شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
16032
نام: ناشناس
شهر: یزد
تاریخ: 1/16/2006 4:21:13 PM
کاربر مهمان
  برای سلامتی امام زمان صلوات
16031
نام: بازمانده
شهر: متولد تهران
تاریخ: 1/16/2006 3:48:11 PM
کاربر مهمان
  حسین اقا : داداش چرا دنیا اینطوریه تا به یکی عادت میکنی پشت سرش جدائی میاد
اونهم توی این دور و زمونه که با چراغ باید دنبال یک ادم با صفا بگردی ، میدونم
گاهی از ادمهایی مثل من رنجیده شدی میدونم حرفهای با مغزت را من و همثال من سخت
میگیرند ، میدونم وقتی عقیده را عقده میخونند و نور چراغ در اب را مهتاب
تلقی و متانت زمین ، زیر برف یخ میزنه ، نان از یتیم میدوزدند و میفهمند ، و دزد را
اشتباه چاپی درد میگند دیگه حرف دل زدن برای ادمهای مثل شما خیلی سخته اما میشه
چشمها را کور کرد گوشها را کر کرد لبها را دوخت سینه را شکافت و حتی پاها را شکست
ولی قلم را به بیگانه نداد.حرف دل احتیاج به قلمهایی مثل قلم شما داره.
من و بقیه بچه ها از این تصمیم شما سخت تحت تاثیر قرار گرفتیم ، خیلی خوشحال میشم
اگرارتباط خودت را با ما قطع نکنی ، امیدوارم از بازمانده چیزی بدل نداشته باشی
وحلالم کنی.
التماس دعا
16030
نام: سیمرغ
شهر: قاف
تاریخ: 1/16/2006 3:36:18 PM
کاربر مهمان
  سلام دلم براتون تنگ شده بود برام دعا کنید خیلی زیاد
16029
نام: امید
شهر: حالا
تاریخ: 1/16/2006 3:24:57 PM
کاربر مهمان
  سلام
خیلی ممنون که یادی از اون امید کردی امیدوارم که همه مثل اون امید یه دلیل خیلی خوبی داشته باشند که نیاز نباشه بیان حرف دلشونو بگن
خدا روح شهید آوینیو شاد کنه که باعث شد امید طوری بشه که نیاز نباشه بیاد تو حرف دل و چیزی بنویسه
ممنون از اینکه یادمید
16028
نام: مهشيد
شهر: زاهدان
تاریخ: 1/16/2006 3:17:24 PM
کاربر مهمان
  لحظات را گذرانديم تا به خوشبختي برسيم دريغا كه خوشبختي همان لحظاتي بود كه گذشت
16027
نام: شهید گمنام
شهر: جزیره مجنون
تاریخ: 1/16/2006 2:25:00 PM
کاربر مهمان
  مابقی سوگنامه کربلا
گر تخت خسروانی ور نقش چینیانی
ور جوی مولیانی پیرایه بخارا

هم ننگرم سوی تو هم نگذرم سوی تو
دل ناورم سوی تو اینک چک تبرا

کاین مشکبوی عالم وین نوبهار خرم
بر ما چنان شد از غم چون گور تنگ و تنها

بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله
ما و خروش و ناله کنجی گرفته مأوا

دست از جهان بشویم عز و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا

میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولا

آن نازش محمد پیغمبر موبد
آن سید ممجد شمع و چراغ دنیا

آن میر سر بریده در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا

تنها و دل شکسته بر خویشتن گرسته
از خان و مان گسسته وز اهل بیت آبا

مجروح خیره گشته ایام تیره گشته
بدخواه چیره گشته بی رحم و بی محابا

بیشرم شمر کافر ملعون سنام ابتر
لشکر زده برو بر چون حاجیان بطحا

تیغ جفا کشیده بوق ستم دمیده
بی آب کرده دیده تا زه شود معادا

آن کور بسته مطرد بی طوع گشته مرتد
بر عترت محمد چون ترک غز و یغما

صفین و بدر و خندق حجت گرفته با حق
خیل یزید احمق یک یک به خون کوشا

پاکیزه آل یاسین گمراه و زار و مسکین
وآن کینه های پیشین آن روز گشته پیدا

آن پنجماهه کودک باری چه کرد ویحک
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا

بیچاره شهربانو مصقول کرده زانو
بیجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشکیبا

آن زینب غریوان اندر میان دیوان
آل زیاد و مروان نظاره گشته عمدا

مؤمن چنین تمنی هرگز کند؟ نگو، نی
چونین نکرد مانی، نه هیچ گبر و ترسا

آن بی وفا و غافل غره شده به باطل
ابلیس وار و جاهل کرده به کفر مبدا

رفت و گذاشت گیهان دید آن بزرگ برهان
وین رازهای پنهان پیدا کنند فردا

تخم جهان بی بر این است و زین فزون تر
کهتر عدوی مهتر نادان عدوی دانا

بر مقتل ای کسایی برهان همی نمایی
گر هم بر این بپایی بی خار گشت خرما

مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد
ترسا به زر بگیرد سم خر مسیحا

تا زنده ای چنین کن دلهای ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا

یا حق
16026
نام: حالا
شهر: ایششششششششششششش
تاریخ: 1/16/2006 2:04:23 PM
کاربر مهمان
  سلام
ببخشید اینجا یکی به نام امید بعضی وقتا چیز ی می نوشت ولی حالا نیست چرا؟ ممنون میشئ کسی خبرشو به من بده با تشکر حالا
16025
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 1/16/2006 1:49:32 PM
کاربر مهمان
  درود و مهر فراوان بر همه عزیزان

من از همه بزرگان پوزش میطلبم. این اخرین نوشتارم هست از همه بزرگانم حلالیت میطلبم حلالم کنید . هر کسی هم کینه بر دل دارد میل بزند تا حلالیت بگیرم من نوکر همتون هستم...
نگذار افكار و ذهنياتت به صورت عادت درآيند
سعی كن هرگز درجا نزنی...
هر روز از زاويه‌ای تازه به كارها نگاه كن
زندگی يك صحنه پر ماجراست ؟...
به اطرافت نگاه كن نشانه‌های زيادی وجود دارند
كه به كشفيات تازه اشاره می كنند ...
(یاحق)
16024
نام: شهید گمنام
شهر: جزیره مجنون
تاریخ: 1/16/2006 1:39:48 PM
کاربر مهمان
  سوگ نامه کربلا
باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

آمد نسیم سنبل با مشک و با قرنفل
آورد نامه ی گل باد صبا به صهبا

کهسار چون زمرد نقطه زده ز بسد
کز نعت او مشعبد حیران شده ست و شیدا

آب کبود بوده چون آینه زدوده
صندل شده است سوده کرده به می مطرا

رنگ نبید و هامون پیروزه [گشت] و گلگون
نخل [و] خدنگ و زیتون چون قبه های خضرا

دشت است یا ستبرق باغ است یا خورنق
یک با دگر مطابق چون شعر سعد و اسما

ابر آمد از بیابان چون طیلسان رهبان برق از میانش تابان چون بسدین چلیپا

آهو همی گراد گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا

آمد کلنگ فرخ همرنگ چرغ دوزخ
همچون سپاه خلخ صف بر کشیده سرما

بر شاخ سرو بلبل با صد هزار غلغل
دراج باز بر گل چون عروه پیش عفرا

قمری به یاسمن بر ، ساری به نسترن بر
نارو به نارون بر برداشتند غوغا

باغ از حریر حله بر گل زده مظله
مانند سبز کله بر تکیه گاه دارا

گلزار با تأسف خندید بی تکلف
چون پیش تخت یوسف رخساره زلیخا

گل باز کرده دیده باران برو چکیده
چون خوی فرو دویده بر عارض چو دیبا

گلشن چو روی لیلی یا چون بهشت مولی
چون طلعت تجلی بر کوه طور سینا

سرخ و سیه شقایق هم ضد و هم موافق
چون مؤمن و موافق پنهان و آشکارا

سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا

وان ارغوان به کشی با صد هزار خوشی
بیجاده بدخشی بر تاخته به مینا

یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله
کرده بدو حواله غواص در دریا

شاه اسپرغم رسته چون جعد بر شکسته
وز جای برگسسته کرده نشاط بالا

وان نرگس مصور چون لؤلؤ منور
زر اندرو مدور چون ماه بر ثریا

عالم بهشت گشته عنبر سرشت گشته
کاشانه زشت گشته صحرا چو روی حورا

ای سبزه خجسته از دست برف جسته
آراسته نشسته چون صورت مهنا

دانم که پرنگاری سیراب و آبداری
چون نقش نوبهاری آزاده طبع و برنا

16023
نام: آرمين
شهر: خوی
تاریخ: 1/16/2006 12:43:02 PM
کاربر مهمان
  من جوان ۶۵ ساله هستم آه از دست شما
<<ابتدا <قبلی 1609 1608 1607 1606 1605 1604 1603 1602 1601 1600 1599 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved