اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
17602 |
نام:
دلتنگ کربلا
شهر:
دور از کربلا
تاریخ:
2/28/2006 10:39:36 PM
کاربر مهمان
|
سلام
جدا حرف دل زدن خیلی سختها امرو صبح دم این طلوع صبح زیبا حرف دل امروز من دارم میرم ی روزه که اخرین روزشه حتما روزه حضرت ابولفضل می خونن یا حضرت زهرا(س) خدا کنه ی دل سیر گریه کنم ان شاالله ما هم هفتهی دیکه این موقعه به قیدحیات وسلب نشدن توفیق ما هم به دعای عبدالفاطمه راهی دیار نوریم
طلائیه ، فکه،شلمچه،هويزه چزابه اروندكنار مسجد جامع خرمشهر دهلاويه،شما باید برای من از این کربلاها بگویید
تيزكن در گذر حادثه تيغ وقمه را
سپر تير بلا كن دل بي واهمه را
آي ، وارث ايثار ابوالفضل رشيد
زنده كن بار دگر خاطره علقمه را
دل سپرده است اگرخصم به حيلت بگذر
برق شمشير قضاوت كند اين محكمه را
بند بند تو زهم بگسلد اي بنده كفر
اگرآن رهبر آزاده بخواند همه را
** نزدیک کربلا ما ی رفیق روضه خون داشتیم که انصافا بچه گلی بود همه چی تموم تو جمع هیئتیها هم چند نفر بشتر نداریم که کربلا نرفته ان یکیش این بنده خدا بود شب عید قربان به رحمت خدا رفت این هفتهای آخر همش از کربلا می گفت گریه میکرد انصافا مداح اهل بیت بود ی هفته که از امام رضا می خوند هفته بعدش رد خور نداش تو این چند ساله هفته بعدش از جمع یکی مشهد نباشه دو سه جلسه آخر بود خیلی بد برا کربلا کریه میکرد به امام رضا گفت اقا ما هر سری اومدیم مشهدغیر از اینی که تو ما باز بطلبیم بیام چیز دیگه نخواستیم ولی آقا تو رو خدا این دفعه ی کربلا اجازه بده ما بریم وقتی این حرف و زد گفتم رد خور نداره آقا رضا با این سابقه با این وضعم که الان گفته اگه تا آخر سال کربلا نرفت سال دیگه حتما میره اما نرفت
البته اونا کارشون درسته کربلاشونو گذاشتن با آقا شون امام زمان برن بعد چند سال آل یاسین خوندن بعد می خوای جزء اون رجعت کنندهایی نباشه که با آقا میرن مدینه زایرت بی بی میرن کربلا زیارت حرم خدا ولی از وقتی که آقا رضا رفت همش بخودم میگم
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا / بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه آب فراتم ای عجل مهلت بده / تابگیرم در بقل قبر شهید کربلا
معنی این شعر و تاحدودی تازه فهمیدم .این آخرین بیتهایی بود که آقا رضا باهاش گریه کردو ماهم گریه میکنیم
غير از تو كيست در دلم را دوا كند
مهر تو قلب را حرم كبريا كند
هست آرزوي من كه دهم جان ز كربلاي تو
وانگه شوم به خاك تو مدفن خدا كند
خاكستر وجود مرا گر به باد دهند
بي اختيار رو بسوي كربلا كند
قلب مرا كه رنگ سياهي است از گناه
سه ساله تو با يك نگهش طلا كند
|
|
17601 |
نام:
محمود
شهر:
شیروان
تاریخ:
2/28/2006 9:40:04 PM
کاربر مهمان
|
آههههههههههههه
چی بگم ... شرمندم خدا میدونی دوست دارم ...
اما این دشمن قسم خورده ...
خدا نخواه ازت جدا بشم...
خدا خودت هر مطلبی که بهم کمکنه رو برام بفرست باشه ... دوست دارم
|
|
17600 |
نام:
سعید باغبانی آرانی
شهر:
شهریار
تاریخ:
2/28/2006 3:35:57 PM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت حضرت ایت الله بهجت.
من سعید ۱۵سال دارم.دوران زندگی من بسیار خوب و بد داشته.الحمدلله خداوند متعال مرا به سمت خود کشید ویک جورایی مرا عاشق خود کرد.ولی در این طریق سیر و سالکی بیشتر اوقات شکست خورده ی شیطان بودم.حاج اقا این را به خوبی میدانم که شما حرفهای مرا به خوبی میفهمید چون شما سختیهای زیادی را متحمل شده اید.بنابر اینمیخواستم این سوال را ازشما بکنم که چگونه به یک عارف واقعی تبدیل شوم و چگونه بتوانم طریق زندگی صحیح را طی کنم و به سعادت واقعی برسم.
|
|
17599 |
نام:
غریبه
شهر:
دلتنگی ها
تاریخ:
2/28/2006 3:32:57 PM
کاربر مهمان
|
سلام بر شب زنده داران راه عشق
ماروچه به این حرفها
ماروهم فراموش نکنید.........التماس دعا
|
|
17598 |
نام:
منتظر
شهر:
تهران
تاریخ:
2/28/2006 3:15:19 PM
کاربر مهمان
|
شهید چمران در قسمتی از یادداشت های خود نوشته است: خوشدارم کوله بار هستی خود را کهاز غم درد انباشته است بر دوش بگیرم و عصا زنان به سوی صحرای عدم رهس÷ار شوم.از همه چیز و همه کس ببرم وجز خدا انیسی و همراهی نداشته باشم. خوش دارم زمین زیر انداز و آسمان بلند رو اندازم باشد واز همه زندگی و تعلقات آن آزاد گردم . خوش دارم که مرا بسوزانند وخاکسترم را به باد بس÷ارند تا حتی قبری را از این زمین اشغال نکنم.یا زینب
|
|
17597 |
نام:
بی قرار
شهر:
تهران
تاریخ:
2/28/2006 2:25:23 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه ی بچه ها...همه...(مثل همیشه اسم نمیارم چون می ترسم کسی از قلم بیفته!)
۱.عبدالفاطمه ی بزرگوار!
سفر به خیر...داداشت رو از دعای خیر فراموش نکن که شدیدا" محتاجه.
۲.خواهر خوبم پانیذ خانم!
از لطفتون ممنونم...من هم از بهنام خبر ندارم...یکدفعه غیبش میزنه....
داداش کوچیکتون بی قرار
|
|
17596 |
نام:
حلاج
شهر:
تبریز
تاریخ:
2/28/2006 1:52:05 PM
کاربر مهمان
|
دوش مهتاب شبی گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
حال شوقی داشتم درلحظه ناب نبودن
ناگهانی بود ورفت واشک ازخودگذاشت برگونه آن شوق یاب وانگهی بانگی برآمد کای بشرچیزی مخواه وهیچ باش !
بازکن قلب وببخشای ومساززنجیر
کززنجیرگردد هویدا تو وناپیدا شود دوست
در نهایت گفت شو دچار دوست و بگذار دام بر زمین
|
|
17595 |
نام:
دل شکسته
شهر:
نامردیها
تاریخ:
2/28/2006 1:33:56 PM
کاربر مهمان
|
پشت پنجره های بسته!
برای تو می نویسم که هرگز نمی تونم گناهت رو ببخشم .نمیدونی و نمی فهمی که چی میگم. بگو اهمیتی برات نداره که بدونی... تو بهانه تلخی هستی بر گونه های هر لبخند تا بسوزه و دم بر نیاره.
شاید باز هم تحملت کنم چون تو یه تحمیل بر سهم من از روزگار هستی....اما این دلیل را همیشگی ندون.
تو تمام احساساتم را به بازی گرفتی ان قدر دروغ گفتی که باور کردم ،اما مشت بستت که باز شد فهمیدم که ارزش دوست داشتن نداری ...ننگترین لکه ی زندگیم اشنایی با تو بود.
من خیلی چیزها رو نمی دونم و نمی خوام بدونم چون تو بهانه ای شدی تا بدونم راه زندگی امن نیست.
حسی که به تو دارم حس غروبی ست به سیاهی دل شبهای ابری ... حس قاصدکی ست که سوار بر طوفان است . حس موجی که سر به صخره میکوبه. حس یه نگاه خسته به امتدادی بی پایان.حس قایق نشسته ای که قایقش شکسته و بلاخره حس نفرتی که عمیقه.
تو مانند نسیم صبا نرم و اهسته و نوازش گرانه از مقابل چشم و گوشم گذشتی و بر قلبم نشستی...اما مثل طوفان ،سهمناک و ویرانگر ترکم کردی. تو به جای من هم تصمیم گرفتی ....خودخواهانه،غیرعادلانه و ظالمانه.
کاش در اینده او که به جای من نشسته همین کارو بکنه ،که تو امروز با من کردی.
انسان دلش از سنگ نیست تازه سنگ هم باشه از ناملایمات خُرد میشه اماتو ناجوانمردانه خط بطلان بر سخنان و نویدهایی که داده بودی کشیدی و رفتی ....
برو که از اندیشیدن به تو هم غمگین میشم وباید به عمر تلف کرده خودم زار بزنم.
شاید اگر روزی پشیمون بشی خدا از گناهت بگذره اما دیگران تورو نمی بخشن تو سزاوار همان کیفری هستی که برای تمام کسانی که حریم حُرمت دلهاشون رو شکستی ،لذت بخش ترین لحظه هاست.
اگر هم از نوشته هام رنجیده باشی ناراحت نمی شم چون می خوام چیزی رو که با تمام وجود حس میکنم بخونی.
برای من نگران نباشم ...من همیشه میخندم ،به اب،به ایینه، به افتاب، به دریا و کوه و جنگل تا زندگی کنم.
من اروم اروم از سد خاطرات گذشته میگذرم.اما من فرصت ازمون دیگه ای رو ندارم .تنها امیدواریم اینه که روزی یا شبی معنای حرفهام و بفهمی حتی اگر من دیگه وجود نداشته باشم.
|
|
17594 |
نام:
بازمانده
شهر:
متولد تهران
تاریخ:
2/28/2006 1:30:08 PM
کاربر مهمان
|
با سلام به همه عزیزان حرف دلی
از خروش و سورنا و فاطمه عزیز بی نهایت سپاسگذارم ،گاهی نمیدانم چی بنویسم،ولی وقتی به پیامهای وبلاگ مراجعه میکنم و پیام شما عزیزان را میبنم امیدوار میشوم و ادامه میدهم،خیلی وقتها احساس میکنم به ته خط رسیدم،احساس سنگینی میکنم که بار خود را نمیتوانم به زمین بگذارم.بگزریم
.................کعبه کجاست...................
... شايد شنيده باشيد قصهي آن مرده را كه به سوي مدفنش ميبردند و يكي از بستگانش مدام فرياد ميزد: اي واي تو را به خانه تاريك ميبرند... خانهاي كه نمناك است و بيفرش و غذا... خانهاي كه مار دارد و عقرب و... و كودكي فقير كه اين سخنان را ميشنيد رو به پدر كرد و گفت: بابا اين مرده را كه به خانهي ما ميبرند! (با پوزش از فقرا ومستمندان...)
چه دنیای ناانصافیست که زندگانی، چو مردگان زندگی میکنند(زنده و مرده ) انان زیاد تفاوت ندارد ،تنها فرق انها در این است که یکی زنده است ورنج میکشد و دیگری از رنج رها گشته،نانی را که خداوند به انها عطا کرده را میدوزدند ،فضایی را که برای سکونت انها مقرر شده را تسخیر میکنند ،حتی برای دفن رایگان انها فضایی وجود ندارد ،اه که چقدر با حکومت علی(ع) فاصله دارد این جهان. .......
علی علی
|
|
17593 |
نام:
نا سائل الزهرا
شهر:
زیر آسمون خدا
تاریخ:
2/28/2006 12:56:34 PM
کاربر مهمان
|
باید از عادت صحرا بگریزم
باید
صحن خاکستری صبح
فضایی است به دروازه نور
وطن من دریاست
وای،وا فریادا
روزگاریست که همصحبت با خاکم من
درک این نکته مرا می شکند....
شکسته ام در دامان خلوص خویش و بی تاب لحظه های درنگی که بی امان گذشت... و گذشت ... و گذشت...
چقدر غریبم در این وانفسای تیرگی و آرام آرام پیش می آیم اما میدانم اگر او بخواهد دیگر پس نمی روم و پیشروی می کنم.
خدایم من سائلم و خود خوب می دانی این نام از چه روست که تو صاحب نامهایت را به عقوبت نمی رسانی اگر بدانند و بفهمند...
و من می خواهم که بدانم و بفهمم. خدایم دریاب که می دانم درمی یابی ام بزرگا...
مرا مران از درت...
همیشه در یادم این فراز از سید الساجدین(ع) است:
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم
که تو در عرش کبریایی خود نداری...
من چون تویی دارم
که تو چون خودی نداری ...
یا سید الساجدین (ع)
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهورالحجه
آمین
انا سائل الزهرا
یاعلی و یا زهرا
|
|