اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
15892 |
نام:
علی
شهر:
شهریار
تاریخ:
1/13/2006 3:31:31 AM
کاربر مهمان
|
شهادت یادت ایثار
یاد خدا
یادالله
یاد اماممان مهدی (عج)
|
|
15891 |
نام:
صادقی
شهر:
پونا
تاریخ:
1/12/2006 11:09:24 PM
کاربر مهمان
|
چرا عید غدیر را عید سادات می نامند؟
|
|
15890 |
نام:
هیوا
شهر:
مریوان
تاریخ:
1/12/2006 5:46:00 PM
کاربر مهمان
|
عجب دنیای کثیفی، همه دنبال شهوات و لذات دنیایی هستند
یک ذره اراده ندارن جلوی نفسشونو بگیرن
خدایا ما را به خودمان وا مگذار.
یا علی
|
|
15889 |
نام:
بی قرار
شهر:
تهران
تاریخ:
1/12/2006 4:08:39 PM
کاربر مهمان
|
سلام!
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است *** دل سودازده از غصه دو نیم افتاده است.
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار *** چیست طاووس که در باغ نعیم افتاده است.
دل من در هوس بوی تو ای مونس جان *** خاک راهی است که در دست نسیم افتاده است.
آنکه جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت *** بر در میکده دیدم که مقیم افتاده است.
حافظ گمشده را با غمت ای جان عزیز *** اتحادی است که در عهد قدیم افتاده است.
یا صاحب الزمان....
داداش کوچیکتون بی قرار
|
|
15888 |
نام:
هانیه
شهر:
مراغه
تاریخ:
1/12/2006 3:29:38 PM
کاربر مهمان
|
ایا به ارشد قبول می شوم
|
|
15887 |
نام:
سید محمد حسین
شهر:
تهران
تاریخ:
1/12/2006 2:43:43 PM
کاربر مهمان
|
خدا همه ی ما رو هدایت کنه. آقایون من این بنده خدا کربلای ۲ رو جور دیگه ای دیدم. به نظر من یه ذره بهش تزریق شده. خب رفقا. ایرانی ها. شیعیان. محبین. ما باید ترکش بدیم دیگه. این رسم انسانیته. نه اینکه سریع بهش ایراد بگیریم. بیایید سنت و اخلاق ائمه رو تو خودمون نهادینه کنیم. در تاریخ داریم که روزی، یک اعرابی درب منزل حسن بن علی آمد و شروع کرد به دشنام دادن به مولایمان علی. امام حسن (ع) هیچ نگفت و تمام ناسزا ها را شنید. بعد از مدتی که فحش ها و ناسزاهای آن اعرابی تمام شد، امام حسن (ع) به او فرمودند: ای اعرابی معلوم است که غریب هستی. خسته هم هستی. به داخل منزل بیا تا خستگی از تنت بیرون رود و مهمان من باش. آن اعرابی هم وقتی این سعه ی صدر امام حسن را دید پشیمان شد و از کرده ی خود توبه کرد و از یاران حضرتش گردید.
این اخلاق نبوی و علوی هست که ما باید سرلوحه قرار بدیم. یا علی بگیم و شروع کنیم. البته من فعلاً خیلی خیلی کم می تونم بیام. چون امتحاناتم شروع شده. ولی سعی می کنم سر بزنم. دعاتون می کنم. مخصوصاً کربلای ۲ رو. ضمناً جهت شفافسازی بگم که من همون میزان هستم. البته ترجمه ی میزان به لاتین. در انجمن ها به این نام هستم. التماس دعا. یا علی
|
|
15886 |
نام:
علیرضا
شهر:
تهران
تاریخ:
1/12/2006 2:34:51 PM
کاربر مهمان
|
تو این دنیا دلمون به چی خوش باشه؟ رفیقامون یکی یکی میروند وما موندیم که گناه کنیم و افسوس بخوریم
|
|
15885 |
نام:
غدیر
شهر:
غدیرخم
تاریخ:
1/12/2006 2:31:34 PM
کاربر مهمان
|
ديدار با جرج جرداق
واقعيت آن است كه ما -پنج نويسنده- از طرفِ جمعيتِ دفاع از ملت فلسطين و با پشتي بانيِ سازمان فرهنگ و ارتباطاتِ اسلامي در ديماه 81 به لبنان رفته بوديم. صبح وقتي ميزبانمان، آقاي هاشمي رايزنيِ فرهنگيِ فعال و نشيطِ جمهوري اسلامي، خبرِ لغوِ سفرِ بعلبك را -به دليلِ شرايطِ بد جوي- به ما داد، ناجور پكر شديم. هيچ خيال نميكرديم كه ايشان پيش تر براي خالي نبودنِ برنامه، وقتي براي ساعتِ دوازدهِ ظهر، از جرج جرداق گرفته است.
خانهي جرج جرداق، نويسندهي شهيرِ مسيحي -كه در ايران با كتابِ الامام علي، صوت العداله الانسانيه او را بهتر ميشناسند- در محلهي الحمرائ بود. محلهاي مسيحينشين در شمالِ غربِ بيروت. بيروت نمايشگاهي است از ملل و مذاهب. شوخي نيست، كشوري با حدودِ ده هزار كيلومترِ مربع مساحت و سه مليون نفر جمعيت، هجده مذهبِ رسمي دارد. تا پيش از رفتنِ به لبنان همواره برايم سوال بود كه هويتِ يك لبناني چهگونه تعريف ميشود؟ چه مولفههايي هويتِ لبناني را ميسازد؟ كشوري به اين كوچكي چهگونه توانسته است تا اين حد خبرساز باشد و در فرهنگ پيشرو؟ اين كشور را كه در آن هيچ نمادِ عربي -پوشش، معماري، حتا آب و هوا!- ديده نميشود، چه چيزي جز زبان با سايرِ كشورهاي عرب پيوند داده است؟ تقابلِ مدرنيسمِ فرانسوي و سنتِ عربي چه آشِ درهمجوشي را پديد آورده است؟ كهنالگوي انسانِ لبناني كيست؟
با احتسابِ ترافيكِ بيروت -كه البته بسيار مطبوعتر از ترافيكِ تهران است- حدودِ پنج دقيقه زودتر از زمانِ ملاقات، به محلهي مسيحينشينِ الحمرا رسيدهايم. رانندهي رايزني كنارِ كافهاي نقلي ميايستد و ما نشاني را براي دو پيرمردي كه پشتِ ميز نشستهاند، ميخوانيم. هر دو به تاسف سر تكان ميدهند كه شارع امين مشرق را نميشناسند. بعد با ناراحتي ميگوييم كه با استاد جرج جرداق قرار داريم. ناگهان از جا ميپرند و ميگويند، خانهي جرج جرداق دو خيابان آنطرفتر است. با راهنماييِ آنها سهل و راحت منزلِ جرج جرداق را پيدا ميكنيم. محلهي الحمرا محلهاي است مرفهتر از سايرِ محلاتِ بيروت، و دستِ كم اسمش ما را به يادِ قصرِ الحمرا مياندازد. انتظارش را نيز داشتيم. نويسندهاي كه يك كتابش در جهانِ تشيع بيش از يك مليون نسخه فروش داشته است، بايد هم در چنين محلهاي زندهگي كند.
اما... واقعيت آن است كه هر چه از خيابانِ اصلي دورتر شديم، بيشتر شك كرديم! خانهي جرج جرداق يك آپارتمان معمولي در يك ساختمانِ قديمي در خياباني متوسط بود. اسمش را روي زنگ پيدا كرديم. خودش جواب داد و در را باز كرد. من و محمدرضا بايرامي كه جوانتر بوديم، آسانسور را رها كرديم و پياده از پلهها بالا رفتيم. بقيه طبقهي دوم ميرفتند. در پاگردِ طبقهي اول پيرمردي با پيژاماي كشي و لباسِ خانه -جوري كه موهاي سپيدِ سينهاش معلوم بود- جلومان را گرفت و پرسيد، كجا؟ من همانجور كه ميدويدم گفتم منزلِ استاد جرج جرداق. پوزخندي زد و گفت، همينجاست! من و بايرامي با تعجب به هم نگاه كرديم. رفقا را از راهپله صدا زديم و داخل شديم. دمِ در به گرمي احوالپرسي كرد و دست داد. داخل شديم...
چشمتان روزِ بد نبيند. قصرِ الحمرا، آپارتماني بود حدودا صد متري، مملو از روزنامه و كتاب و بروشورِ آخرين اپرايش. نه مرتب و طبقهبنديشده و نه تميز و پاكيزه. انگار كن كه دويست كيلو روزنامه و بيست كارتن كتاب را بدهي دستِ يك بچهي بازيگوش و بگويي هر جور كه خواستي آنها را پخش و پلا كن! تابلويي هم به ديوار آويزان ب
|
|
15884 |
نام:
مهدی ...
شهر:
غریب
تاریخ:
1/12/2006 2:07:45 PM
کاربر مهمان
|
به نام دوست، چه بگویم همه رفته اند و من ماندم یک مشت آرزوی ...
فقط می خوام خداازمن گنهکار بگذره.
منم دعا کنید.
|
|
15883 |
نام:
آقا جان
شهر:
بی جان
تاریخ:
1/12/2006 1:50:53 PM
کاربر مهمان
|
سارا از کویت
این هم سایت www.rahpouyan.comخوبی است
|
|