم آقاى شيخ حسن على اصفهانى مراجعه مى كند كه ايشان حاج شيخ معظم را راهنمايى معنوى نمايند. چون مرحوم حاج شيخ حسن على اصفهانى مشهور به دستگيرى معنوى بود. خلاصه، ايشان به آقاى اصفهانى معظم له مراجعه مى نمايند. حاج شيخ حسن على اصفهانى پس از اِعمال قدرت خاص، مى گويند: حل كار شما از لحاظ اين كه به نظام وظيفه نروى و معاف شوى، منوط به اين است كه به قم و به مسجد جمكران بروى و به حضرت صاحب الامر(عليه السلام)متوسل شوى.

آقاى حاج شيخ عبداللّه مهرجردى به قم مى آيند و به مسجد جمكران مى روند و متوسل مى شوند. در نتيجه، خواب مى بينند كه در مسجد يا حياط آن هستند و على الظاهر خادمه اى به ايشان مى گويد كه حضرت حجت(عليه السلام) در همين مجاور مسجد تشريف دارند و حاج شيخ مزبور را خدمت امام(عليه السلام) راهنمايى مى نمايد. مى گفت: در آن حال سيگار هم نكشيدم كه خدمتشان رسيدم و عرض ادب و سلام كردم و در ضمن، اطراف مسئله شرب تتن كه اصوليين و اخباريين در حرمت و حليّت آن اختلاف دارند، خدمتش صحبت كردم. البته مقصود من اظهار فضل بود كه مثلا آقا بداند كه من اهل فضل و تحصيل هستم. مثل اين كه آقا خيلى اين اصلِ مثبت را تحويل نگرفت. يادم نيست خود آقا، يا من، صحبت معافيت از نظام را پيش كشيديم كه فرمود: ما آن را تقريباً درست كرديم. از خواب بيدار شدم. از سابق يك معافيت يك ساله به عنوان مرض يا عذر ديگر كه يادم نيست، داشتم. هر موقع كه نياز به نشان دادن مى افتاد، همان برگ موقت كه مدت ها وقتِ آن تمام شده بود را نشان مى دادم و رفع گرفتارى مى شد. تا چند سال اين طور بود تا آن كه مشمول بخشودگى گرديد. چون رسم اين بود كه مثلا بعد از ده سال، متولدين ده سال قبل را كه به عللى موقّت از قبيل مرض يا كفالت به نظام نيامده بودند، معاف مى كردند و اين اعجاز است. براى آن كه اولا برگ دولتى كه بى تاريخ نيست و با يك نظر معلوم مى شود كه وقت آن گذشته است و اگر بر فرض محال هم بى تاريخ باشد، مأمور مى گويد كه اين برگ اعتبار ندارد. گذشته از آن، پرونده در اداره مربوطه بود و بايد هر سال اسم ايشان بيرون بيايد و ايشان را احضار نمايند. اين قصه را ايشان چند سال قبل براى من نقل كرد. پس از آن گفتم: وجود امام زمان(عليه السلام)نزد من مانند روز روشن است».
برگرفته ازکتاب کرامات حضرت مهدي (عج) انتشار مسجد مقدس جمکران
18411
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 3/19/2006 1:43:15 AM
کاربر مهمان
  با نوروز و با سلامی گرم. با بهار و با دلی پرامید به‌آینده‌ای بهتر و پربارتر برای میهن و هم‌میهنانم، این بار از این دریچه‌ی تازه، راهی به‌دلهای عزیزان و دوستان می‌گشایم و پیوند مهر با مهربانان می‌بندم.

یک مدتی است که نوشتن سرنوشت من شده است؛ با این امید که آنچه در ضمیر جان ناآرام خود نهفته دارم از این طریق با مردمان صاحب ذوق در میان نهم. باشد که از راه نوشتن، زیبایی‌های زندگی را و نیز زشتی‌ها و پلیدی‌ها را بهتر ببینم و بیابم و...، امید آنکه، رخصت یابم و به‌دیگران نیز بنمایانم.

سال‌هاست که با سری پر شور، در کنار مردمان آزاده، دنیایی بهتر را جست و جو می‌کنم؛ دنیایی اندکی فارغ از دروغ، کمی خالی از خشم و خشونت و سرشار از دوستی و مهربانی. دنیای همدلی‌ها و همزبانی‌ها، «جهان گفتگو». باری، جست و جویی بی‌پایان، در همه‌ی دوران‌ها. و در این راه هماره حرمت قلم نگه داشته و سخن جز به‌مدارا نرانده‌ام. کوشیده‌ام تا پیش از آنکه بگویم، به‌ندای دل‌ها گوش دهم و بیش از آنچه می‌نویسم، بخوانم و بیاموزم. با این همه به‌قول «بیدل»:

ای بسا معنی که از نامحرمی‌های زبان

با همه شوخی مقیم پرده‌های راز ماند

عبدالفاطمه عزیز تنبیه بسه دیگه بزرگوارم
خروش جان من کوچیکتر از این حرفهام شما منو حلالم کنید
سورنا گرامی کجا...نامت نمک این صفحه سبز هست کجا...
از بقیه رفقا .گمشده .بیقرار.سلماجان.باز مانده.هداامریکایی.بدری اسمان .سیدحسین .رضا کویر.اسلامیان و بقیه همه عزیزان از همتون حلالیت مطلبم
سال خوبی را برا همهتون ارزو میکنم
(یاحق)
18410
نام: تنها ترین تنها
شهر: کوی خراباتیان
تاریخ: 3/19/2006 1:37:39 AM
کاربر مهمان
 

خدايا به من زيستني عطا كن
كه در لحظه ي مرگ بر بي ثمري لحظه اي كه براي زيستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردني عطا كن
كه بر بيهودگي اش سوگوار نباشم

18409
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 3/19/2006 1:27:32 AM
کاربر مهمان
  شفاى مفلوج و سفارش به دعاى فرج

يكى از خدمه جمكران مى گويد:

«يك روز قبل از عاشوراى حسينى در مسجد جمكران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسيار خلوت بود. ناگهان متوجه مردى شدم كه بسيار هيجان زده بود و به هر يك از خدّام كه مى رسيد، آنها را بغل مى كرد و مى بوسيد. جلو رفتم تا جريان را جويا شوم، امّا همين كه به او رسيدم مرا نيز در آغوش كشيد; مى بوسيد و اشك مى ريخت. وقتى جريان را از او پرسيدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبيل تصادف كردم و فلج شدم. پاهايم از كار افتاد. هر شب به خدا و ائمه معصومين(عليهم السلام) متوسل مى شدم. امروز، همراه خانواده ام به مسجد آمدم. از ظهر به بعد حال خوشى داشتم; به آقا امام زمان(عليه السلام) متوسل بودم و از ايشان تقاضاى شفا مى كردم. نيم ساعت پيش، ناگهان متوجه شدم كه مسجد، نورى عجيب و بوى خوشى دارد. به اطراف نگاه كردم و ديدم كه مولا اميرالمؤمنين، امام حسين، قمر بنى هاشم و امام زمان(عليهم السلام) در مسجد حضور دارند. با ديدن آنها دست و پاى خود را گم كردم. و نمى دانستم چه كنم كه امام زمان(عليه السلام) به من نگاه كرد و همان لحظه لطف ايشان شامل حالم شد و به من فرمود: شما خوب شديد! برويد و به ديگران بگوييد كه براى فرج من دعا كنند كه ظهور ان شاءاللّه نزديك است. بعد ادامه داد: امشب عزادارى خوب و مفصلى در اين جا برقرار مى شود كه ما هم حضور داريم».

] خادم مى گويد: «مردِ شفا گرفته يك انگشترى طلا به دفتر داد و با خوشحالى رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هيأتى از تبريز به جمكران آمد و به عزادارى و نوحه خوانى پرداختند. مجلس بسيار با حال و سوزناك بود. من همان لحظه به ياد حرف آن مرد افتادم».
برگرفته از کتاب کرامتهاي حضرت مهدي انتشار مسجد مقدس جمکران
18408
نام: سید محمد حسین
شهر: تهران
تاریخ: 3/19/2006 1:08:15 AM
کاربر مهمان
  شعری لطیف و ناز از رهبر فرزانه مان مولا و امام سید علی حسینی خامنه ای(مد ظله العالی) متخلص به امین

سرخوش ز صبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم

لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

از شوق شکر خنده لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان ز گرانجانی خویشم

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

هر چند امین بسته ی دنیا نیم اما
دلبسته ی یاران خراسانی خویشم
18407
نام: آسمان
شهر: می خواهم آسمانی باشم
تاریخ: 3/19/2006 12:25:06 AM
کاربر مهمان
  خدای من سلام
خدایا امروز را یک روز الهی با مقدراتی نیکو وزیبا برای ما قرار بده ودلهایمان را از مهر خودت سرشار گردان وگامهایمان را به سوی خودت استوار ودستهایمان را توانمند گردان تا در راه تو کار کنند ونیاتمان را صادق گردان و مارا بپذیر آمین یا رب العالمین
18406
نام: بدری
شهر: آسمان
تاریخ: 3/19/2006 12:12:18 AM
کاربر مهمان
  ...وخداوند عشق را افرید
و او بود به من اموخت
چگونه عشق ورزیدن را
و چگونه
مشقت عشق کشیدن را
ومن اکنون عاشقم
عاشق چون اویی
که به من اموخت عاشق شدن را
********************************************
آقاي بي قرار. خروش.سلما جان .سورناي عزیز .دلتنگ كربلا . آقا عبدالله .هدا خانم و ... دوستان سايت از همه التماس دعا دارم اميدوارم سالي پر بركت در پيش رو داشته باشيد.
*********************************************


18405
نام: رضا
شهر: کویر
تاریخ: 3/19/2006 12:01:46 AM
کاربر مهمان
  سلام
****
تقارن بهار شهادت و بهار طبيعت در سال 1385 را به فال نيك گرفته و پيشاپيش اين
بهاران را به شماکه تحمل کردید من را
بخصوص
مست وصال +سورنا +ناشناس+عبدلفاطمه +خروش+بیقرار+
دلتنگ کربلا+هدا+عبدالعباس +................+
دست اندرکاران سایت که جالی تشکر جداگانه دارند.
صمیمانه تبریک میگویم.

******************************************

بوي باران بوي سبزه بوي خاك...
شاخه ها شسته باران خورده پاك...
خلوت گرم كبوترهاي مست...
نرم نرمك ميرسد اينك بهار...

پروردگارا...
ترا سپاسگزاريم كه بار ديگر تولدي نو به ما بخشيدي تا با عشق و ايمان به تو از سرچشمه معرفت و دانش تو
بهره مند شويم.
آفريدگارا...
اين سال را نيز با توكل به تو و به اميد بهاري زيبا و دلنشين آغاز ميكنيم تا با ياري تو و دل سپردن به رضاي تو و در راه تو آينده اي بهتر و در راه رسيدن به آرمانها و آرزوهاي خود موفق و كامياب باشيم.
خدايا...
از تو ميخواهيم كه ما را در اين راه ياري نمايي و يك لحظه به خود وا مگذاري... (آمين)
امسال نيز بهار با گرماي جاويدان و شكوه عشق و ايثار حسين (ع) زمين را از تب سرما رها ميسازد و نشاط و جواني طبيعت را پيام ميدهد.
حلول سال جديد و آغاز فصل بهار پيام آور تحول ، نو گرايي، پويايي و اميد به آينده و فرصت مناسبي براي يادآوري اندوخته هاي ديروز ، شناخت فرصت هاي امروز و ترسيم تصوير درخشاني از فرداست.
بهار آغاز بيداري دوباره طبيعت هنگامه شكفتن و شكوفه زدن است. رستاخيزي صوري در جهان ماده ، با اميد آنكه خالق زيباييها توفيق خدمت عنايت فرمايد. ما نيز با الطاف كريمه الهي، حالمان به احسن حال تبديل گردد.

با عرض بهترين تبريكات سال نو و عيد سعيد نوروز ، از پروردگار هستي بخش سالي سرشار از سلامتي ، سرافرازي و بهروزي براي شما و خانواده محترمتان آرزومندم..

التماس دعا
18404
نام: مصطفی
شهر: اصفهان
تاریخ: 3/18/2006 10:32:35 PM
کاربر مهمان
  از سایت شما بازدید کردم خیلی خوب بود تشکر
18403
نام: هدا
شهر: امریکا
تاریخ: 3/18/2006 8:17:33 PM
کاربر مهمان
  سلام سودا جون . . .
به خدا و حضرت رقیه شکایت کن که دست خالی بر نمی گردوننت...باور کن
<<ابتدا <قبلی 1847 1846 1845 1844 1843 1842 1841 1840 1839 1838 1837 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved