اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
15642 |
نام:
*
شهر:
*
تاریخ:
1/5/2006 10:14:59 AM
کاربر مهمان
|
مشترک محترم ۱۵۶۲۴حرف دلت حرف دل مابود .گفتی که به دل شکستگان نزدیکی مانیز دل شکسته داریم ای دوست.ادم وقتی دلش میشکنه یه حال دیگه داره خوش به حال زمانی که تو سفره ام به جای گوشت نون و ماست بود کاش همیشه دلمم میشکست التماس دعا
|
|
15641 |
نام:
شهید گمنام
شهر:
جزیره مجنون
تاریخ:
1/5/2006 10:11:59 AM
کاربر مهمان
|
القلب حرم الله ، و لا تسکن حرم الله ، غیر الله
******** حزب اللهی کیست؟*********
حزب الله آنهایی هستند که گمنام، بی توقع ، بی ادعا، هم در میدان نبرد حاضرند و جان خودشان را تقدیم می کنند و هم در کارخانه تا پاسی از شب گذشته، تلاش می کنند که فرصت و ساعت به آنها سرزنش می کند.
حزب الله آنهایی هستند که به فرمان امام اگر لازم باشد، سکوت می کنند و اگر لازم باشد فریاد می کشند.
حزب الله نه تنها توقعی از انقلاب ندارد بلکه هنوز هم خودش را بدهکار انقلاب می داند...
شهید محمد علی رجایی
*******************
من داغدار ذکرهای اخرینم
من بیقرار خیبر و فتح المبینم
آغوش من آرامگاه صد شهید است
چشمان من زائر به رگهای بریداست
من زائر مصداق های سرخ مرگم
من داغدار غنچه های برگ، برگم
پایم درون قتله گاه گیر است
قلبم میان تنگه ی چزابه اسیر است
چشمان من مبهوت بستان و جفیر است
من عابد و سنگر برایم همچو دیر است
ای لاله های سرخ آه ای فاطمیون
آه ای طلائیه، شلمچه، آه مجنون
مولای من مولای من من با تو هستم
تنها گذارم تو را ، نامرد و پستم
*************
دوستان عزیز حرف دلی شب جمعه شده با ذکر یک صلوات تمام شهدا امام شهدا را یاد کنید.
*************
از همه ی دوستان می خواهم که من را هم در مناجاتهای شبانتان فراموش نکنید. و همچنین بنده هم مثل دوست عزیزم عبد الفاطمه ممکنه چند روزی نباشم. مرا بسیار دعا کنید.
یاحق
|
|
15640 |
نام:
بی ذل
شهر:
تبریز
تاریخ:
1/5/2006 10:03:08 AM
کاربر مهمان
|
با چشمان پر فروقت به من بنگر بگذار تا ببينم آن چه که در پس نگاه توست
از درون قلبت برای من دريچه ای باز دريچه ای به سوی روشنايی به سوی اميد
بيا و با من باش بگذار تا با سينه ای مالامال از عشق در آغوشت بگيرم
بگذارتا هرآن چه دارم تقد يمت کنم در عوض تو چيزی به من بده
آهوی زيبای محبت را
|
|
15639 |
نام:
حسین
شهر:
تبریز
تاریخ:
1/5/2006 9:32:27 AM
کاربر مهمان
|
انشاا... جناب آقای شارون به زودی به درک واصل نشوند تامدتی با فلج شدن نیمه بدنش بازجر به درک واصل شود
|
|
15638 |
نام:
سورنا
شهر:
نزدیک کربلا
تاریخ:
1/5/2006 9:14:19 AM
کاربر مهمان
|
سلام بر همه
تو را نادیدن ما غم نباشد *** که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تودرعالم نهم رو***ولیکن چون تو درعالم نباشد
<><><><><><><><>۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<><><><><><><><><>
گمشده خواهر گلم.خیلی خوشحال شدم که دوباره حرف دلت را خواندم.احسنت بر تو! ای ولله!انصافاحرف دل تو حرفهایی است در دل همه ما، که کسی مثل من استعداد نوشتنشان را ندارد.برقرار و موفق باشی و همیشه حرف دلی.و بدان که من همیشه دوستت دارم.
|
|
15637 |
نام:
بازمانده
شهر:
متولد تهران
تاریخ:
1/5/2006 9:12:15 AM
کاربر مهمان
|
با سلام به همگی انهائی که نوشته هاشون از دلشونه
بیش از بیست ساله که دیدن شلمچه نسیبم نشده ، فکر میکنم دلیل قانع کننده ای برای عطش یکی از هزاران نسل سوخته ای که امروز نمونه بارز چوب دو سر طلا باشه
نسلی که در یک حکومت غیر اسلامی بدنیا امد پرورش یافت ، ودیگر جوانی را ندید اول سالهای مبارزه وانقلاب بعد حفاظت ان نسلی که فقط پیاله علی را دیده بود نسلی
که شب وروز خود را صرف امنیت این مردم کرد ، تا اینکه به کشورمون حمله کردن و اون نسلی که زیر سئواله به جنگ رفت و دیگه بر نگشت ، بقیه اش را هم خودتون
میدونید.
من با افتخار از اون نسل دفاع میکنم با افتخار اسمشون میبرم و اگر کسی تاب شنید نش را نداره باید صبر کنه تا این نسل کاملا بسوزه واثری از اون باقی نمونه تا همانطور
که دوستمون گفت (تاریخ متعلق به گذشته است وایندگان ان را می سازند) بشه ، ولی فراموش نکنید که شما هم گذشته فردایت .
واقعا اینکه خاطره ای از یک ایثار را بازگو کردن افراط و تفر یط است یا ادعای مست بودن از پیاله علی ؟
بسیار تاسف می خورم که کودکانی از این خطه دلاور صدای هواپیماهای دشمن را شنیدن ولی بیشتر خداوند را بینهایت شاکرم که همچون کودکان سوسنگرد وبستان.......
صدای دشمن را نشنیدن.
زمانی از همه جای این کشور بوی معنویت می امد از دورترین روستا ها تا مرزها حتی قبرستانها ، داشتیم برای اولین بار تو تاریخ بسوی ظهور پیش میرفتیم ، خدایش
امروز چقدر از ان جاده نور دور شدیم ؟ ترا بجان اقا بیائید یک بار هم شده با دیدی بی طرفانه کارنامه نسل پیش ونسل امروز را به قضاوت بگذازید !
کدام راه به جاده نور نزدیکتر بود ؟ هیچ حقیقتی را نمیشود عنوان کرد ! گاه این گروه یا ان دسته صدا را در گلو خفه میکنند ، این ان گلویی است که خداوند از ان با مردم
صحبت کرد (بگو ....) امروزه فقط از زبانی که به تو حکم میکنند میتوانی حرف بزنی ، خداوند به چه احسن گفت ؟ به شیر بی یال ودم ؟ این ان بشری ست که ازادیش
انقدر بود که حتی از فرمان خدا سرپیچی کرد و به ان درخت کزائی نزدیک شد ؟ گاهی حتی حق جرم است ، این کجا وان کجا ، بعد دلمن خوش کردیم دعا میکنیم اقا
میاد ، امام حسین هم میتوانست دعا کند ایا تنها دعا کافی است ؟ دلم خیلی گرفته نه از شما از روزگار ، معلول جنگی باید گدائی کنه ؟ چه جوابی در ان دنیا داریم که
به سالارشان حسین بدهیم ؟
هدف من از ان خاطره تنها زنده نگه داشتن نام صفر ، حسین ....بود در جامعه زیاد شنیده میشود ، ولی اینجا انتظارش را نداشتم که از ان برداشت افراط و تفریط شود !
من تا پیاله علی فاصله ام زیاده ، وامیدم اول بخدا بعد به همان همکلاسی ها دوستان وهمرزمان شهیدمه ! شاید لیاقت .......
من از خروش وبقرارو سورنا و همه همه عزیزان که مخالف یا موافق با دل این حقیر هستند ، حلالیت میطلبم ، تشکر میکنم والتماس دعا دارم
سلام ودرود خدا بر ارواح پاک شهدا
|
|
15636 |
نام:
عبدالفاطمه
شهر:
همین نزدیکی
تاریخ:
1/5/2006 8:27:53 AM
کاربر مهمان
|
یا حمید
سلام حرف دلی ها
خدایا! از کجا شروع کنم!؟ از مهربونیت بگم یا از رحمانیتت!؟ از کدوم بگم!؟ از این که چقدر عبدالفاطمه امروز سر به سرکشی سپرده و تو همین چند دقیقه پیش چنان با عشق راسخ بر در قلبم کوفتی که گمانم دلم این بار از شادی توجهت شکست! آری شکست که بگوید: خوش آمدی عشق خدای من! شکست و خرد شد که بگوید: اله من! ای مهربانترین مهربانان چگونه در قلب کوچیک من جا گرفتی!؟ ...
گاه چنان از رویارویی وآشنایی بندگانت سرمستم می کنی که باورم می شود که در مقابل مقربان درگاهت عبدالفاطمه هیچ است.
خدای من! یه موقع هایی اونقدر دلم تنگ با تو گفتن می شه که نمی دونم چی کار کنم که بازم وسوسه ی وضو ساختن با یاد تو می افته به جونم!
خدای من! وقتی می ام با تو بگم اولش می گم: ببین عبدالفاطمه مگه خدا خودش نگفته هر چی می خوای به من بگو بنده ام! پس این دفعه از خدا بخواه اون چیزی که سال هاست دلت رو اسیر خودش کرده! تا می یام با تو بگم و همین که شروع می کنم که از می ناب بی رنگی و اخلاص وفقط با تو بودن وبرای تو بودن بنوشم و مست شوم، هرچه بود برای خودم یادم می رود وتو می شود و عبدالفاطمه ونور و....
خدایا! من روسیاه که مستم می کنی از باده ی بندگیت، چه برای دل زهوار در رفته ی عبدالفاطمه بخواهم ؟؟؟؟
جز اینکه خدایا جز با عشق خودت پر نشود وجز با یاد تو ارام نگیرد وآلوده ی غیر تو نگردد
خدایا! چنان با پیامی شادمانم کردی که می ترسم زیاد از حد خوشحال شده باشم!! خدایا! دل هیچ بنده ای اسیر عشق غیر خودت مکن، خدای من! شادی و مهر میهمان دل تمامی بندگانت کن، اله من! در این شبی که فردایش جمعه است دل هیچ بنده ای جز به مهربانیت آتش نگیرد ! خدایا! بیفروز آتش جانم که امشب مرا بزمی است با یادت! بیفروز بر دل آتش عشقت که امشب با توأم رازی است! خدای مهربان من! بیفروز شمع بی فروغ بی معرفتی را که امشب نیاز آوردم که ناز خرم! خدایا! حالا ناز به چند می فروشی!؟
الهی! ناز تو خریدن به قیمت جان ناقابل عبدالفاطمه بیارزد!؟
خدایا! دل بندگان درگاهت شاد گردان که امشب خوب بر دلم آتش به پا کردی!
خدایا! شکر از این همه نعمت ، شکر از این همه بندگان مخلصت
شکر که بدین جا کشاندیم
دوستان نیمه شب امشب یادتون نره که برا معرفت پیدا کردن درباره ی خود خدا هم دعا کنیم!
****
عزیزانی که بنده ارادت خاص بهشون دارم ومن حقیر رو از دعای خیرشون فراموش نمی کنن، بنده یه چندروزی ممکنه نباشم! گفتم که بدونید و این چند روزه مارو از دعاهای شبتون محروم نکین
هر چند..............
ناشناس عزیز! انگار یه موقع هایی من وشما باید به یاد هم باشیم!!
در پناه حق – یا زهرا(س
|
|
15635 |
نام:
یه غریب اشنا
شهر:
صحرای محشر
تاریخ:
1/5/2006 7:57:14 AM
کاربر مهمان
|
به اونی که حقم را نا حق کرد ....از دست خدابه کجا پناه می بری ؟
|
|
15634 |
نام:
گم شده
شهر:
تبریز
تاریخ:
1/5/2006 7:33:30 AM
کاربر مهمان
|
دوست گلي كه سراغم را گرفت و قولم را ياداور شد ممنونم ازش اما نازنين مشغله کاری ام زياد شده از يه طرفي هم امتحاناتم شروع شده . هم درس ، هم كار ، هم خونه و هم فكر . خلاصه ديگه . امان از توجيه !
نوشته هاتون رو مي خونم اما ديگه فرصت نوشتن ندارم .
عبدالفاطمه ، بی قرار ( خوب خودت رو کردی حاجی حرف دل) ، سرنا ، هبوط ، منتظر ، حسین کیمیا ، مرتضی ، هدا ، نمی دانم ، بازمانده ، تنها ، ناشسناس ، خروش ، حلاج، و همه دوستانی که از قلم افتاده اند اما در یدند امیدوارم حالتان خوب باشد .
راستی مست وصال چه خبر؟
التماس دعا .
خدا يارتان ياران كمي بيشتر بشناسيم اش .
|
|
15633 |
نام:
گم شده
شهر:
تبریز
تاریخ:
1/5/2006 7:25:27 AM
کاربر مهمان
|
هوالمعشوق
با سلام
حرف دل و درد دل ؟!!!!
گاهي وقتا بشر خاكي آنقدر از عشق ارلي و ابدي سرشار مي شه كه نمي تونه يك جا بند شود . زمين و آسمون براش تنگه . كوچيكه . يك دوستي هر وقت من رو تو اون حال مي بينه مي گه : شايد الان يه مادري داره برايت دعا مي كنه . راستم مي گه .
يه وقتاي دل آدم هوايي مي شه و مثل سرنا جان مي گه خدايا كاش يه بوسه به جمال بي مثالت بزنم . البته اون موقع ها نابه ، طلاست ، كيمياست .
يه وقتاي نماز كه مي خوني حس مي كني سجاده يه قاليچه پرنده است و بالاتر از سطح زمينه . يه وقتاي دل آدم براي خدا آنقدر تنگ مي شه كه برا دلتنگي مثل بچه ها فقط مي تونه بزنه زير گريه . گاهي اوقات فقط سجده مي كنه و زار ميزنه و گاهي هم مي شينه سر سجاده و حتي جسارت خوندن نماز رو هم نداره . چون اون موقع ها آدم آن قدر مسته كه واقعاً مي دونه اين نماز در قبال يه دنيا لطف كمه . گاهي دلش نمي خواهد چيزي بيشتر از ايني كه هست از خدا بخواهد و مي دونه كه اگه لب تر كنه خدا عطا مي كنه اما دلش نمي خواهد زياد پررويي كند. و آروم مي گه : خدا مي دوني چي تو دلمه مي گذره اما در ديزي بازه حياي گربه كجا رفته .
اما .
يه وقتاي گمشده خاكي ، وقتي هواي نفسش راضي نمي شه ، وقتي به فلان نياز و هواي نفس دست پيدا نكرده با پر رويي مي گه خدا نشنيد. حتي نمي گه كه شنيد و نداد . اون قدر بدذاتي مي كنه كه مي گه خدا نشنيد . آخه بدبخت خدا تو رو خلق كرده تا بهت ارزاني كنه تمام نعمت هايش را . اما تو هم يك كم سعي كن . تا حالا سعي كردي خداي رو كه در موردش حكم مي دي . بشناسي .
آخه من ذليل ، وقتي يك مزاحم تلفني دوبار زنگ مي زنه خودم رو به آب و آتش مي زنم كه اين كيه اما وقتي يكي با تمام وجود مي گه كه" بخواه تا اجابت كنم" نمي خواهد يك لحظه فكر كند كه يعني چه . اگه اون نمي خواست كمكم كنه پس چرا قول داده . مجبور نبود . بلكه اون هميشه مي خواهد كه به ما عطا كند . چه مي شد ما وقتي از خدا چيزي مي خواهيم حداقل به اين اندازه قانع باشيم كه اون بيشتر از ما مي دونه.
من خيلي وقتا ناشكري كردم . خيلي چيزها را خدا داده و خدا هم گرفته . من هم بد كرده ام اما توبه نه ؟ خيلي بدبختيم كه مي دونيم اما نمي دونيم چي مي دونيم !
چرا !
كاش مي تونستم بر مصحلت ها و حكمت هاي خدا صبر كنم . او حتما دليلش را به من ثابت خواهد كرد . بعضي وقتا خدا يه امتيازاتي را به بنده مي ده . امتياز مناجات با خدا . اما بنده نمي فهمه و همه چيز رو خراب مي كنه . آخه بنده ي كم فهم يا اصلاً نفهم . شاعر برايم من گفته كه :
اگر با من نبودش هيچ ميلي/ چرا ظرف مرا بشكست ليلي .
شده تا حالا بگيم يا بشنويم كه بابا بيا ايني كه مي خواستي و دست از سر كچلم بردار ؟ گاهي هم شدهك ه بگيم كاش مامان به من بگه برو آب بيار . چقدر با خوشحالي دوست داريم مادر يا اون كسي كه برايمان عزيز هست چيزي بخواهد . چرا اين حق رو به خدا نمي ديم ؟
خدا مي دونه كه من فقط براي نيازم به درگاهش مي روم . چون منو دوستم داره ، براي همين هم دوست داره آنقدر نيازمند باشم تا روحم تو مناجات هاي كه باهاش دارم صيقل بيابد . باور نداريد . يك مثال عيني . تو همين اتاق ، سايت يا هر اسم ديگه به مناجات اوليه نوشته مثلاً عبدالفاطمه نگاه كنيد و به مناجات امروز بينيد چقدر صحبت با خدا بزرگش كرده . زلالش كرده . كاش باور مي كرديم كه درد نعمت است .
مثل اينكه پرحرفي كردم .
دوست گلي كه سراغم را گرفت و قولم را ياداور شد ممنونم ازش اما نازنين مشغل
|
|