شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
16972
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 2/12/2006 2:51:36 AM
کاربر مهمان
  سلام
دلسوخته جان از کربلا قدم تو و همه اهل دل بروی چشم.خوش آمدی.اینجا با همه جا فرق می کند .حتی بچه های بد را هم اینجا راه می دهند شما که جای خود دارید و پیداست دلسوخته اید.-فکر بد نکنین منظورم از بچه بد خودم بود-
عبدالفاطمه عزیز که عطر مناجاتت شده اسانس حرف دل!
من همیشه به فکر شما هستم.ضمنا در مورد حسودی به حاج مسعود باهات موافقم.
راستی نوشته های ناشناس را نمی بینم نکنه مارو یادش رفته باشه.
سالار!بازمانده!خروش دلاور!نیستید؟خبریه؟
راستی بچه ها وبلاگ آقای بازمانده رو حتما ببینین.
بیمعرفت!!!که آخر معرفته هم وبلاگ بسیار زیبایی دارن.(به این میگن تبلیغات بدون هزینه!!!)
شوخی کردم البته.خودتون ببینین بهتره.

ملتمس دعاتون"سورنا"از نزدیک کربلا
16971
نام: دلسوخته
شهر: کربلا
تاریخ: 2/12/2006 2:09:14 AM
کاربر مهمان
  سلام
منم تو جمع حسینیتون راه بدین بچه بدی نیستم
16970
نام: معصومه
شهر: آبادان
تاریخ: 2/12/2006 1:20:55 AM
کاربر مهمان
  ای کاش می توانستم ..................
اللهم عجل لولیک الفرج
16969
نام: عبدالفاطمه
شهر: همين نزديكي
تاریخ: 2/12/2006 12:24:06 AM
کاربر مهمان
  طبق معمول كمبود جابرا حرفام ميارم، بعدش ...
***
خدايا! چشمه ي اشك چشمانم ديگر خشك شده اند و جز ناله اي كه از حنجره ي زخمي ام بر مي آيد چيزي براي همنوايي با مظلوم كربلا و فرزند بانويم فاطمه(س) ندارم! اله من! فرزند بانويم را مي كشند و بر پيكر مجروحش اسب مي تازانند و زينبش را به اسارت مي برند و رقيه اش را....
تاب گفتنم نيست، خدايا! چه شب هايي دارد اين محرم! چه سوزي دارد نامش، چه غوغايي به پا مي كند اين عاشورا!
و چه حرف ها كه دل نهفته دارد! آنقدر كه با گذشت هزارو اندي سال هنوز تمام نشده است.
اله من! نوشته هام رو بازم برا دل خودم نگه مي دارم كه نامحرمان تو حرف دل هم رخنه كرده وآزارم مي دهند واين برايم سخت است كه حرف از دل بيايد و ناخواسته موجب رنجش دلي!!!
سورنا جان! خيلي ممنون كه به يادم بودين، اين برادرمون آقاي بي قرار هم امام رضا(ع) دائم دعوتش مي كنه چه خبره آقا!؟ داره حسوريم مي شه!!
.... در پناه خداي مهربان- يا حق
16968
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 2/12/2006 12:18:53 AM
کاربر مهمان
  يا حميد
سلام مهربوناي حرف دلي
دلم برا خوندن دل نوشته هاتون بي قراري مي كرد ولي روزگار طوري باهام تا مي كنه كه نمي شه دائم بشينم پاي حرف دلاي مهربونتون
بگذريم كه سخن بسيار است و درد درونم غوغا!
اله هادي من! مانده ام كه كيست اين عبدالفاطمه!؟ مانده ام ميان شك وترديد و يقين! اله من! اينكه اگر در سال 61 هجري قمري در سرزمين نينوا بودم در كدامين صف ايستده بودم!؟ مانده ام آيا آن روز نفسم بر من غلبه مي كرد يا نداي هل من ناصر ينصرني تو را با گوش جان لبيك مي گفتم!؟ به راستي در كدامين صف مي ايستادم!؟
خداي من! اين سوال از ظهر عاشورا چون آتش بر جانم نشسته است و ذره ذره ونه يكباره مي سوزاندم، وايمان دارم كه ين آتش نه از براي نابودي است كه آتشي سوزان كه مي سوزاند و خاكستري برجاي مي گذارد كه خمير مايه ي وجودي عبدالفاطمه مي شود براي به دنيا آمدني شيرين تر!!
آتش اين سوال براي ساختن است نه براي فنا كردن و هيچ كردن!
خدايا! عبدالفاطمه، نمي داند در صفي كه امروز تيغ بر دشمن مي كشد حق است يا...
اله من! اين شك چيست كه بر جانم رخنه كرده است!؟ و تو مي داني كه من با اين سوال ذهن را تا كجا پرواز داده و حسين زمانم را از كجاها به كجاها برده و در ذهنم تجسم كرده ام!
خدايا! اگر سال61 ه.ق فقط يك صف كفار مقابل امام زمانشان ايستاده بودند، امروز ده ها ملت و قوم ظالم و كفار مقابل حق زمان تيغ جفا و ناسازگاري بر دست گرفته اند وكمر به نابودي اين ملت بسته اند، و من خوب مي دانم كه كدامين صف....
خداي من! يا سبحان! تو كه منزه از هر آلودگي هستي ، تو كه اميد به بخشش و بزرگواريت تا اينجا زنده ام نگه داشته است! تو كه از ضعف من در برابرت آگاهي و از عزتم در برابر بندگانت آگاهتر، باورم نمي شود در اين روزها از تو بخواهم كه مرا عفو كني و تو مرا در آتش جهنم درك نكردنت گرفتار گرداني! خدايا! گيريم كه مرا در آتش گناهانم بسوزاني! ولي خوب ميداني كه در ميان آتش هم جز تو كس را به فرياد نمي خوانم! فرياد مي زنم كه يا ارحم الراحمين! عظم البلاء، بنده اي رو كه جز گريه سلاح نداره در آتش قهرت مي سوزاني!؟ اين دور از كرم و رحمانيت تو نيست!؟ آنقدر فريادت مي زنم كه نجاتم دهي.
خدايا! اگر حزب و حزب بازي امروز به بن بست رسيده است و عده اي از صحنه ي رسانه ي ملي حذف شده اند مي دانم كه چگونه در براي چهار سال بعد نقشه مي كشند و آنان هوشيارند و عده اي از بچه هاي ما در جهل!!!!!! و نمي دانند كه با بعضي حرف و كار هيزم بر آسياب منافقين انقلاب مي ريزند!!!!
الهي! اين ذهن آشفته ي مرا درياب كه هر لحظه جمله هايي عجيب بر آن نگاشته مي شود و مرا وادار به پراكنده گويي!
يا ربّ من! خوب مي داني كه بعضي نوشته ها فقط برلوح دل زيبا جلوه مي كنند و اگر گفته شوند ديگه اون زيبايي رو ندارن پس باز انحصار طلبي كرده و اين جملات گفتنم با تو در دل نهان مي دارم كه اسير گفته هاي خويش نگردم!!
آري خداي من! بعضي كلمات و جملات فقط با گفتنش زيباست و شايسته! و توآنقدر بر من ستارالعيوبي مي كني كه شرم دارم از بيان آن.
نازنين اله من! خار مغيلان بر ذهنم نقش شام غريبان زينب و رقيه مي كشد ...
خداي من! چه حرف ها كه فقط با تو مي توانم گفتن!!!!
افسوس كه زمان مي رود وآنچه با زخم دل بر جان نوشته بودم گرد تاريخ بر آن مي نشيند و مرا در وادي فراموشي رها مي كند! افسوس و صد افسوس كه....
خدايا! چشمه ي اشك چشمانم ديگر خشك شده اند و جز ناله اي كه از حنجره ي زخمي ام بر مي آيد چيزي براي همنوايي با مظلوم كربلا و
16967
نام: ندای فاطمه
شهر: تهران
تاریخ: 2/12/2006 12:14:47 AM
کاربر مهمان
  روزنامه بی تربیت باید ادب نوشتن را یاد بگیرد
16966
نام: نمی دانم
شهر: اسمون
تاریخ: 2/11/2006 11:58:18 PM
کاربر مهمان
  به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
16965
نام: جبل
شهر: تهران
تاریخ: 2/11/2006 11:46:34 PM
کاربر مهمان
  هرجه درباره هلوکاست میدانید بنویسید تا جهانیان روشن شوند
16964
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 2/11/2006 5:03:39 PM
کاربر مهمان
  سلام!
سورنا خانم!
از لطفتون خیلی ممنون...ان شاالله قسمت شما و همه ی دوستان خوب حرف دلی بشه(مخصوصا" زینب خانم)
برادر کوچیکتون بی قرار
16963
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 2/11/2006 3:44:17 PM
کاربر مهمان
  یاعلی
سلام برهمه
بیقرارمهربان قبول باشه آقا.هم زیارت هم عزاداری هم راهپیمایی.
امشب هیچکس نیست.خیلی وقته خیلیا نیستن.
من مانده ام تنهای تنها....من مانده ام تنها میان سیل غمها حبیبم...سیل غمها...
شادی روح مرحوم بسطامی سه تا صلوات.
ملتمس دعاتون"سورنا"از نزدیک کربلا
<<ابتدا <قبلی 1703 1702 1701 1700 1699 1698 1697 1696 1695 1694 1693 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved