شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
16752
نام: محبوبه
شهر: برازجان
تاریخ: 2/5/2006 3:40:43 AM
کاربر مهمان
  تقدبیم به همه اونهایی که دلشان برای اوام زمان تنگ است
صبور باش که صبوری ترازوی عقل ونشانه توفیق است
عشق مالی است که خداوند به انسان داده است تا با ان به سوی او پرواز کنید
ئ
در مرداب دروغ چیزی جز ماهی های مرده شناور نیست
من معتقدم که همه باید عشق به حیات را دریابیم وزندگی را دوست بداریم
تسلیم ورضا در برابر حوادث علاج نا پذیر مخمترین توشه سفر زندگی است
هرگز برای بهرمندی از خوشبختی امروز وفردا مکن
16751
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 2/5/2006 3:29:00 AM
کاربر مهمان
  یا حق
سلام علیکم
دنیای غریبی است
لیلا ی غریب کی گفته به یادت نیستیم!؟
همین دیشب بود که با هدیه ات سر بر آستان احدیت گذاشتم و تا خود بودن ....
خدایا! تو خودآگاهی ازآنچه بر دل و جانم می رود، من از آنچه از دسته ی کمیلیان خوانندم هراس دارم و نه از ضد بسیجیان و ....
بگذریم که گوش نامحرم زیاد است و این آزارم می دهد!
آقای کیمیا ! برادر دل به دلدار دادن که بی دلم کرده است ،شما چرا نیستی!؟؟؟؟؟؟؟
خدای من! با خودم می گفتم: عبدالفاطمه! اگر مسلمی چرا تسلیم نیستی!؟ مگر نه اینکه مسلم اول دل به دلدار داد و سپس راهی دل کوی شهادت شد!
به خودم می گم اگر دلداده ای چرا بی دل نیستی!؟؟
خدایا! من به همین راضیم که تو در اندرونم به ندای بر نیامده از نایم گوش سپاری و هیچم....
خدایا! گاهی دلم تنگ می شه برا اون موقع هایی که نمی دونستم و دردی نداشتم وبعدش می بینم با همین درده که می تونم پر پروازی داشته باشم..
بگذریم عزیز!
در پناه خدای عزیز - یا زهرا(س)
16750
نام: سا حل
شهر: کابل
تاریخ: 2/5/2006 3:19:46 AM
کاربر مهمان
  آیا بر می گردد؟
16749
نام: خروش!
شهر: همين دور و برا
تاریخ: 2/5/2006 3:06:33 AM
کاربر مهمان
 

يا اَبا عَبدِالله
اِنّي اَتَقَرّبُ اِلَي الله وَ اِلي رَسولِه وَ اِلي اَميرِالمُؤمِنينَ وَ اِلي فاطِمَه وَ اِلَي الحَسَنِ وَ اِلَيكَ بِمُوالاتِكَ وَ بِالبَرائَه مِمّن قاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الحَربَ وَ بِالبَرائَه مِمّن اَسّسَ اَساسَ الظُّلمِ وَالجَورِ عَلَيكُم وَ اَبرَءُ اِلَي الله وَ اِلي رَســــولِه مِمَّن اَسّسَ اَساسَ ذلِكَ وَ ……….

16748
نام: معصومه حاجي جباري
شهر: تهران
تاریخ: 2/5/2006 2:56:02 AM
کاربر مهمان
  پروردگار من توجه و ذهن و قلب من را پاک کن زمانی که پاک باشد جای تو می شود آن زمان است که من همه چیز دارم زیرا کسی که تو را دارد چه غم دارد .
پرودگارا چشمه های دانش و حکمت را از من جاری ساز و روح و جسم من را از عشق خودت منور کن .
پرودگارا من را متعالی و نورانی کن زیرا که ما بزرگیم و بزرگی ما از توست.
16747
نام: مدیریت سایت
شهر: www.aviny.com
تاریخ: 2/5/2006 2:00:15 AM
کاربر مهمان
  با سلام خدمت همه عزیزان جمع با صفای حرف دل
از اینکه در چند روز اخیر محیط زیبا و مثال زدنی حرف دل قدری ناآرام شده متاسفم.
ستون حرف دل سایت الحق والانصاف یکی از قسمتهای سایت است که تقریبا توسط خود شما مدیریت می شود و از افتخارات سایت آوینی است که شاید نمونه مشابهی برای آن در سایتهای فارسی زبان با این محیط صمیمی و معنوی و با حضور کاربرانی خوشدل صمیمی و متدین وجود نداشته باشد.
در این اثنا کمتر به چشم خورده بود که عزیزان در این ستون موارد توهین آمیز نسبت به هم ابراز نمایند و موارد نادر نیز توسط خود حرف دلی ها بلافاصله به اطلاع مسئولین سایت می رسید و اصولا محیط به گونه ای بود که دوستان خودشان موارد را کنترل می کردند.علی ای حال مسئول ویرایش ستون حرف دل نیز متعجب از موارد چند روز اخیر در جهت باز گرداندن آرامش به این ستون تمام موارد درگیریهای لفظی را حذف نمود که مورد اعتراض دوستان قرار گرفت. هرچند این اقدام در راستای حفظ محیط صمیمی و دوستانه ستون حرف دل اقدام بجایی بود ولی در راستای احترام به نظرات حرف دلی های عزیز تقریبا همه موارد قبلی که حذف شده بود مجددا بر روی ستون حرف دل قرار گرفت.در خاتمه از عزیزان تقاضامندیم در جهت حفظ این ستون همچنان باصمیمیت بقای این ستون را حفظ نمایند.
والله المستعان
مدیریت سایت اینترنتی شهید آوینی
admin@aviny.com
16746
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/5/2006 1:50:30 AM
کاربر مهمان
  http://www.tebyan.net/Teb.aspx?nId=17258
و غير از دروغ بودنش اصلا چه ارزشي دارد؟ آيا اين جريان، شان امام حسين را بالا مي برد يا پايين مي آورد؟! مسلم است که پايين مي آورد چون يک دروغ به امام نسبت داده ايم و آبروي امام را برده ايم. طوري حرف زده ايم که امام را در سطح بي ادب‌ترين افراد مردم پايين آورده ايم؛ در حالي که پدري مثل علي مشغول سخن گفتن است، تشنه اش مي شود طاقت نمي آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را قطع مي‌کند و مي گويد من تشنه ام براي من آب بياوريد.

نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا که يکي از معروف‌ترين قضايا است و حتي يک سند تاريخ هم به آن گواهي نمي دهد، قصه ليلا، مادر حضرت علي اکبر است. البته ايشان مادري به نام ليلا داشته اند ولي يک مورخ نگفته که ليلا در کربلا بوده است. اما ببينيد که چقدر ما روضه ليلا و علي اکبر داريم، روضه آمدن ليلا به بالين علي اکبر.


نمونه ديگري که تحريف و جعل شده است، اينست که قاصدي براي ابا عبدالله (ع) نامه اي آورده بود و جواب مي‌خواست. آقا فرمود که سه روز ديگر بيا از من جواب بگير، سه روز ديگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند اين هم گفت پس حالا که آقا مي روند بروم ببينم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و ديد آقا خودش روي يک کرسي نشسته است و بني هاشم روي کرسي‌هاي چنين و چنان، بعد محمل هايي آوردند. چه حريرها و چه ديباج‌هايي، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامي سوار اين محمل‌ها کردند. اينها را مي گويند و مي گويند تا ناگهان به روز يازدهم گريز مي زنند و مي گويند اينها که در آن روز چنين محترم آمدند، روز يازدهم چه حالي داشتند.

حاجي نوري مي گويد: اين حرف ها يعني چه، بنا بر استناد تاريخي امام حسين در حالي که بيرون آمد اين آيه را مي‌خواند: «فخرج منها خائفا يترقب[3]» يعني در اين بيرون آمدن خودش را به موسي بن عمران که از فرعون فرار مي کرد تشبيه کرده است:«قال عسي ربي ان يهديني سواعا لسبيل.[4]» يک قافله بسيار بسيار ساده اي داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به اين است که يک کرسي مثلا زرين برايش گذاشته باشند؟! يا عظمت خاندان او به اين است که سوار محمل هايي شده باشند که آنها را از ديباج و حرير پوشانده باشند؟!



16745
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/5/2006 1:44:50 AM
کاربر مهمان
  نقل مي‌كنند كه يكي از علماي بزرگ در يكي از شهرستان‌ها تا اندازه‌اي درد دين داشت و هميشه به اين دروغ‌هايي كه روي منبر گفته مي‌شد اعتراض مي كرد و تعبيرش هم اين بود كه مي‌گفت اين زهرماري‌ها چيست كه بالاي اين منبرها مي‌گويند؟ واعظي به او گفت اگر اينها را نگوييم اصلا بايد در دکان را تخته كنيم. آن آقا جواب داد اينها دروغ است و نبايد گفته شود. از قضا چندي بعد خود اين آقا باني شد و مجلسي در مسجد خودش تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد. ولي قبل از شروع منبر به واعظ گفت من مي‌خواهم به عنوان نمونه يك مجلسي ترتيب بدهم كه در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقيد باشي كه جز از كتاب‌هاي معتبر، هيچ روضه‌اي نخواني و يا به تعبير خودش گفت كه از آن زهرماري‌ها نبايد چيزي بگويي. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت مي شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم كنار محراب بود، آقاي واعظ صحبت‌هايش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيد كرده بود كه جز روضه راست چيزي نگويد اما هرچه گفت مجلس تكان نخورد و مجلس همين طور يخ كرده بود. آقا ديد عجب، اين مجلس مال خودش هست بعد مردم چه مي‌گويند، تصور مي‌کنند که لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش نمي‌گيرد. اگر آقا خودش نيتش درست باشد، اخلاص نيت داشته باشد، حالا كربلا شده بود. ديد كه آبرويش مي رود به فکر رفت که چه بكند؟ يواشكي و زير چشمي به واعظ گفت يك كمي از آن زهرماري‌ها قاطي كن.

اين انتظاري كه مردم براي كربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلياتي كه وارد شده است مقدمه گريز زدن بوده است يعني براي اين که بشود گريزي زد و اشک مردم را جاري كرد يك جعل صورت گرفته و غير از اين چيزي نبوده است.


اين انتظاري كه مردم براي كربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلياتي كه وارد شده است مقدمه گريز زدن بوده است، يعني براي اين که بشود گريزي زد و اشک مردم را جاري كرد يك جعل صورت گرفته و غير از اين چيزي نبوده است. اين قضيه را من مكرر شنيده‌ام و لابد شما هم شنيده‌ايد و حاجي نوري در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است. مي‌‌گويند روزي اميرالمومنين علي عليه السلام در بالاي منبر بود و خطبه مي‌خواند. امام حسين عليه السلام فرمود من تشنه‌ام و آب مي‌خواهم، حضرت فرمود كسي براي فرزندم آب بياورد، اول كسي كه از جا بلند شد كودكي بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود كه رفتند و از مادرشان يك كاسه آب گرفتند و آمدند كه اين جريان با يك طول و تفسيري نقل مي‌شود. بعد امير المومنين علي عليه السلام چشمشان كه به اين منظره افتاد اشكشان جاري شد. به آقا عرض كردند شما چرا گريه مي‌كنيد فرمود قضاياي کربلا يادم افتاد. كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهي مي‌شود. حاجي نوري در اين جا يك بحث عالي دارد. مي‌گويد شما كه مي‌گوييد علي در بالاي منبر خطبه مي‌خواند بايد بدانيد كه علي فقط در زمان خلافتش منبر مي رفت و خطبه مي‌خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسين مردي بود که تقريبا سي و سه سال داشت. بعد مي گويند اصلا اين حرف معقول است که يک مرد سي و سه ساله در حالي که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه مي خواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنه ام آب مي خواهم؟ اگر يک آدم معمولي اين کار را بکند مي گويند چه آدم بي ادب و بي تربيتي است؛ و از طرفي حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و يک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. مي بينيد که چگونه جرياني را جعل کرده‌اند. آيا اين قضيه در شان امام حسين است؟! و غي
16744
نام: سید محمد حسین
شهر: تهران
تاریخ: 2/5/2006 1:24:29 AM
کاربر مهمان
  دلم تنگتونه. ای شهدایی که هیچ کدومتون رو ندیدم. فقط سرگذشت بعضی هاتونو خوندم و شنیدم. نمی شه دست ما رو هم بگیرید؟ درسته که گناهکارم. درسته که بندگی خدا رو نکردم. ولی خدا رو دوست دارم. اهل بیت رو دوست دارم. آقامون سید علی رو دوست دارم. بنده های خوب خدا رو دوست دارم. ولی چه کنم که ضعیفم. نمی تونم معصوم باشم و بمونم. تا میام آدم بشم دوباره لیز می خورم تو سرازیری انحراف. تا توبه می کنم و سبک می شم دوباره... خب دست ما رو هم بگیرید دیگه. یه بنده خدایی تو مشهد بهمون می گفت: از امام رضا چیزای خیلی خیلی بزرگ بخوایید. ماشین و خونه و زن و زندگی رو باید برید بهشت زهرا از شهدا بخواهید. از امام رضا فرج آقا رو بخوایید. خب منم دارم ازتون می خوام دیگه. می دونم که ما رو دوست دارید. همه ی ایرانی ها رو دوست دارید. همه ی جوونا. حتی اوونایی رو که به ظاهر متدین نیستند دوست دارید. عاشقشون هستید. پس تحویلمون بگیرید دیگه.
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای دستی برآر و ما خرابه نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش.( آسید مرتضی آوینی)
16743
نام: حیران
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/5/2006 1:21:22 AM
کاربر مهمان
  آدم هروقت که مرثیه محتشم رو میخونه چیزای تازه ای توش پیدا میکنه
از همه التماس دعا....
<<ابتدا <قبلی 1681 1680 1679 1678 1677 1676 1675 1674 1673 1672 1671 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved