شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
17242
نام: کاظم زمانی
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/19/2006 6:06:49 AM
کاربر مهمان
  سلام من بر تمام کسانی که از اول هفته تا آخر هفته کاری می کنند تا امام زمانمان از دستشان راضی باشد . بیایید تا با هم یک عهدی ببندیم وآن عهد این است که مومن واقعی و دوستار واقعی آقا باشیم . باز هم سراغتون میام که بگم کی بودم و چی شدم از همین نماز شب .
17241
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 2/19/2006 5:50:02 AM
کاربر مهمان
  ادامه ----- مي دوني كه جز اون آيينه ي ديگه اي براي ديدن خودم ندارم! پس نگذار اين چهره ي زشت دنيايي ام با اعمال كريهم در آميزد كه مي ترساندم از خويش بودن! بگذار همان چهره ي زيباي دوست در آيينه بينم كه اين دلرباتر ا ست!
خدايا! حاشا آن روز كه از اين درد واضطراب و هديه ات بي تابي كرده و بيزاري جويم! مباد آن روز كه از اين درد شيرين بگذرم و روزگار رفاه طلب كنم! خدايا! مي دوني كه عبدالفاطمه تاب قطره اشك كودك ... ندارد!
اي خداي من! خدايا! صداي فرياد، اونم با اين بي قراري ، اونم با اين درد لذت بخش واين امتحان بزرگت واين تصوير............ چگونه بگذرم از اين همه نعمت و دل به هيچ بندم وبه لذات دنيوي!؟؟
اله من! افسوس كه قدر اين نعمت خيلي ها ندونستن و مرا به جرم يه.... متهم كردن! خدايا! بگذر از اين اشتباهش! چقدر دلم به حالش مي سوزه كه نمي تونه اين درد رو درك كنه واين عشق رو آلوده به هوس دنيوي مي دونه! عشق به يه موجودي كه خودش مي گه نيست!!!!!!!!!!!!!
آه .......... خدايا! يه رويا، تويه قاب سپيد ، با يه نگاه سبز، پشت قاب عكس يه خاطره..................اله من! عكست رو بالاي قاب عكس يه نگاه سبز به ديوار خانه مي آويزم كه هميشه يادم بماند تو بزرگتر از همه اي حتي نگاه سبز پشت قاب عكس! عكست رو تو يه قاب سپيد با يه حاشيه ي سبز .... يه تابلو كه نور است و هيچ از رنگ دنيايي درآن نيست به جز سپيد زيبا!...
خدايا! مي خواستم از اين همه اشتباه به دادگاه عدلت شكايت آورم كه ديدم حيف است درمورد دردي كه بر جانم ريختي معترض درگاهت شوم، وشكايت از يه بنده اي كنم كه اين موهبت تو بر من رو يه هوس و يه خواست دنيوي مي دونه ، اصلاً چي بگم !؟ بگم خدايا! دارم عاشقت مي شم واينا دارن چي ميگن!؟ بگم دارم حست مي كنم وداري مي شي محبوبم ومعبودم واينا مي گن ....؟ بگم خداي من! مرا ببخش كه خود آنچه بر من عيان داشتي با يه اشتباه از سينه برون ريخته و راز فاش كرده ام!؟؟ آنوقت خود اسير آن چه بر من آشكار نمودي!؟ خدايا! يا ستار االعيوب! مرا به جرم اين اشتباه چگونه تنبيه خواهي كرد!؟؟ من رو كه به حال زارم رها نمي كني!؟ تازه دارم با اين درد صفا مي كنم! خدايا!
نكنه بگي بنده ام ظرفيت نداشتي و كاسه وجام دركت از اين افزون نمي تواند جا بگيرد، وبگي برو بنده ام هر چه مي خواهي بكن كه ديگر مرا با تو كاري نيست!؟ نه! مي دوني كه تاب ندارم ومي دوني كه طاقت اين امتحانت رو ندارم! مي دوني كه من... خدايا! تو با من كه يه بنده ام و يه انسان ويه طغيان كننده چنين نمي كني!؟ مي كني!؟ باورم نمي شود آنگاه كه بر من مهربانيت و رحيم بودنت رو آشكار نمودي اينك از در قهار و جبار بودنت درآيي كه تاب ندارم! اين بر من گران آيد. خدايا! تو خود مرا به نام بنده صدا مي زني واونوقت باورم نمي شه كه بنده از مربوب خويش تاب دوري آورد واز اين همه دوري فرياد و اشك نياورد! اصلاً آنقدر ناله به درگاهت مي كنم وصدايت مي زنم كه ...بالاخره در رئوف بودنت رو به روم بازكني ومرا شرمنده ي الطافت!
الهي! چه دنياي حقيري است وچه آدم هايي كه از يه نديده تعبير به معشوقه مي كنند و از يه رويا تعبير به عاشقي يه زميني! مرا چه به بهشت زيبايت! مرا با بهشت تو كاري نيست كه جنتت چيز ديگري است نه فردوس برين خواهم كه جنت با تو بودن مرا كافي است و تنها براي تو بودن برايم همه چيز!
خنده دار نيست!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ انسان رو به جرمي متهم كنن كه ............................
آخ كه چقدر سخته يه زميني ... برام سخته ! سخته يه زميني بشه آسموني و اونوقت با اون
17240
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 2/19/2006 5:45:25 AM
کاربر مهمان
  بسم الله المحبوب
سلام ساكنان قلعه ي شهيد آويني
بازمانده ي عزيز!
مدت هابود كه مي خواستم براتون بنويسم كه سعادت نبود.
نمي گم مي تونم حالتون رو درك كنم كه ناتوانم از اين كار بزرگ، برادرم از اينكه مي بينم كمتر حرف دلي ها رو از نوشته هاتون كه شده بود مكتب عشق آموزي ما نديده ها، كه از رشادت ها و شهامت ها و شهادت چيزها شنيده ايم و از سال هاي التهابشان فقط اشك ها ديده ايم ،....... يادمه يه روز ما نديده هارو به شنيدن حكايتي دعوت كردين وبه يه حضور سبز كه عبدالفاطمه تونست باهاش پرواز كنه، هر چند.....نمي دونم چرا سنگر رو خالي مي كنين!؟( صداي يه آه بلند حسرت رو از پس اين كلمات مي شنويد!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟) برادرم! بزرگوار! من كه اعتراف كردم تشنه ي شنيدم وآيا رواست كه تشنه را جرعه اي از معرفت ننوشانند!؟؟؟ اي دل... امان از رسم وفا داري روزگار!
بازمانده ي عزيز! شما كه مي دونين چقدر دل عبدالفاطمه شكسته است واين تنبيه شما وديگر عزيزان! داره داغونترش مي كنه! مي دونين كه عبدالفاطمه تاب اين همه سكوت رو نداره!؟ مي دونين كه چقدر نيازمند دلگويه هاتونم كه اينقدر ....
برادرم! آقا! حاجي! چقدر دلم مي خواست...............توخود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل!
خدايا! تو كه از خواست دل آگاهي پس چرا بدينگونه در التهاب و تشويشم!؟؟؟
***
ببار اي اشك هاي مانده در بغض خفته ام، ببار كه يار آمدني است...
خدايا!تا به كي !؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عبدالرضاي عزيز!..............
عبدالفاطمه تنهاست، تنها، آنقدر تنها كه تموم دلخوشيش به كرم خداست و معرفت و مرام يه ناشناس كه مي شه همقدم اشك هاي باريده بر گونه اش! و عزيز مهرباني كه هر شب را تا به صبح به التماس آمدنش ..............و به بزرگي ربّم واين كه بنده اش رو رها نمي كنه! آتش بيفروزيد ورويد كه اين مرا خوشترآيد!
بارها اعتراف كرده ام كه الهي! هيچم در برابرت، هيچ ترم كن! مرا كه جز افتخار عبدالفاطمه شدنم نيست، چرا بدين گونه سخت امتحان مي كني! خدايا! بر خود مي بالم كه مرا در وسع اين امتحان بزرگ دانستي وسپاس مي آورم به درگاهت كه خود در برابرت ضعيف و حقير مي بينم و در برابر دشمنت بزرگ و مقتدر!
آه اي دل بمان وبسوز كه عبدالرضاها رفتند و توماندي و اينك بايد كه بيشتر در آتش حسرت يك جرعه از شراب طهور بماني!
شراب طهور را كه مي شناسي!؟
اي دل!بمان و بسوز شايد ساختني ديگر تو را باشد!
اي دل! تو با نگاه سبز چه كردي كه اينك منتظر رفتن باشي!؟ اي دل غافل راست مي گويند كه تو هيچ نكردي براي بانويت! راست مي گويند كه هيچ نيستي ! راست مي گويند كه عبدالفاطمه ! براي عبدالفاطمه شدن چه ها كردي وچه ها كه براي معرفت نكردي! وغافل از آن كه راه پر فراز و نشيب است
چرا كه راه عشق پر بلاست!
اي دل! تو كه قصد عاشقي كرده اي، بايد كه بيفتي وبرخيزي! ولي نه! اگر بيفتم حتماً بلند مي شوم كه من قصد ديدار يار كرده ام!
اي يار دلنوازم! آتش هجري درونم افروختي شعله ورتر ساز!
اله من! مهربان خداي من! چه كردي با دل بي معرفتم كه اينگونه به امتحان مي كشانيم!؟
اي دل!اين است تصوير رخ يار در نظرت؟؟؟
اله من! اي اي اي امان از آهي كه از دل برمياد و نمي شه گفت وبايد كه سوخت در سكوت . سوختني كه براي ساختن خويش است واين برايم لذت بخش تر از ماندن بي حاصل است....
بزگ خداي عالميان! مي دوني كه آيينه ي عبدالفاطمه كيه! مي دوني كه جز اون آيينه ي ديگه اي براي ديدن خودم ندارم! پس نگذار اين چهره ي زشت
17239
نام: عبد عباس
شهر: همین نزدیکی ها
تاریخ: 2/19/2006 5:41:06 AM
کاربر مهمان
  گویند ملایک که به دیوانه قلم نیست
من گشتم و دیوانه توکلت علی الله
مخلص بر و بچز سایت آوینی
سید مسعود.ع
17238
نام: فریبا قاسمی
شهر: مراغه
تاریخ: 2/19/2006 5:39:15 AM
کاربر مهمان
  موفقیت شغلی
17237
نام: نيلوفر آبي
شهر: جنوبی
تاریخ: 2/19/2006 5:28:12 AM
کاربر مهمان
  چقدر در اين تنهايي اسيرم كسي نيست كه خلوت دلم را با او خالي كنم اما مي دانم خدايار همه بي كسان است ولي نمي دانم روسياه ها را هم مي پذيرد يا نه ؟ شانه اي نيست كه براي گريه هايم تكيه گاه باشد ؟
17236
نام: ......
شهر: ......
تاریخ: 2/19/2006 5:08:01 AM
کاربر مهمان
  دوست عزیز مونا از شیراز
براتون اساسی دعا می کنیم
اما این رو هم بدونید این چیز طبیعیه که شما باید یکی رو انتخاب کنید و باید این فرهنگ رو خواستگار های محترمتون در خودشون ایجاد کرده باشند که جواب نه شما قطعا رو حساب کتاب بوده نه چیز دیگه و شما حساب یه عمر رو کردید
پس از نا راحت شدن دیگران نگران نباشید
واحساس گناه هم نکنید زیرا گناهی بر شما نیست
و کاملا عاقلانه و به دور از احساس تصمیم بگیرید
پیشاپیش مبارکا باشه
17235
نام: هبوط
شهر: آسمانیها
تاریخ: 2/19/2006 5:01:13 AM
کاربر مهمان
  یا علی اصغر (روحی لک الفدا )
******
شد تهی دست شه از کم و بیش
سر خجلت فکند خود درویش
اصغرش بکف گرفت و بگفت
برگ سبزیست تحفه ی درویش
*****
17234
نام: مونا
شهر: کرمانشاه
تاریخ: 2/19/2006 4:58:47 AM
کاربر مهمان
  تو را خدا برام دعا کنید هر کسی که این پست را میخونه عاجزانه التماس دعا دارم من دختری هستم ۲۱ ساله که در مورد ازدواج سر چند راه گیر کردهام مشکلاتم فقط بابت اینه که کسی را ناراحت نکنم من خیلی گناه کارم تو را خدا دعا کنید زودتر خلاص شم التماس دعا دوستان...
17233
نام: رها
شهر: کرج
تاریخ: 2/19/2006 4:40:05 AM
کاربر مهمان
  همانطور که مي دانيد دانشجويان ايراني به تازگي طوماري را تنظيم کرده اند که با تلاش و تبليغات گسترده خود آنها درحال جمع کردن امضا است. آنها در متن اين طومار از مجامع بين المللي خواسته اند با توجه به اصول حقوق بشر دست از حمايت از توهين کنندگان به مذاهب بردارند. از شما دعوت مي کنيم براي شرکت در اين حرکت و محکمتر کردن جبهه مسلمانان به http://www.petitiononline.com/islamic/petition.html مراجعه کرده و امضاي خود را به اين طومار اضافه کنيد
<<ابتدا <قبلی 1730 1729 1728 1727 1726 1725 1724 1723 1722 1721 1720 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved