شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
1812
نام: احسان
شهر: اصفهان
تاریخ: 5/9/2004 6:07:51 AM
کاربر مهمان
  من گیر ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ میلیون پولم
1811
نام: لاله زارعی
شهر: قروه كردستان
تاریخ: 5/9/2004 2:40:14 AM
کاربر مهمان
  با دیدن این سایت خیلی خوشحال شدم چون مدتها بود دنبال چنین مطالبی بودم.
1810
نام: امیرحسین میرقاسمی(کاتب)
شهر: شهرگناهان کبیره (تهران)
تاریخ: 5/9/2004 2:10:32 AM
کاربر مهمان
  یابن الحسن

هرانکه همسفرم شد رخ تو دید و برفت

بیاو اذن سفر را دگر عطایم کن

انشاءالله
1809
نام: دوست علی
شهر: اصفهان
تاریخ: 5/8/2004 11:59:52 PM
کاربر مهمان
  با سلام
كاش مسئولین قدری به سخنان آقای ازغدی توجه میكردند. آنها كه فرصت مراجعه به نهج البلاغه راندارند. هرچند فائده ای ندارد .
1808
نام: مجتبی علی سینا یی پور
شهر: اهواز
تاریخ: 5/8/2004 11:51:45 PM
کاربر مهمان
  من گرفتار سنگینی سكوتی هستم كه گویا قبل از هر فریادی لازم است
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم"كشتم"
من بهار عشق را دیدم ولی باور نكردم یك كلام در جزوههایم هیچ ننوشتم
من ز مقصدها پی مقصود های پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر ماندن همه صبر قرارم رفت
بهارم رفت - عشقم مرد - یارم رفت
با تشكر
1807
نام: رهام
شهر: دهدشت
تاریخ: 5/8/2004 6:59:04 PM
کاربر مهمان
  ای کاش عاشقت می شدم روزی "شهاذت"
1806
نام: بهاره
شهر: زاهدان
تاریخ: 5/8/2004 6:05:37 PM
کاربر مهمان
  delam mekhad gerye konam ghade abraye asemon nale konam begam delam khile tange baraye kase ka dosesh daram khile zead rasool
1805
نام: بهاره
شهر: زاهدان
تاریخ: 5/8/2004 6:05:27 PM
کاربر مهمان
  delam mekhad gerye konam ghade abraye asemon nale konam begam delam khile tange baraye kase ka dosesh daram khile zead rasool
1804
نام: fahimeh
شهر: semnan
تاریخ: 5/8/2004 5:07:50 PM
کاربر مهمان
  eshgh
1803
نام: ز-ف
شهر: ساري
تاریخ: 5/8/2004 4:24:13 PM
کاربر مهمان
  به ياد خداي خوب و مهربون
به گل روي همه تون يه سلام داغ و شمالي
مي خوام به همه دوستاي گلم كه احساس تنهايي مي كنن
بگم من خودم باورتون نمي شه تا وارد دانشگاه نشده بودم اصلاً احساس مي كنم يه فرد ديگه اي بودم
خدا رو شكر ميكنم توي دانشگاه تا دلتون بخواد دوستاي خوب پيدا كردم اونهم نه يكي نه دوتا بلكه شايد براتون بگم ۴۰ تا يا شايد بيشتر اونهم چه دوستايي!
به جان خودم خيلي خيلي برام عزيزن.
مي دونين چرا!
اصلاً از اول با همديگر خيلي يكرنگ بوديم و همه مون هم يه چيز خيلي برامون مهم بود
نمي دونم چي بگم
فقط اينو خدمتتون عرض كنم كه ما يه سال پشت كنكور مونديم كه حتماً پزشكي يا سه تا رشته اول قبول شيم
ولي توي اين يه سال خدا مي دونه چقدر عوض شدم چون هر چي فكر مي كردم با خودم مي گفتم خوب حالا گيرم دكتر شدم بعدش چي؟
خلاصه!
تا اينكه به اين نتيجه رسيدم و از خدا خواستم واقعاً از ته دل گفتم خدا خودت مي دوني هر جا كه من قبول شم و هر دوطرف رشد كنم راضيم
من مي خوام هم راه زندگيم رو پيدا كنم و باسواد بشم و حرفه اي بياموزم. هرجا كه تو مي پسندي!
خدا شاهده
قبلش حدود چهار پنج روز مرتب دلشوره و نگراني و اضطراب داشتم كه چكار كنم ولي وقتي به اينجا رسيدم خودمو انداختم تو دريا و جاتون خالي!
باور كنين از اون روز تا حالا خيلي خيلي زندگيم عوض شده و الحمدالله هر روز با اميد بيشتر هم كار ميكنم و هم مطالعه مي كنم مطالبي كه فكر ميكنم منو به شناخت بيشتر از خودم و از نيروهايي كه در درونم هست و مي تونم از اونا براي پيشرفت خودم و ديگران استفاده كنم برسونه باور كنين خيلي نعمتهاي زيادي از اون جمع نوراني و با صفاي تو دانشگاه هنوز كه چند سالي است فارغالتحصيل شدم با من هست و انشاءالله هميشه باشه.
يكي همين اساتيد بزرگواري كه واقعاً دلسوزانه به درد اعماق دلت گوش بدن و با كمال مهرباني و دلسوزي واقعي و با آگاهي كامل تو رو راهنمايي كنن و انسان رو از اينهمه سوالهاي پي در پي و دلهره و نگراني در بيارن.
به جان خودم وقتي جواب سوالهايم را پشت تلفن مي شنوم اصلاً يك احساس آرامشي مي كنم كه نمي شود توصيفش كرد. چرا كه اين جوابها در واقع منطبق بر همون يافته هاي دروني ماست كه به طور نا آشنايي با ما هست ولي ما به آنها توجه نداريم و راهنمايي اين اساتيد بزرگوار باعث مي شه اونا رو مي شن و جلوي عقل پرسشگرت جلوه نمايي مي كنن.
مخلص همه تون!
ببخشيد زياد حرف زدم.
براتون آرزوي خوشبختي مي كنم.
همه جوونهايي كه دنبال خوبيها مي گردن اميدوارم اصل اونا رو پيدا كنن
كه توي هيچ مكاني و هيچ زماني نه از اونا جدا بشه و نه تنهاشون بذازه.
<<ابتدا <قبلی 187 186 185 184 183 182 181 180 179 178 177 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved