اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
16512 |
نام:
اعظم
شهر:
زنجان
تاریخ:
1/29/2006 8:49:07 AM
کاربر مهمان
|
در ماه رمضان سال ۸۱ زمستان از طرف دانشگاه شهید بهشتی شبانه به توچال صعود کردیم بچه های گروه آرش هم بودند دنبال مهدی حبیبی میگردم
|
|
16511 |
نام:
سید محمد حسین
شهر:
تهران
تاریخ:
1/29/2006 8:13:57 AM
کاربر مهمان
|
روز محشر کار ما با فاطمه است
نقش پیشانی ما يا فاطمه است
|
|
16510 |
نام:
نکته سنج
شهر:
محله
تاریخ:
1/29/2006 7:47:41 AM
کاربر مهمان
|
ها. ای که وگفتی یعنی اینکه اینجا هیشکی کانالش درست تنظیم نیست. این یعنی اینکه هرکی که میاد و حرفی می زنه، کلی براش افاظات می کنند که اصلاً ربطی به حرفش نداره!!!! یعنی ممکنه؟؟؟ بعیدست. بعیدست. من الآن از خنده دارم روده بر میشم. بدری جان نه شما می فهمی خروش و زهرا چی می گن و نه خروش و زهرا متوجه منظور شما شدند. از لحن متن هاتون کاملاً واضح است. پس با هم تفاهم ندارید. البته دیگه حرفم کاملاً جدیه. چون تفاهم از باب تفاعل و به معنی فهمیدن حرف یکدیگر است.
|
|
16509 |
نام:
بیخیال
شهر:
بیخیالی
تاریخ:
1/29/2006 7:44:23 AM
کاربر مهمان
|
بی خیال
|
|
16508 |
نام:
بی نام
شهر:
.
تاریخ:
1/29/2006 7:43:35 AM
کاربر مهمان
|
يه روز مي بينمت ، يه روز مي بينمت !!
|
|
16507 |
نام:
پانیذ
شهر:
تهران
تاریخ:
1/29/2006 7:39:05 AM
کاربر مهمان
|
توجه !!!!!!
**** قابل توجه عاشقان ******
تعداد گلها
یک شاخه گل : تو همه چی برای من هستی
دو شاخه : من میخوام با تو سفر کنم.
سه شاخه:میخوام تو رو ملاقات کنم .
چهار شاخه :برایت ارزش و احترام قائلم و ازت تشکر میکنم
پنج شاخه : همه کار برات انجام میدم.
شش شاخه : به قول و قرار های تو اعتماد ندارم!
هفت شاخه : عاشقت هستم
هشت شاخه : من تا زمان مرگم مال تو هستم
نه شاخه : میخوام باهات تنها باشم
ده شاخه : زن یا شوهرم میشی؟
رنگ در گلها
صورتی :عاشقتم و بهت وفادار
قرمز : دلم برایت تنگ شده.
نارنجی : من دوست تو هستم.
قرمز پررنگ : منتظرتم.
بنفش : آرزو میکنم که موفق باشی.
آبی : من تا آخر عمر بهت وفادارم.
زرد : تومثل آفتابی در زندگی من
سفید : من به صداقت و پاکی تو اطمینان دارم.
*********دوستدار همه شما************
**************پانیذ***************
|
|
16506 |
نام:
رضا
شهر:
استکهلم
تاریخ:
1/29/2006 7:16:01 AM
کاربر مهمان
|
کيست اين پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گويد سخن؟
اين که گويد از لب من راز کيست
بنگريد اين صاحب آواز کيست
در من اينسان خودنمايی می کند
ادعای آشنايی می کند
کيست اين گويا و شنوا در تنم؟
باورم يا رب نيايد کين منم
متصلتر با همه دوری به من
از نگه با چشم از لب با سخن
خوش پريشان با منش گفتار هاست
در پريشان گوييش اسرار هاست
گويد او چون شاهدی صاحب جمال
حسن خود بيند به سر حد کمال
از برای خودنمايی صبح و شام
سر بر آرد گه ز روزن گه زبام
با خدنگ غمزه صيد دل کند
ديد هر جا طايری بسمل کند
گردنی هر جا در آرند در کمند
تا نگويد کس اسيرانش کمند
لاجرم آن شاهد بالا و پست
با کمال دلربايی در الست
جلوه اش گرمی بازاری نداشت
يوسف حسنش خريداری نداشت
غمزه اش را قابل تيری نبود
لايق پيکانش نخجيری نبود
عشوه اش هر جا کمند انداز گشت
گردنی لايق نيامد بازگشت
ما سوا آيينهء آن رو شدند
مظهر آن طلعت دلجو شدند
پس جمال خويش در آيينه ديد
روی زيبا ديد و عشق آمد پديد
مدتی آن عشق بی نام ونشان
بد معلق در فضای بيکران
دلنشين خويش ماوايی نداشت
تا در او منزل کند جايی نداشت
بهر منزل بيقراری ساز کرد
طالبان خويش را آواز کرد
چونکه يکسر طالبان را جمع ساخت
جمله را پروانه خود را شمع ساخت
جلوه ای کرد از يمين از يسار
دوزخی و جنتی کرد آشکار
جنتی خاطر نواز و دل فروز
دوزخی دشمن گداز و غير سوز
***
باز ساقی گفت تا چند انتظار؟
ای حريف لاابالی سر برآر
ای قدح پيما درآ، هويی بزن
گوی چوگانت سرم، گويی بزن
چون بموقع ساقيش در خواست کرد
پير ميخواران ز جا قد راست کرد
زينت افزای بساط نشأتين
سرور و سر خيل مخموران حسين
گفت آنکس را که می جويی منم
باده خواری را که می گويی منم
شرطهايش را يکايک گوش کرد
ساغر می را تمامی نوش کرد
باز گفت از اين شراب خوش گوار
ديگرت گر هست، يک ساغر بيار
عمان سامانی
|
|
16505 |
نام:
بدری
شهر:
آسمان
تاریخ:
1/29/2006 7:00:43 AM
کاربر مهمان
|
با سلام ...آقاي بي قرار من امروز خيلي دلگير شدم.
صحبت ذخيره ارزي شده و اون نوشته هاي آقاي اسلاميان و دلخوري زهرا.. من توي نوشته ام كه در سايت هست خطاب به او گفتم تو فقط خود و ايمان خود را نگاه نكن.... .زهرا و خروش درك كردن منظورم اينه كه زهراخانوم هم مشكل مالي داره
و در جوابم آقاي خروش كلي شاكي شده و دسته اخر نوشت.(( اگر خداوند ، خودش بدون در نظر گرفتن ما، اسلاميان ها !! را ببخشد كه خودش مي داند، اما اگر رضايتش را موكول به رضايت زهرا و خروش و حرف دلي هاي با صفا و دلشكستگان ديگر كند، گمان نكنم نجاتي در كار باشد….)) و زهرا خانوم هم نوشتند((من از بحث کردن با آدمهایی که هرگز قانع نمی شوند متنفرم پس دیگه حرفی نمی زنم فقط بدری ...))
در آخر نوشت))اگه قانع نشدي بي خيال....))
زهرا و خروش از شهدا و جنگ رفته ها جانبداري مي كنند و هر كه با اونها نباشه را مقابل خود فرض مي كنند. زني كه خود فروشي ميكنه يا پسرو دختري كه دزدي ميكنن زنده هاي متحرك اين اجتماع هستند
من در جايي كار مي كنم كه هر روز تعداد زيادي پسر نوجوان و جوان را ميبينم كه بزهكار شدن بنظر شما مشكل كجاست؟؟؟ اكثر اونها نه خانه اي دارند و نه خانواده اي درست و به قول خودشان يك شكم سير نخوردن
واقعا نبايد پولي براي اين دسته از افراد خرج شود؟؟؟ نبايد دلي سوخته شود؟؟؟ همه تا يك دزد يا يك قاتل را ميبينند به او لعنت ميفرستند....آيا شده لحظه اي به گذشته او فكر كنيد؟؟ من قصد حمايت از كار بدش را ندارم ولي در كار او خيلي هامون مقصريم ...
.اگر بخش حوادث روزنامه ها را بخوانيد بيشتر جرم وجنايات از وجود فقر...ميشود به بچه اي كه گرسنه است درس اخلاق داد....... مسلما شهدا اگه الان پيش ما بودن از كنار اين مساله به راحتي نميگذشتند.
زهرا خانوم همش رفت و آمدش با با ايمانهاي جامعه را توي سر ميزنه ...بلاخره اونها هم از صفر شروع كردند و با راهنمايي استادانشان مراحل كمال را طي كردند
سعي كنيم اين امكان رشد و تكامل معنوي را براي همه فرزندان اين مرزوبوم فراهم كنيم و در نهايت به قول اقاي خروش به انتظار روزي خواهيم نشست كه پرده ها كنار رود و چهره واقعي هر كس نمايان گردد.
**************************** التماس دعا
|
|
16504 |
نام:
بازمانده
شهر:
---
تاریخ:
1/29/2006 6:40:50 AM
کاربر مهمان
|
با سلام
برادر عزیزم علی میگفت
، نماز عشق را دو ركعت است كه وضويش نباشد الا به خون .
چهل روز تمام بعد از نماززيارت عاشورا ميخواند تا خدا دعايش را اجابت كند و شهيد شود
به شوخي بهش گفتم اين عمليات اين قدر فشارش زياد است. كه اگر نخواهي هم شهيد ميشوي به نذر و نياز حاجت نيست .
گفت : اگر شهيد هم نشم باز هم از فردا ميخوانم و اين قدر چهل روز چهل روز ميخوانم كه شهيد بشوم .
روز چهلم كار فيصله پيدا كرد بدور دوم نكشيد.
التماس دعا یا علی
|
|
16503 |
نام:
بیخیال
شهر:
بیخیالی
تاریخ:
1/29/2006 6:16:15 AM
کاربر مهمان
|
بی خیال
|
|