شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
16322
نام: اسلام
شهر: کربلا
تاریخ: 1/24/2006 12:30:46 PM
کاربر مهمان
  چنان نماز را در وقت خودش بخوان كه گويا آخرين نماز است. يعنى همواره اين حالت را داشتن كه گويا فقط براى همين يك نماز، فرصت باقى است.
5 . مخفيانه باشد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «اَعظَم العبادة اَجراً اَخفاها» (15) پاداش عبادتى بيشتر وبزرگتر است كه مخفى‏تر باشد. اين براى آن است كه عبادت (به خصوص عبادت‏هاى مستحب) در حضور جمع، زمينه بيشترى براى تظاهر وريا دارد.
البتّه اين در مواردى است كه اسلام، خود امر به عبادت آشكار نكرده باشد، همچون نمازجماعت در مسجد كه از نماز فرادى‏ در خانه برتر است.
شيطان، دشمن رستگارى انسان است و سوگند خورده است كه همواره در راه انسان، چاه گمراهى بكند و پرتگاه گناه پديد آورد و انسان را مانند خودش جهنّمى كند. از اين رو، براى تباه ساختن عمل انسان، دام مى‏گسترد و عبادت او را فاسد مى‏كند. يا از راه ريا و خراب كردن نيّت. يا پديد آوردن عُجب و خودپسندى به خاطر عبادت. يا از طريق سلب توفيق از انسان. و ... يا از راه كشاندن به گناه، كه موجب تباه شدن و هدر رفتن زحمت انسان در طريق بندگى مى‏شود.
همچون كشاورزى كه محصول زحمت‏هاى طاقت فرسايش، با جرقه‏اى مى‏سوزد و دود مى‏شود، و يا جامى از آب زلال كه با افتادن حشره يا ريختن خاك در آن، آلوده مى‏شود.

شرايط تكليف
از ميان موجودات، انسان ويژگى تكليف را داراست و اين از امتيازات و افتخارات اوست كه از سوى خداى هستى، فرمان مى‏يابد و عهده دار انجام كارها و وظايفى مى‏شود كه خواسته پروردگار جهان است.
يكى از علما، هميشه سالگرد بلوغ خود را كه مرحله رسيدن به «تكليف» است جشن مى‏گرفت و مى‏گفت: در چنين روزى، لياقت مسئوليت پذيرى و انجام تكاليف الهى را يافته‏ام. روز رسيدن به تكليف، روز مباركى است و شايسته است كه براى آن «جشن تكليف» گرفت.
به هر حال، آنچه كه شرط تكليف انسان است به صورت فشرده از اين قرار است:
1. بلوغ
بلوغ سنّى آن است كه پسران، پانزده سال را تمام كرده، به سن 16 سالگى وارد شوند (16) و دختران 9 سال را به پايان رسانده، ده ساله شوند.
با اين بلوغ تكليفى، انجام همه واجبات دينى و پرهيز از محرّمات، بر انسان لازم مى‏شود و در صورت تخلّف، گناه كرده و مورد مؤاخذه الهى قرار مى‏گيرد.
غير از اين بلوغ، بلوغ‏هاى ديگرى هم هست. همچون:
الف) بلوغ سياسى در مسائل اجتماعى و آگاهى‏هاى سياسى و شناخت جامعه و روابط حكومتى و ...
ب) بلوغ اقتصادى كه رسيدن به مرحله‏اى از رشد است كه انسان بتواند در اموال خود، عاقلانه و بر اساس مصلحت، دخل و تصرّف كند و قادر بر حفظ اموال خود باشد.
ج) بلوغ ازدواج، كه دختر و پسر، غير از سنّ و سال، توانايى اداره زندگى و پذيرش مسئوليت ازدواج و تشكيل خانواده را داشته باشند.
گرچه بلوغ، شرط تكليف است، ولى پيش از رسيدن به سنّ تكليف، هم نوجوانان وظيفه دارند با عادت دادن خود به انجام وظايف و دورى از گناهان، آماده ورود به مرحله تكليف شوند، و هم اولياى آنان موظّف‏اند به نحوى آنان را تربيت كنند و به نماز و عبادت و پرهيز از معاصى عادت دهند كه هنگام تكليف، مشكلى از نظر شناخت وظيفه و آگاهى به مسائل و مبانى دينى و اجراى دستورات الهى نداشته باشند.
2. قدرت
تكليف، تابع توان است. خداى دادگر، از هيچ كس عملى فوق طاقت او نخواسته است و اگر كسى نسبت به انجام كارى ناتوان باشد، تكليفى هم ندارد. خداوند در قرآن مى‏فرمايد:
«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَهَا» (17)
خداوند هيچ كس را جز در
16321
نام: اسلام
شهر: کربلا
تاریخ: 1/24/2006 12:27:40 PM
کاربر مهمان
  نماز، عبادتى بزرگ
شناخت معبود و آفريدگار، محبّت او را در دل ايجاد مى‏كند و اين محبّت، انسان را به پرستش و عبادت و اظهار كوچكى و تواضع در برابر عظمت او وا مى‏دارد.
نماز، جلوه‏اى از بندگى انسان در پيشگاه خدا و مظهر عبوديّت و عبادت است. آنكه «بنده» آفريدگار است و اين بندگى را احساس مى‏كند و مى‏داند و باور دارد، در برابر او، مطيع است و در پيشگاهش سر بر خاك مى‏نهد و به سجده مى‏افتد و با وى راز مى‏گويد و نياز مى‏طلبد و آن خالق يگانه را كه سر رشته دارِ اوست، به عظمت و پاكى مى‏ستايد.

فلسفه آفرينش انسان، بندگى و عبادت و عبوديّت است. اين صريح كلام الهى در قرآن كريم است كه مى‏فرمايد:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (2)
جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نيافريدم.
اين حكمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهى نيز بوده است. در قرآن مى‏خوانيم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت» (3)
در هرامّتى پيامبرى برانگيختم كه (به مردم بگويند:) بنده خدا باشيد و از طاغوت بپرهيزيد.
ناگفته نماند كه اين بندگى كردن، سودى به خدا نمى‏رساند بلكه مايه عزّت و سعادت خود انسان است وگرنه خداوند بى نياز مطلق است:
من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
اگر معلّم به شاگردانش مى‏گويد: درس بخوانيد، نفع اين درس خواندن به خود آنان بر مى‏گردد و براى معلّم سودى ندارد.

ريشه‏هاى عبادت
1. عظمت خدا
برخورد با يك شخصيت برجسته، انسان را به تواضع وا مى‏دارد، ديدار با يك دانشمند بزرگ، آدمى را به تكريم و احترام وا مى‏دارد، چون كه انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصيت و اين دانشمند، خود را كوچك و كم سواد مى‏بيند. خداوند، مبدأ همه عظمت‏ها و جلال‏هاست. شناخت خدا به عظمت وبزرگى، انسان ناتوان وحقير را به كُرنش وتعظيم در برابر او وامى‏دارد.
2. احساس نياز و وابستگى
انسان، عاجز، نيازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بى نيازى و غناى مطلق، و سر رشته دار امور انسان‏هاست. اين هم عاملى است، تا انسان در برابر خداوند «بندگى» كند.
3. سپاس نعمت
توجه به نعمت‏هاى بى حساب و فراوانى كه از هر سو و در هر زمينه ما را احاطه كرده، قوى‏ترين انگيزه را براى پرستش پروردگار ايجاد مى‏كند. نعمت‏هايى كه حتّى پيش از تولّد شروع مى‏شود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شايستگى داشته باشيم) از آن بهره‏مند خواهيم شد. قرآن به اين نكته اشاره كرده و به مردم زمان پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد:
«فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْف» (4) بايد خداى كعبه را عبادت كنند، خدايى كه آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس، ايمن ساخت.
4. فطرت
در سرشت انسان، پرستش و نيايش وجود دارد. اگر به معبود حقيقى دست يافت، كه كمال مطلوب همين است، و اگر به انحراف و بيراهه دچار شد، به پرستش معبودهاى بدلى و باطل مى‏پردازد. بت پرستى، ماه و خورشيد پرستى، گوساله و گاو پرستى، نمونه‏هايى انحرافى است كه وجود دارد، كسانى هم پول و مقام و همسر و ماشين و مدال و ... را مى‏پرستند.
انبيا آمده‏اند تا فطرت را در مسير حق، هدايت كنند و انسان را از عبادت‏هاى عوضى نجات بخشند. حضرت على عليه السلام در مورد بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد:
«فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّ
16320
نام: مسلم
شهر: اسلام
تاریخ: 1/24/2006 11:59:23 AM
کاربر مهمان
  "اهميت و فضيلت نماز "

- شما را به نماز و مراقبت از آن سفارش مي کنم ، زيرا نماز برترين عمل و ستون و اساس دين شما است . (1)

- وقتي که بنده اي سجده مي کند ، ابليس فرياد مي زند : واي بر من! او اطاعت کرد ، ولي من معصيت کردم ، او سجده کرد و من از اين عمل سرباز زدم. (2)

- گناهي که پس از آن مهلت يافتم تا دو رکعت نماز گزارم و از خدا اصلاح آن گناه را بخواهم ، مرا اندوهگين نکرد. (3)

- نماز ستون دين است و اولين عمل انسان است که خدا بدان نظر مي کند، اگر صحيح بود ، به ساير اعمال نيز نظر مي فرمايد و اگر صحيح نباشد در هيچ عمل ديگر نمي نگرد و کسي که تارک نماز باشد بهره اي از اسلام ندارد .(4)

" نماز امام علي (ع)"

- بار خدايا! من نخستين کسي هستم که به حق رسيدم ، آن را شنيدم و پذيرفتم . هيچ کس مگر رسول خدا (ص) در نماز بر من پيشي نگرفت. ( 5)

- بار خدايا! اين نماز را که در پيشگاه تو به جاي آوردم ، نه به جهت نيازي است که به آن داري و نه به خاطر ميل و رغبتي است که در آن داري ، بلکه براي بزرگداشت و پذيرش فرمان تو است که مرا به انجام آن فرمان داده اي . خدايا! اگر در نماز من عيبي است ، يا رکوع و سجود آن ناقص است ، مرا باز خواست مکن و با پذيرش و آمرزش خود ، بر من تفضل و عنايت فرما. (6)

- چون وقت نماز فرا مي رسيد ، علي (ع ) بر خود مي لرزيد. به او مي گفتند : يا امير المؤمنين ! ترا چه شده است ؟ مي فرمود: وقت اداي امانتي رسيده است که خداوند آن را بر آسمان ها ، زمين و کوه ها عرضه کرد ، آنها از قبول آن ابا کردند و از آن بيمناک شدند .(7)

- امير المؤمنين (ع) رکوع نماز را آن قدر طولاني مي کرد که عرق از ساق پاي وي جاري و زير قدم هاي مبارکش تر ميشد .(8)

- هنگامي که براي حضرت علي (ع) مشکلي پيش مي آمد ، به نماز پناه مي برد و آيه « واستعينوا بالصبر و الصلوة » ( از صبر و نماز ياري جوييد) را تلاوت مي کرد .(9)

"آثار و اسرار نماز "

- هنگامي که انسان در حال نماز است ، اندام ، لباسش و هر چه پيرامون اوست ، خدا را تسبيح مي گويند .(10)

- نماز ، قلعه و دژ محکمي است که نماز گزار را از حملات شيطان نگاه مي دارد .(11)

- نماز ، گناهان را مانند ريزش برگ درختان فرو مي ريزد .(12)

- اگر نمازگزار بداند که چقدر از رحمت خداوند را فرا گرفته است ، سرش را از سجده بر نمي دارد .(13)

- پيامبر خدا (ص) نماز را به چشمه آب گرمي که در خانه است و شخص شبانه روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد ، تشبيه کرده است . بدون ترديد چرک و آلودگي در بدن چنين کسي باقي نخواهد ماند .(14)

- ( بندگان مؤمن ) هنگامي که نماز مي خوانند ، به نشان تواضع ، گونه ها را به خاک مي سايند و براي اظهار کوچکي و خاکساري ، اعضاي خود را بر زمين مي گذارند .(15)

" آمادگي قبل از نماز "

- اميرالمؤمنين (ع) فرمود : پيغمبر خدا (ص) فرموده است : روز قيامت خداوند امت مرا در ميان ساير امت ها در حالي محشور مي کند که آثار نوراني وضو در ايشان پيداست .(16)

- روزي حضرت علي (ع) به فرزندش محمد حنيفه فرمود : ظرفي آب بياور. محمد آب آورد ، حضرت دست هاي خود را شست و فرمود : به نام خدا تبرک مي جويم ، از او کمک مي خواهم ، حمد و سپاس مخصوص خدايي است که آب را پاک و پاک کننده ساخت. سپس آب در دهان گردانيد و عرض کرد: خداوندا روزي که ترا ملاقات مي کنم ، حجتم را
16319
نام: صفر
شهر: محرم
تاریخ: 1/24/2006 11:01:48 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحيم
حسينيه كربلايان
السلام عليك يا ابا عبد الله (عليه السلام)
السلام عليك يا ابا الفضل العباس(عليه السلام)
خيمه ها را دارند برپا ميكنند.چه روزهاي قشنگي است هركه قلبش براي امام حسن ميتپه داره يه كاري ميكنه
راستي اين چه شوريه كه هر سال همين موقعه ها به پا ميشه
شور حسينه
پارچه هاي روضه يكي يكي از توي انبارها مياد بيرون
پرچم ها وبيرق ها يكي يكي مياند خودي نشون بدهند
ميگند برزخي ها از روزي كه حضرت مسلم شهيد ميشه خودشون را براي عزاداري آماده ميكنند ودسته راه ميندازند
گفتن كلمه يا حسين ياحسين توي كوچه وبرزن وخيابون
آذري ها تشت آب را آوردن .
يا الله يا الله گفتن بعد از سينه زدن وزنجير زدن
راستي راستي چه شور وحاليه

شايد واقع عاشورا را بايد از واقعه غدير شروع كرد بله اين درست تره
كسي اينجا خطبه غدير را خونده تا حالا
اگه خطبه غدير را دارين توي اينجا بنويسيد تا حسينيه يه صفاي پيدا كنه
يارب الحسين بحق الحسين اشف صدر الحسين بظهور الحجة


16318
نام: تو
شهر: تهران
تاریخ: 1/24/2006 10:05:54 AM
کاربر مهمان
  بخضرکز پی آب حیات سرگردان است/ بگوییدکه آب حیات اینجاست
من دوست جدید شما(تو)هستم
من مشهد هستم و برای اولین با به حرف دل آمدم
من شما را دعا می کنم
16317
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 1/24/2006 9:59:05 AM
کاربر مهمان
  سلام
دیریست برای گریستن مجال نیست***فرصت برای رسیدن این بغض کال نیست
گمان بد به دلت نازنین من نرسد***«سورنا» دمی ز خیال رخت بی خیال نیست
@@@@@@
الحمدلله.خدایا تو را شکر.برای همه داشته ها و نداشته ها.که فرمودی از شکر نعمت را افزون می کنی.برای همه غصه ها .دلتنگی ها و دردهایی که برای خیلی از بزرگترها هم بزرگ است.یعنی خدای نازم!هر وقت گرفتارم می کنی حس می کنم داری تحویلم می گیری.
****
حالا زهرای گل ما را خدا حسابی تحویل گرفته و من مطمئنم آنقدر به خدا نزدیکه ، که محرم خیلی از اسرار الهی شده.که دیگه به ابراز وجود واظهار فضل امثال من هیچ نیازی نیست.اما عزیز!به دل دریایی ات قسم،درد تو درد ماهم هست.لااقل به قدر معرفتمان رنج می کشیم.کاش می شد پیش از آنکه هجوم این غم بزرگ دلت را بشکند اندوهت را بین ما قسمت می کردی.زهرای بزرگ بزرگوار !کلامم حالا حالاها برای مورد خطاب قرار دادنت،پست و حقیر و ژنده پوش است...باور کن.
***
خروش!مهربان.نمی دانم چگونه با چه زبانی وباچه کلامی ازشما تشکر کنم.که اینقدر ظرافت طبع و دقت نظر دارید.اما اینطور نیست.کاش لااقل اینگونه بود.چیزی فکرم را مشغول می کرد.که بار اینهمه بیکاری اعصابم را خرد نکند.اگر موضوعی بود- که نیست- از شما محرم تر ندارم که در موردش حرف بزنم.
ضمنا برای تبریک هم ممنون.عجب حافظه ای دارید استاد.ان شاءالله شما و سایر عزیزان همیشه در پناه حضرت حق شاد و سلامت وموفق باشید.
16316
نام: بی معرفت
شهر: غریبستان
تاریخ: 1/24/2006 9:32:47 AM
کاربر مهمان
  صفای بچه های جنگ و جبهه رو عشقه!
الهی داغ هیچکدومتون رو نبینم!
-------------------------------
www.bmarefat.blogsky.com
16315
نام: م
شهر: ش
تاریخ: 1/24/2006 9:04:15 AM
کاربر مهمان
  با سلام و تشکر از خروش که یاد آور مسئله مهم و با ارزشی بود.

16314
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 1/24/2006 9:01:50 AM
کاربر مهمان
  یاعلی
سلام
حاج آقا خروش!خاطره قشنگتون حالم را تغییر داد.شما هم حسابی صفا می کنید با دوستان شهید!همینه که ...خوش به حالتون چه دوستانی دارید.
اما نمی دونستم اینقدر معروف هستید-شوخی کردم-ولی مگه اشکالی داره خروش! لو بره؟؟؟؟؟
ملتمس دعاتون"سورنا"ازهمین دوروبرایعنی نزدیک کربلا
16313
نام: خروش!
شهر: هين دور و برا
تاریخ: 1/24/2006 8:23:54 AM
کاربر مهمان
  بنام حضرت دوست ؛ (( بگذاريد كه از ميكـــده يادي بكنم…))
ســـــلام بر دوستان ؛ يه خاطره…
دوستي داشتم كه چند سال از من كوچيكتر بود خيلي آرزوي رفتن به جبهه را داشت اما بدلايل مختلف نمي تونست به جبهه بياد تا اينكه بالاخره خرداد سال 67 تو يكي از خطوط پدافندي بودم كه با خبر شدم اومده جبهه و تو يكي از محورهاي ديگه مشغول شده.
ما به هم خيلي نزديك بوديم و از اونجايي كه اگه اسمشو بگم ممكنه پيش خيلي ها ، خروش! هم لُـو بره !!، بنابراين از گفتن اسم اون عزيز صرف نظر مي كنم .
12 روز بيشتر، از اومدنش به جبهه نگذشته بود كه پرواز كرد!! دو سه ماه بعد هم جنگ تموم شد و دوست عزيز من تو روزاي آخر جنگ ، خودش را به قافله رسوند.. اون با 12 روز حضور در جبهه ، پرواز كردن را ياد گرفت و ما باز هم مونديم….
بچه هاي جبهه مي دونن كه اون روزاي آخر جنگ ، وضعيت جبهه يه جور ديگه اي بود بهر حال من نتونستم براي تشييع جنازه اون شهيد بزرگوار به شهرمون برم.
چند روز گذشت ، حال عجيبي داشتم ؛ خوابهاي جورواجوري مي ديدم تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم براي مراسم شب هفت ، هر طور شده خودم رو به شهرمون برسونم.
از فاصله منطقه تا شهرمون همينقدر بگم كه ساعت 2 بعد از ظهر حركت كردم و نزديك ظهر روز بعد رسيدم . البته بايد چند تا ماشين عوض مي كردم. آخرين ماشيني كه از اون پياده شدم يه ميني بوس بود جالب بود كه ميني بوس هم دقيقاً جلو حجله شهيد توقف كرد و من به محض پياده شدن ، يكبار ديگه چشمم به چشم نازنين اون عزيز افتاد در حالي كه از پشت شيشه قاب عكس توي حجله ، به من لبخند مي زد…
خونه كه رفتم ، اهل خونه نگاه خاصي به من مي كردن . شايد منتظر تركيدن بغضم بودن.
اما از اونجايي كه اون روزها ، صبر و توكلمون بيشتر از حالا بود ، انتظار اونها هم بسر نرسيد!!!
خيلي خسته بودم ، مراسم هم ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر بود گفتم يه چرتي مي زنم تا مراسم شروع بشه. كار ديگه اي كه نداشتم مخصوص اين مراسم اومده بودم ، اما………….. خوابم برد!!….. و چه خوابي…
يه دفعه تو عالم رؤيا دوست شهيدمو ديدم كه با موتورش اومد سر خيابون. خيلي بقول معروف تپل مپل و خوشگل شده بود. لپاش گل انداخته بود و خلاصه معلوم بود كه كربلايي شده… در حالي كه چشمك قشنگي به من زد با حركت سرش از من خواست كه سوار موتورش بشم من هم سوار شدم و اون مستقيم رفت محل مراسم خودش. وقتي مي خواستم پياده بشم هديه اي به من داد كه نمي گم چي بود! و در حالي كه باز هم مثل هميشه لبخند مي زد ، با نوك انگشتاش يه بشكون از پاي راستم گرفت… درد شيريني به جونم نشست و از همون درد از خواب پريدم . ساعت رو نگاه كردم كمي از 4 بعد از ظهر گذشته بود .. سريع بلند شدم ، لباس پوشيدم و به مراسم رفتم . اون روز بيشتر از هميشه درك مي كردم كه شهدا واقعاً زنده و حاضر و ناظرند و حتي اگه ما خوابمون ببره ، اونها بيدارن و ما را هم بيدار مي كنن…
بچه ها !
مبادا ياد و خاطره شهداي عزيز ما به افسانه اي تبديل بشه. مبادا يك روز فكر كنيم كه اون روز ها ديگه گذشته!!! چون اين فكر، مقدمه اي براي از دست دادن همه چيزه!!!
اي داد و بيداد… بازم كيبوردم خيس شد!!


<<ابتدا <قبلی 1638 1637 1636 1635 1634 1633 1632 1631 1630 1629 1628 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved