شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
17822
نام: غریب آشنا
شهر: خاک سرخ
تاریخ: 3/6/2006 2:57:09 AM
کاربر مهمان
  ای ماه بطها تا به کی رخساره ‍ب‍‍‍نهان می کنی
تا چند از هجران خود دلها ‍ریشان میکنی
ای یوسف زهرا بگو کی یاد کنعان میکنی
ای مهدی صاحب زمان کی رخ نمایان می کنی
این شعر زیبا را تقدیم می کنم به تمام عاشقان امام زمان....................
17821
نام: بدری
شهر: آسمان
تاریخ: 3/6/2006 2:40:21 AM
کاربر مهمان
  سلام.
آقای بی قرار امیدوارم حالتون خوب باشه و زیارت قبول...... درگیر زندگی و کار و درس بودم
خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بود به قول معروف خاک اینجا دامن گیره ... امدی دیگه دل کندن سخته
امیدوارم شما و بقیه دوستان در پناه خداوند صحیح و سلامت باشید و من را از دعاتون بی نصیب نگذارید.
********* التماس دعا
17820
نام: شهید گمنام
شهر: جزیره مجنون
تاریخ: 3/6/2006 2:25:43 AM
کاربر مهمان
  آجرک الله یا بقیه الله
پر پر شدن فاطمه ی کربلا رقیه بنت الحسین عمه جان امام زمان (عج) تعزیت باد.
*************************
من مست تو دیوانه****** ما را که برد خانه
17819
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 3/6/2006 2:25:08 AM
کاربر مهمان
  ادامه حرف دلم


خدایا به خیلیا گفتم منتظرم !!! اما هیچ کس ناشناس رو از انتظار بیرون نیاورد ، بگذار حبیب دلم به این هوا دلخوش کنم که تو منو از انتظار در میاری ....... منتظرم خداجون ، منتظرم

میدونم ، میدونی که جز تو هیچ کس رو ندارم. نمیخوامم کسی رو داشته باشم. دیگه به کسی ..... اعتماد کنم که فنا بشم از یه کله پیش رفتن و محکم به دیوار ندامت خوردن.
میدونم خدا جون ، میدونم دلت از دستم گرفته ، اما به وحدانیتت از کوچیکیمه که غاط میزنم و منتظرم تو بزرگم کنی. که بزرگی این دنیا عین کوچیکیه.
دوستت دارم خداجون خیلی زیاد.... میدونم که میدونی ...... فداییتم



یا علی
17818
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 3/6/2006 2:11:59 AM
کاربر مهمان
  سلام!
۱.برادر عزیزم مهدی اهوازی!
به قلعه ی اهل دل خوش اومدی...امیدوارم همیشه همراه بروبچه های با معرفت حرف دل باشی.
۲.شهید گمنام عزیز!
زیارتتون قبول باشه...از اینکه ما رو یاد کردی خیلی خوشحالیم...ان شاالله باز هم قسمت بشه.
۳.ناشناس بازمانده و سرنای بزرگوار!
ما کوچیک شماییم...................
۴.بدری آسمونی!
کجا بودی؟
بیشتر به ما سر بزن...ضمنا" متنی که نوشتی خیلی قشنگ بود.
داداش کوچیکتون بی قرار
17817
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 3/6/2006 1:47:11 AM
کاربر مهمان
  سلام

خدای مهربونم ، مثل همیشه و همیشه ، منم ناشناس ! پشت پنجره مه گرفته ای اسیر شدم که میدونم کافیه دستم رو روی اون بکشم تا بتونم ترو با همه رئوفیت ببینم. کاش بشه بخار پنجره منو تو ببری !!!
خداجونم ، کاش اونقدر بندگیتو کرده بودم که دلت برام تنگ میشد ، آخ ....... که چی میشد!!!
اینبار دیگه نمیخوام از بخت خودم حرف بزنم که خبرداری همیشه بعد اون کلی بارون اومده .. اونم سیاه !!! نمیخوام از غمی که مهمون خونه دلم شده حرف بزنم ، چرا که میدونم میگی زندونیه که خودم تو دلم براش ساختم و بجای تو ، اونو توش اسیر کردم ... نمیخوام برات از شکوه های دلم حرف بزنم چرا که میدونم از همشون خبر داری ... نمیخوام از اون شبی بگم که پنجره دلم رو بستم و یدفعه بخار غلیظی اونو پوشوند ، شب شد ... و من دیگه ترو ندیدم ..... وای که چقدر ترسیده بودم ، یدفعه همه وجودم خالی شد ، خالیه خالی !!!
اما .... اما اینبار اومدم بین اینهمه دل پاک باهات معامله کنم.شما رو چه دیدی شاید من سود کردم و زندگیم زیرورو شد !!! میدونم که اهل معامله ای پس یه بارم توی بازار سیاه دل ناشناس بیا و پای معامله من بشین ای بی نیازترین .......
میدونی ....... میخوام ندای الله اکبر اذان بشم برای محمدت (ص) ،
میخوام تنم تخته بشه به در خونه فاطمه (س) تا اگه نالوطی اومد و قصد کوبیدنم کرد ، به تن نازک اون که خوردم رنگ کبودی به خودش نبینه ،
میخوام استخونی بشم به فرق علی (ع) تا اگه شمشیری اومد و خورد بهم ، اون بشکنه که من طوریم نشه ،
میخوام جگری بشم به تن حسن (ع) که اگه زهری قصد سوزوندنم رو کرد سوختنی در کارم نباشه ،
میخوام حلقومی براشم برای حسینم (ع) که هیچ شمشیری تاب بریدنم نداشته باشه
میخوام دستی باشم برای عباس (ع) ، صبری برای زینب (س) ، انتظاری برای مهدی (عج الله) و بنده مخلصی برای تو .............
آه .... خدای خوبم همه وجودمو ، همه جونمو ، همه ایمانمو میدوم ، فقط ... فقط بگذار بندگیت رو کنم. مولای من بیا و پنجره دلمو از بخار پاک کن ، بگذار دوباره و دوباره ترو ببینم ، توی آغوش مهربونیت خونه کنم و قلبمو سفره عشق تو کنم .....
عزیزترین عزیز ناشناس ! بگذار و خلاصم کن از این بار گناهی که دارم روی دوشم حس میکنم که نکنه شیطون داشت گولم میزد که بنده خالصتو وادار کنم بیرون بریزه اونچه که تو قلبشه و با اون داره با تو عشقبازی میکنه ... واز خدای من !! خدای مهربونم ترو به رحمان و رحیمیت راضی نباش که شیطون غالب تن من بشه ، نگذار با دست خودم فنا کنم روحی که تو در وجودم به ودیعه گذاشتی ، تاب نیار هر موقع که تصورت میکنم ترو غمگین از خودم ببینم.

یا رئوف و یا رحیم .... یا رئوف و یا رحیم .... یا رئوف و یا رحیم

خدا جونم ، مولای بی همتای من ! اینم معامله من ، میدونم قابل نداره ، اونقدر گرون نیست که ترو به پای معامله اش کشوندم اما ... اما خودت میدونی ناشناس هیچی نداره که بخواد پیش تو عرض اندام کنه ، جز تنی و روحی که هر دو از خود توست و من عملی نداشتم که بخواد چیزی به اون اضافه شده باشه. جز گناه که میدونم تو ستارالعیوب ناشناسی
پس خدای رحیمم ! بیا و خریدار تن بیمقدار من باش ، اونو تکه تکه کن ، توی حریم خلوت اهل بیت قربونی کن اما باور کن که طالب ارزنی مهربونی بی منت توام. میدونم که میدونی از سر حقیر ناشناس زیاده.....

خدایا به خیلیا گفتم منتظرم !!! اما هیچ کس ناشناس رو از انتظار بیرون نیاورد ، بگذار حبیب دلم به این هوا دلخوش کنم که تو منو از انتظار د
17816
نام: غریبه
شهر: شهربی شهیدان
تاریخ: 3/6/2006 1:44:32 AM
کاربر مهمان
  وقتی که عاشق نباشیم شوق تغزل نداریم
وقتی شهیدان غریبند دیگر تحمل نداریم
اره شهرمون شهرفرنگه عشقمون لباس ورنگه
تنهاچیزی که غریبه یادبچه های جنگه
ودلم این گونه می نوازد:ازغم بودن پریشان می شوم
بس که دلتنگ شهیدان می شوم
17815
نام: سیدکاظم موسوی
شهر: کوچه های بی شهیدشهربی صفا
تاریخ: 3/6/2006 1:39:55 AM
کاربر مهمان
  درودیوارشهرم خوب می دانند تمام اعتبارماشهیدانند
خدامی داندای مردم دلم تنگ است دراینجا قحطی مردان یکرنگ است
یادمردان بی ادعابخیر
17814
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 3/6/2006 1:37:42 AM
کاربر مهمان
  سلام
http://www.tebyan.net/Teb.aspx?nId=6450

در كتاب «عوالم العلوم» و بعضي كتب ديگر روايت شده است كه در ميان اسيران دختر كوچكي از امام حسين عليه السلام باقي مانده بود، و اسم او بنا بر قولي رقيّه، و از عمر شريفش سه سال گذشته بود، و آن حضرت او را بسيار دوست مي داشت، و آن دخترك بعد از شهادت پدر شب و روز گريه مي كرد، كه از گريه ي او دل اهل بيت مجروح مي شد و دائماً از اهل بيت سؤال مي كرد كه پدر من كجا رفت؟ و چرا از من دوري نمود؟...(1)

يكي از مصيبت هايي كه در شام براي اهل بيت عليهم السلام رخ داد، شهادت طفل عزيز، حضرت رقيّه خاتون عليها السلام بود.(2)

عماد الدين طبري رحمةالله از كتاب «الحاوية» نقل كرده كه زنان خاندان نبوّت شهادت پدران را از كودكان پنهان مي داشتند و مي گفتند: پدرانتان به سفر رفته اندد.

امام حسين عليه السلام دختري چهار ساله داشت، شبي با حالت پريشاني از خواب بيدار شد و گفت: پدرم حسين عليه السلام كجاست؟ اكنون او را ديدم!

زنان و كودكان از شنيدن اين سخن گريان شدند و شيون از ايشان برخاست.

يزيد از خواب بيدار شد و گفت: چه خبر است؟ جريان را به او خبر دادند.

آن لعين دستور داد سر پدر را براي او ببرند، سر را آوردند و در دامنش گذاشتند.

گفت: اين چيست؟ گفتند: سر پدر توست. آن كودك هراسان شد، ترسيد و فرياد بر آورد، بعد مريض شد و در همان روزها در دمشق از دنيا رفت.(3)







در بعضي كتب چنين نقل شده كه:

دستمالي روي سر انداختند و آن طبق را جلو آن دختر نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: اين سر كيست؟

گفتند: سر پدر توست. سر را از ميان طشت برداشت و به سينه گرفت و مي گفت:

«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي! يا أبَتاهُ، مَنْ بَقي بَعْدَك نَرْجوه؟ يا أبَتاهُ، مَنْ لِلْيتيمة حَتّي تَكْبُر»

«پدر جان، كي تو را با خونت خضاب كرد! اي پدر كه رگهاي گردنت را بريد! اي پدر، كي مرا در كودكي يتيم كرد! پدر جان، بعد از تو به كه اميد وار باشيم؟ پدرجان، اين دختر يتيم را كي نگهداري و بزرگ كند!».

و از اين سخنان با او گفت، تا اينكه لب بر دهان شريف پدر نهاد و سخت بگريست تا غش كرد و از هوش رفت. چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود.

اهل بيت چون اين بديدند، صدا به گريه بلند كردند و داغشان تازه شد، و همه از زن و مرد بر آن آگاه شدند و گريستند.(4)

چون اولاد رسول و ذراري فاطمه بتول عليها السلام را در خرابه ي شام منزل دادند، آن غريبان ستمديده و آن اسيران داغديده، صبح و شام براي جوانان شهيد خود در ناله و نوحه بودند. عصرها كه مي شد آن اطفال خردسال درب خرابه صف مي كشيدند، مي ديدند كه مردم شام خرّم و خوشحال دست اطفال خود را گرفته آب و نان تهيّه كرده به خانه هاي خود مي روند.







آن طفلان خسته مانند مرغان پر شكسته دامن عمّه را مي گرفتند كه اي عمّه، مگر ما خانه نداريم؟ مگر بابا نداريم؟

مي فرمود: چرا نور ديدگان، خانه هاي شما در مدينه، و باباي شما به سفر رفته است.

در ميان آنها دختركي بود از امام عليه السلام به نام فاطمه كه درد هجران كشيده، گرسنگي و تشنگي ها آزموده، رنج سفر و داغ پدر و برادر ديده، بر بالاي شتر برهنه راه درازي پيمود
17813
نام: بدری
شهر: آسمان
تاریخ: 3/6/2006 12:52:50 AM
کاربر مهمان
  خدا را شكر

خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است.اين يعني او در خانه است ودر خيابانها پرسه نمي زند.
خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي دارم و بيكار نيستم.
خدا را شكر كه بايد ريخت و پاش هاي بعد از مهماني را جمع كنم. اين يعني در ميان دوستانم بوده ام.
خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند . اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم.
خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم.اين يعني توان سخت كار كردن را دارم.
خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم.اين يعني من خانه اي دارم.
خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم.اين يعني هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار شدن.
خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم. اين يعني من توانائي شنيدن دارم.
خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم.
خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام.
خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم . اين يعني بياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم.
خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم.
خداراشكر...خدارا شكر...خدارا شكر
************************************ التماس دعا
<<ابتدا <قبلی 1788 1787 1786 1785 1784 1783 1782 1781 1780 1779 1778 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved