شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
16982
نام: چه فرقی می کنه
شهر: اینم همین طور
تاریخ: 2/12/2006 8:58:01 AM
کاربر مهمان
  کابلی جان منظور؟؟ما همچین کسی اینجا نداریم.
16981
نام: کاملی
شهر: جهرم
تاریخ: 2/12/2006 8:35:48 AM
کاربر مهمان
  نمیدونم چراهمیشه میخواهیم خودمنو مطرح کنیم بابا یعنی چی؟ مودام با یه اسم دیگه بیایم از خودمون تعریف وتمجید کنیم بابا ما همه پیش هم عزیزیم خودمان نمی دانیم بس کنید بگذارین به روال خودش مسیر طی بشه همه میدونن چی به چیه.در ضمن اسم کیلویی چند هست.<مفت>
16980
نام: چه فرقی می کنه
شهر: اینم همین طور
تاریخ: 2/12/2006 8:30:15 AM
کاربر مهمان
  سلام
می گم خوبه همه بچه ها از خودشون یه ایمیلی چیزی باقی بذارن که اگه احیانا دلگیری ،چیزی پیش اومد بشه لااقل یه سلامی بهشون عرش کرد.
-خودش می دونه با کی ام
16979
نام: عبدالرضا
شهر: شلمچه
تاریخ: 2/12/2006 8:05:56 AM
کاربر مهمان
  سلام علیکم
حرف دلیها با دلای پاکتون دعا کنید به حاجتم برسم امیدم به خداست اما اونقدر نافرمانی کردم که اگر جوابمو نده حق داره
خروش ، مهربون نازنین همه ما به بودنت عادت! نه انس گرفتیم. بحق نون ونمکی که نخوردیم ازت خواهش میکنم محض دل نگرون بچه های قلعه آوینی عزیز برامون بنویس نرنجیدی، هستی و فراموشمون نکردی والبته یه چیز دیگه ببخشیدا اما اگه نمی خوای ما ها رو ببخشی چون به تو وزهرا ( خواهر خوبمون که خیلی نگرون ودعا گوشم والبته فکر نکنم زهرا خانوم هم راضی باشه حرف دل رو رهاکنی) و خیلیای دیگه توهین شده بهمون بگو حالت خوبه و فقط یه کم قهری من به همین هم راضیم یا مثل تنها باز مانده ی.... که با معرفتی کرد ویه وبلاگ بهمون یادگاری داد یه کاری بکن
باور کن هر جا کلمه خروش رو میشنوم دلم میگیره آخه ما با هم یه نسبت کوچیک داریم که بغیر از خودم وخودت دوکوهه می دونه وخدای دوکوهه
مومن ، به رسم بچه های جبهه دل رفقا رو نشکن وبزرگی کن و بازم سرور باش .منتظر حضور صفا بخشتون هستیم – التماس دعا
16978
نام: بی نشان
شهر: غریبستان
تاریخ: 2/12/2006 8:02:09 AM
کاربر مهمان
  سلامی چو بوی خوش آشنایی


سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی

درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی

عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی

دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی

می صوفی افکن کجا می‌فروشند
که در تابم از دست زهد ریایی

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی

بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
16977
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 2/12/2006 8:00:15 AM
کاربر مهمان
  یا مقلب القلوب
سلام علیکم
اله زیبای من! چه دنیای عجیبی آفریدی و چه موجودات عجیب تر !!! با وجود اینکه هر روز از کنارم می گذرند ولی هنوز از دیدن چهره هایشان یه جل الخالق بلند می گویم و...
خدایا! اگه اینطور در شگفت و بی خبر از آینده زندگی نمی کردیم دیگر چه هیجانی داشت زندگی!؟؟
و من خوشحالم که هیچ از آینده ام نمی دانم !!!!
اله من! عبدالفاطمه غریب است و تنها و سخت پشیمان از آنچه ... خدایا! می بینی که اسیر رازم گشته ام!؟؟ آری آنگاه که در دلم بود از فشارش بر دلم دردم می آمد و حالا که فاش گشته است از بیرون و درونم احساس فشاری عمیق تر!
یا ربّ من! پناه می برم به تو از شر هر آنچه درونم وسوسه می انگیزد و دورم می کند از یادت و عظمتت
خدای من! یک لحظه احساس عجیب ترس بر جانم نشست! نه از آتشی که مرا در جهنمت بسوزانی که آتش رها کردنم سوزنده تر است! پس این بنده ی حقیرت به چه امید زندگی کند اگر تو رهایش کنی!؟
اله من! من می دونم و بهتر می دونی که همه ی حرف دلی ها یه جورایی برا گفتن با توست که به اینجا میان ومن موندم اون روزایی که...
بگذر ازگناهانمان یا حق
بر خلاف رسم عادی من یه خداحافظی مخصوص می کنم به تموم بچه های ثابت حرف دلی! مخصوصاً آقای کیمیا و سورنا خانم و بی قار عزیز و ناشناسی که نمی دونم الان کجاست! وگمشده و بازمانده و....
به خدا می سپارمتان تا بعد
یا حق - یازهرا(س)
16976
نام: معصومه ح.ا
شهر: تهران
تاریخ: 2/12/2006 6:41:48 AM
کاربر مهمان
  سلام به بچه هاي باصفا
سورنا - عبدالفاطمه ....
دعا كنيد كه همه دلها زلال بشند اونوقت ميشند جاي خدا
16975
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 2/12/2006 5:22:43 AM
کاربر مهمان
  سلام بر دوستان
جبل از تهران دوست عزیز شما میتوانید از این طریق درباره هلوکاست مطلع شویند.http://www.aviny.com/News/84/10/19/11.aspx
سورنا خواهرم. منم سلام عرض میکنم امید وارم همه مثل شما پایدار باشند.
عبدلفاطمه هم که مثل همیشه دلمان را جلا دادن امید وارم همیشه همه دوستان برقرار و پاینده باشند.
(یاحق)
16974
نام: هبوط
شهر: آسمانیها
تاریخ: 2/12/2006 5:10:23 AM
کاربر مهمان
  ( بیاد رسول ِ ترک ...سودازده ی طره ی جانانه ام امروز * زنجیر بیارید که دیوانه ام امروز ..)
دوستان حتما شرح احوالات رسول ِ ترک را خواندند ...دعاکنیم عاقبت بخیر شویم .و مولایمان بپذیرد و همه ی اینها تنها زبان نباشد که عمل اگر بود ....میشویم ..رسول ِترک .


مانده ام تنها سالار مضطر من ..
==================
مانده ام تنها سالار مضطر من * بعد از تو شد خاک عالم بر سر من
بی کس و بی یار و یاور در دل صحرا * کاروانی بی پناه و یک زن تنها
گرچه از پا در نیاورد زخم شمشیرم * روی خاک غم نوشتم بی تو می میرم
بخدا با دست بسته ام ...به زمین هرجا نشسته ام ...
نقش کردم عشق من حسین ...به سر انگشت خسته ام
وقتی نامت می آمد برلب من * لبهای تو میگفت زینب من ..
مانده ام تنها سالار مضطر من * بعد از تو شد خاک عالم بر سر من ...
فتد از خون سرت جام قنوت من * اینچنین بشکسته شد مُهر سکوت من
زینب تنها و دردو بزم نامردان * آن لبان وخیزران و آیه ی قرآن
گرچه بودم در کنار تو ...دل تنگم بیقرار تو ....
شیشه ی عمر مرا شکست ...دل سنگ نیزه دار تو ..
هرکجائی نام تو مشق زینب ... * مینویسم روی قبرم عشق زینب ..
مانده ام تنها سالار مضطر من * بعد از تو شد خاک عالم بر سرمن
میشود سرّ درونم از رخم خوانده ... * یادگارت بین خاک شام جامانده ...
با نفسهایش تو را هر دم صدا میزد . * پیش چشم تر من دست وپا میزد ...
ز پس چشمان بسته اش ....به روی پای شکسته اش ..
ز رخت خونابه پاک کرد ...به دو دست پیر وخسته اش ..
چه گذشته در ویرانه بر دل من * ز دوچشم باز او قاتل من ..
مانده ام تنها سالار مضطر من .... * بعد از تو شد خاک عالم بر سر من
هر زمانی که می آمد ناله ی مادر * روی نیزه بغض میکرد ساقی لشکر
حاجت مرهم ندارد زخمی احساس * درد بیدرمان زینب دوری عباس
شفق مَه روی نیزه شد ...ز کدامین سو به نیزه شد ..
نه ز جای خنجر عدو .....سرش از پهلو به نیزه شد ..
مانده ام تنها سالار مضطر من * بعد از تو شد خاک عالم بر سر من

16973
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 2/12/2006 3:56:10 AM
کاربر مهمان
  يا سبحان
سلامي دوباره !
ناشناس عزيز! كه نواي ني غريبستانت شده بود تنها نواي تنهايي هام و با حرف دلات صفاي دل مي دادم، نمي گم چي شد گذاشتي رفتي كه خوب مي دونم چرا!! ولي دلم مي خواست حرف عبدالفاطمه رو يه بار ديگه مي شنيدي و محرومم نمي كردي از حرفات كه شده بود يه جور داروي تسكين!
اله من! يادمه وقتي بچه بودم فكر مي كردم اگه آدم دستش رو بگيره جلو چشماش، طرف مقابلم من رو نمي بينه! حالا قضيه ي انرژي هسته اي ما شده عين همين كه بعضي قلدرها دستشون رو گرفتن جلوچششون كه ما رو نمي بينن چه غلطي داريم مي كنيم!! بگذريم كه خيلي احمقانه است در مورد اون چيزي كه حق مسلمه جار زد و گوشي رو كه نمي شنوه و كر شده از صداي بلند فرياد مظلومان به شنيدن وادار كرد ولي ما فريادمون بلندتر از اونيه كه بخوان پيام آور مهرو دوستي و كتاب آزادي رو ازمون بگيرن! بگذارن ابلهانه بر طبل رسوايي خويش بكوبند كه اين توهين ها موجب رواج بيشتر اسلام خواهد بود ، چرا كه اگه كسي درمورد اسلام هم تحقيق نمي كرد حالا به اين فكر مي كنه اين اسلام چيه كه مسلمونا به خاطرش اين همه تظاهرات و راهپيمايي راه انداختند و دائم ضرر به اقتصاد ايادي شيطان وارد مي كنن!
خدايا! تو را لاي شب بوهاي مهرباني مي بينم و حست مي كنم و توآنقدر حميد و مجيدي كه وسعت آن در دل كوچك و شكسته ام جا نمي گيرد!
اله مهربان من! باورم نمي شود كه از تو طلب مغفرت و هدايت كنم و تو رهايم كني در دشت تنهايي و بي كسي.....
و خودت خوب مي دوني كه هرجا ببريم جز تو فرياد نمي كنم و جز تو كس ندارم.
در پناه حق – يا زهرا(س)
<<ابتدا <قبلی 1704 1703 1702 1701 1700 1699 1698 1697 1696 1695 1694 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved