شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
15852
نام: یلدا
شهر: سراب
تاریخ: 1/11/2006 1:00:34 PM
کاربر مهمان
  عیدتون مبارک بچه ها امام زمان را دعا کنید
15851
نام: یلدا
شهر: سراب
تاریخ: 1/11/2006 1:00:32 PM
کاربر مهمان
  عیدتون مبارک بچه ها امام زمان را دعا کنید
15850
نام: یلدا
شهر: سراب
تاریخ: 1/11/2006 1:00:29 PM
کاربر مهمان
  عیدتون مبارک بچه ها امام زمان را دعا کنید
15849
نام: مینا(حیران از زندگی این دنیا)
شهر: بوشهر
تاریخ: 1/11/2006 12:36:58 PM
کاربر مهمان
  جوانان قدر جوانی خودتون را بدونین.
اهل دلا برای همه دعا کنند
راستی عیدتون مبارک بچه شیعه ها
موفق باشید
15848
نام: وحیده
شهر: تبریز
تاریخ: 1/11/2006 11:44:11 AM
کاربر مهمان
  ما همه باید قدر شهدا را بدانیم
15847
نام: صبح
شهر: آفتاب
تاریخ: 1/11/2006 10:41:27 AM
کاربر مهمان
  گراميداشت سالروز عمليات كربلاي پنج (نوزدهم دي ماه ۱۳۶۵)

شعر: مضراب شب
مولف: محمد حسين جعفريان
ديشب از چشمم «بسيجي» مي‌چكيد
از تمام شب «دوعيجي» مي‌چكيد
باز باران شهيدان بود ومن
باز شب‌هاي «مريوان» بود ومن
دست‌هايم باز تا «آهنج» رفت
تا غروب «كربلاي پنج» رفت
يادهاي رفته ديشب هست شد
شعرم از جامي اثيري مست شد
تا به اقيانوس‌هاي دوردست
همچنان رودي كه مي‌پيوست شد
مثنوي در شيشه «مجنون» نشست
آن قدر نوشيد تا بدمست شد
اولين مصرع چو بر كاغذ دويد
آسمان، در پيش رويم دست شد
كوچه‌هاي پيچ‌پيچ خاك، آه!
پشت پرچين تنم بن‌بست شد
يك نفر از ژرفناي آب‌ها
آمد و با ساقي‌ام همدست شد
خواب ديدم «كربلا» باريده بود
بر تمام شب، خدا باريده بود
خواب ديدم خاك همبستر نداشت
يك نفر مي سوخت، خاكستر نداشت
خواب ديدم مرگ هم ترسيده بود
آسمان در چشم‌ها تركيده بود
اي غريو توپ‌ها در بهت دشت!
آه اي اروند! اي «والفجر هشت!»
در هوا اين عطر باروت است باز
روي دوش شهر تابوت است باز
باز فرهادم، بگو تدبير چيست؟
پاي اين «البرز» هم زنجير كيست؟
پشت اين لبخندها اندوه ماند
بارش باران ما انبوه ماند
همچنان پروانه‌ها! رفتيد، آه!
بر دل ما داغتان چون كوه ماند
خواب ديدم سايه‌اي جان مي‌گرفت
يكنفر در خويش پايان مي‌گرفت
در هجوم خاك تنها مانده‌ام
مردها رفتند و من جا مانده‌ام
خواب ديدم چشم‌ها انگور شد
اشك من مضراب و شب سنتور شد
در هجوم شعله‌ دل‌ها تاخ شد
زير باران، چترها سوراخ شد
اي سوارانِ بلندايِ سهيل
شوكران نوشانِ «گردان كميل»
آمديم و قاف‌ها در قيد ماند
قلب ما در «پاسگاه زيد» ماند
طالب فرهادها جز كوه نيست
مرهم اين زخم جز اندوه نيست
عقده‌ها رفتند و علّت مانده است
در گلويم «حاج همت» مانده است
زخمي‌ام اما نمك حقّ من است
درد دارم ني‌لبك حقّ من است
از خدا يك روح آويزان كجاست؟
شور شب‌هاي «قلاويزان» كجاست؟
«يسطرون» هم رفت و ما «نون» مانده‌ايم
بعد «ليلا» باز «مجنون» مانده‌ايم
پشت آغازي كه اقيانوس شد
در سكوت خويش «جيحون» مانده‌ايم
فاتحان رفتند و پاي برج‌ها
در تكاپوي شبيخون مانده‌ايم
بعد اتمام بيابان‌ها هنوز
ما بيابانگرد و «مجنون» مانده‌ايم
بحر، مرداب است بي‌امواج، آي!
عشق يك شوخي‌ست بي‌ «حلّاج» آي!
يك‌نفر از خويش دلگير است باز
يك نفر بغضش گلوگير است باز
جان من پوسيد در شبغاره‌ها
آه اي خمپاره‌ها! خمپاره‌ها!
15846
نام: بازمانده
شهر: متولد تهران
تاریخ: 1/11/2006 10:37:24 AM
کاربر مهمان
  با سلام
من یک ببخشید بدهکارم در مورد متن دکتر شریعتی .
و اكنون، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده‌اي. اسماعيل توكيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبيلت؟ خانواده‌ات؟ علمت؟ درجه‌ات؟ هنرت؟ روحانيتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانيت؟ زيبايي‌ات؟ و .... من چه مي‌دانم؟ اين را بايد خود بداني و خدايت. من فقط مي‌توانم نشانيهايش را به تو بدهم، آنچه تو را در راه ايمان ضعيف مي‌كند، آنچه تو را در راه مسئوليت به ترديد مي افكند،آنچه دلبستگي‌اش نمي‌گذارد تا پيام حق را بشنوي و حقيقت را اعتراف كني، آنچه تو را به توجيه و تاويل‌هاي مصلحت‌جويانه و ... به فرار مي‌كشاند و عشق به او كور و كرت مي‌كند و بالاخره آنچه براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل تو است! اسماعيل تو ممكن است يك شخص باشد يا يك شيئي، يا حالت، يا يك وضع، و يا حتي يك نقطه ضعف! تو خود آنرا هر كه هست و هر چه هست بايد به مني آوري و براي قرباني انتخاب كني.
روحش شاد باد
15845
نام: علي
شهر: ئذ
تاریخ: 1/11/2006 10:06:24 AM
کاربر مهمان
  به امید روزی که ما به همه ی عقیده ها و گفتارها گوش کنیم
و احترام بگذاریم حتی اگر مخالف نظر و عقیده ی ما باشند
15844
نام: بلل
شهر: ررذذ
تاریخ: 1/11/2006 9:58:48 AM
کاربر مهمان
  غدير يعني شيعه و شيعه يعني قول و فعل يكسان بودن
15843
نام: بلل
شهر: ررذذ
تاریخ: 1/11/2006 9:58:41 AM
کاربر مهمان
  غدير يعني شيعه و شيعه يعني قول و فعل يكسان بودن
<<ابتدا <قبلی 1591 1590 1589 1588 1587 1586 1585 1584 1583 1582 1581 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved