شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
16072
نام: دنیا
شهر: خرمشهر
تاریخ: 1/18/2006 2:19:16 AM
کاربر مهمان
  میدونی من ادم خیلی بی اعتقادی هستم امروز وقتی وارد سایت شدم اصلا فکر نمی کردم که به این بخش وارد بشم اما نمیدونم چطور وارد شدم درهر صورت اومدم اینجا و حرف دم رو بنویسم نمی دونم از کجا باید شروع کنم اصلا نمی نویسم چون آدمی مثل متن حرف نزنه بهتر است.
16071
نام: زهرا
شهر: تنهایی
تاریخ: 1/18/2006 12:41:26 AM
کاربر مهمان
  سلام
خروش خوب! بنویس که یادت هست برایم دعا کنی
یه سوال دارم من از شهدا یه چیزی خواستم و اون موقع که بهش رسیدم فکر کردم حاجت روا شدم حالا اتفاقهایی افتاده که فکر میکنم فریب شیطان بوده و من نه تنها به مرادم نرسیدم که از چاله به چاه افتادم یه دفعه شک کردم که کارم درسته یا نه فکر میکنم شما بتونی کمکم کنی من میخواستم یه کاری را که فکر میکردم مورد رضای خداست انجام دهم والان میخوام ترکش کنم چون فکر میکنم اینطوری خدا راضیه
مشکل اینجاست که اگر قبول کنم کارم نادرست بوده وباید ترکش کنم یعنی دوباره مرتکب یه گناه کبیره شدم و از وجدان درد ..... واگر کارم درست بوده به خاطر این شک ارامش ندارم
وقتی رفته بودیم مشهد برادرم گفت برو حرم دعای توسل بخوان وبعد از امام رضا(ع) بخواه اگر کارت غلط بوده سبب ختم ان شوند واگر نه این وسواس وفکر از رازذهنت خارج کنند نمیدونم اینطوری کمک خواستن درسته یا نه ولی هیچ کدامشان رخ نداد به نظرتون من چی کار کنم
ارامترین خروشها !مهربان نمیدونم چرا ولی هر وقت دستم را برای دعا بلند میکنم البته یاد همه ولی خیلی بیشتر یاد شما می افتم ان شاالله در بهشت با برادرم اشنا شوی تا.....
محتاجترین به دعای خیرتان _خواهری
16070
نام: زهرا
شهر: انتظار
تاریخ: 1/18/2006 12:24:02 AM
کاربر مهمان
  معبودا! چگونه دعایت کنم در حالیکه من، منم
و چگونه امید از تو بر گیرم در حالیکه تو، تویی
معبودا! هرگاه از تو نخواهم که به من عطا کنی، از که خواهم تا عطایم کند؟
معبودا! اگر تو را نخوانم تا اجابتم کنی، پس کیست که بخوانمش و اجابت کند مرا؟
معبودا! اگر به تو زاری نکنم تا به من رحم کنی، به که زارم تا آنکه رحم کند؟
معبودا! جنانچه دریا را به موسی(ع) شکافتی و نجاتش دادی، از تو می خواهم که رحمت فرستی بر محمد(ص) و آلش و مرا نجات دهی از آنچه گرفتارم، و گشایش فوری به من عطا کنی نه با مدت.
به فضل و رحمت خودت، ای مهربانترین مهربانان

عید همگی مبارک
التماس دعا
16069
نام: رضا
شهر: تهران
تاریخ: 1/17/2006 11:07:40 PM
کاربر مهمان
 

سلام
***

زهرا خانم از تنهایی محتاج دعای خیر جنابعالی و برادر بزگوارتان هستم


پـيـامـبـر مـسـلمانان در روز غدير با آواز رسا آنان را فرا خواند, و شگفتا! كه چگونه فرستاده خدا فريادمى كرد.
ـ پس گفت : مولى و سرپرست و پيامبر شما كيست ؟
در آنجا همه بدون هيچ ابهامى گفتند:.
ـ خـداى تو مولاى ماست و تو پيامبر ما هستى و هيچيك از ما را نخواهى ديد كه درباره امر ولايت , تورا عصيان و مخالفت كند.
ـ و آنگاه به على (ع ) گفت : يا على برخيز كه من تو را براى امامت و رهبرى پس از خود برگزيدم .
ـ پـس هـركـس را كـه مـن رهـبـر و سـرپـرست اويم , همانا اين على سرپرست اوست پس براى او پيروانى صادق و دوستدار باشيد.
ـ و در آنـجـا دعـا كـرد: خـداونـدا دوست على را دوست بدار و با آن كس كه با على دشمنى كند, دشمن باش

عاشقان عیدتان مبارک باد

التماس دعا
16068
نام: خروش!
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 1/17/2006 5:20:50 PM
کاربر مهمان
 

ادمین بزرگوار و همه آوینی دات کام ها!!

سلام ، خسته نباشید و التماس دعا
16067
نام: محمد
شهر: کیش
تاریخ: 1/17/2006 4:46:55 PM
کاربر مهمان
  سلام وصلوات بر پیغمبر وال پیغمبر ومرسلین
16066
نام: زهرا
شهر: تنهایی
تاریخ: 1/17/2006 3:14:30 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الفاطمه (س)
دلهای مهربون! قلبهای باصفا! سلام
من از مدت ها قبل وقتی هنوز لیلای غریب از اصفهان حلاج ازتهران....اینجابودند به سایت سر میزدم اما چون فکر میکردم حرفهای دل گناهکار من به درد کسی نمیخورد فقط نوشته هاتون را میخوندم وقتی برادرم گفت میخواد بره لبنان تا از این فشار راحت بشه یاد شماها افتادم و ....
دیروز به برادرم گفتم که این مطالب را برای شما نوشتم راستش از اینکه شنیدم چند نفر به جز من وخودش دارند دعا میکنن خیلی خوشحال شده بودم برادرم خوشحال شد اما فقط به خاطر خوشحالی من یه دفعه سکوت کرد و حرف را عوض کرد فهمیدم روح بزرگش حتی راضی به این هم نبوده....
گم شده از تبریز حرف شما را به برادرم گفتم خنده تلخی کرد وهیچی نگفت من براتون تفسیرش میکنم یعنی مجاهد فی سبیل الله حاج احمد بود که ....اما باور کن مجاهد فی سبیل الله برای توصیف اینهمه..کم وحقیره! شما درست میگی حساب او پاک است ولی اومیگه خواهری میترسم از روزی که مقابل کریم بایستم وازم سوال کنه خوب میدونم شبهای زیادی با این فکرتا صبح گریه کرده و نخوابیده از بهشت زهرا که برمیگرده انگار جهنم وبهشت را با چشمهایش دیده منقلب و ...من بهتر از همه میدونم ما محتاج تریم به دعای او ولی شما به حرمت شهید اوینی خدا را قسم دهیدمشکل برادرم حل شه بلکه دعای شما مستجاب بشه
عبدالفاطمه عزیز! زهرا اگر زهرا بود دعاهاش برای برادرش مستجاب میشداون دعا یه دفعه به دلم افتاداخه اسمتون نوشته هاتون و همه حس غربتتون با دل عاشق صدیقه طاهره(س) بازی میکنه انشااالله نفس حق یوسف زیبایش همین دعا رو براتون بکنه میدونید شما با دعای یه گناهکار شور گرفتی من نماد عرفان جلوی چشمامه و دنبال بهونه برای توبه میگردم چقدربا شماهافرق دارم؟جمله قشنگ شمارا به برادم گفتم ( بانوی عبدالفاطمه دست....) آتیش گرفت برا اولین بار شنیدم که گفت حل نمیشه......به خدا حل نمیشه.....با حرفاتون اروم نشد بیشتر بغض کردشعله گرفت سوخت.
بیقرار!جان قرار دلها برای برادرم دعا کن اگه گفتم تنهام واسه اینه که برادر تنهایی دارم (یه حرف خصوصی هم بین خودم وخودتان من به خودم تلقین نمیکنم!بی اراده ام چون خیلی با خدا عهد بستم وشکستم و حالا تصمیم گرفتم تا لیاقت پیدا نکردم حرف توبه را نزنم میترسم مصداق انهایی شوم که میگویند خدا را به نام توبه به استهزا می گیرند)
ناشناش مهربون! همین که به حرفام گوش کردی لطف بود حلالیت اون هم از زهرایی که برادرش میگه برای دشمنت هم دعا کن! شماعزیزی نرنجیدم اونی که به قلبت خورد خنجر من نبود مطمئن باش....من معذرت میخوام منظورم گلایه وتوبیخ نبود مثل همیشه بچگی کردم ببخشید دل نگرونی شما و محبتتون ودعاتون حکم شنیدن غصه ها ی نگفته اش را دارنداهل گفتن نیست میگه"عشق یعنی سوختن وساختن ودم نزدن"
باز مانده برادر بزرگ ونازنینم شما باید منو به خواهری قبول کنی ولی من برای برادرم فقط مایه عذابم اگه آبروت نمیره بگی همچین خواهری داری ما در رکابیم!
من زینب بودن را که بلد نیستم هیچ مرید وکنیز عمه سادات بودن را هم ....دل پر از حرف دلم کوه اتش فشانه اما اون ارامشی که روییدن گل لازم داره برا من فقط یه آروزی محاله!
کاش اتش فشان گناه نبودمثل اتش فشان عشق دردل برادرم وجودم راخاکستر میکرد وبه خدا میرسیدم
غصه های برادرم در این چند روزه اوج گرفته اما دل من با حرفهای شما امیدوار شد دعا یادتون نره خیلی حرف زدم اما حرف دلم رو نگفتم برادرم میگه غم مومن باید در دلش باشد من همین قدر میگم به اندازه خوبی ب
16065
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 1/17/2006 2:31:01 PM
کاربر مهمان
  سلام!
۱.برادر گلم حسین آقای کیمیا!
راستش من هم کاملا" با بازمانده ی عزیز هم عقیده ام.
البته از رفتن منعت نمی کنم همه ی ما یه روزی باید بریم اما عزیز ! یه دلیل محکمه پسند....
۲.دوست بزرگوارم بدری از آسمان!
من کوچیک شما هستم...اما باور کن همیشه به یاد همه ی بچه های حرف دل هستم البته من هم اشتباه کردم و میدونم که شما به بزرگواری خودت این داداش کوچیکت رو می بخشی.
از بی قرار چیزی به دل نگیر که از روی قصد شما رو فراموش نکرده...بی قرار رو ببخش و براش دعا کن که
شدید محتاجه...
۳.دوستان خوبم هدا از امریکا رضا از استکهلم و سیمرغ از قاف!
از اینکه بعد از مدتها پیامتون رو میخونم خیلی خوشحالم.
لطفا" مراقب غیبتهاتون هم باشید(شوخی کردم...)
۴.برادر عزیزم محسن جان از تهران!
بعضی وقتها آدم یه خصلت هایی داره که خوب نیست و خودش هم نمیدونه یا نمی خواد قبول کنه که این نوع اخلاقش بده...ولی شما یه گام جلوتری چون درصدد اصلاح رفتارت هستی...سعی کن اعتماد همسرت رو با تصمیم گیریهای منطقی و عقلانی جلب کنی.
در ضمن به خودت تلقین کن که آدم خوشبینی هستی.
نکات مثبت همسرت رو بزرگ جلوه بده و همیشه به خاطرش بیار و نکات منفی رو...ولش کن اصلا" فکر نکن بهش.
۵.شهید گمنام عزیز!
شعری که نوشتی خیلی قشنگ بود...بازم منتظریم.
۶.خروش عزیز!
جوابی که به دوستمون دادی خیلی جامع و روشن بود دستت درد نکنه.
۷.آقا به دوستان جدیدمون هم خوشامد میگیم.
داداش کوچیکتون بی قرار
16064
نام: احسان ثريا صيرما
شهر: ويانا
تاریخ: 1/17/2006 1:06:02 PM
کاربر مهمان
  من يك كتاب نوشتم در موضوع أذان. از شما مى خواهم كه آوازهاى مختلف أذان به ما فرستادى. فارسى را نه مى دانم ببخشيد. و ألسلام
16063
نام: محمد
شهر: درچه اصفهان
تاریخ: 1/17/2006 11:30:16 AM
کاربر مهمان
  شهدا شرمنده ایم
<<ابتدا <قبلی 1613 1612 1611 1610 1609 1608 1607 1606 1605 1604 1603 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved