اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
15292 |
نام:
منتظر
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/27/2005 2:53:56 PM
کاربر مهمان
|
سلام حسین کیمیا از تبریز
بابا امان بدهید دیگران هم مطلب دارند تمام صفحه شد حسین کیمیا
راستی امشب شب ۲۵ ذی القعده است شب مخصوص زیارتی امام رضاعلیه السلام است برای من جاماند هم دعا کنید
|
|
15291 |
نام:
منتظر
شهر:
hhh
تاریخ:
12/27/2005 2:45:29 PM
کاربر مهمان
|
سلام فاطمه از شیراز
به این سایت سرزدی www.rahpouyan.com
|
|
15290 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
12/27/2005 2:42:11 PM
کاربر مهمان
|
نهادم عقل را ره توشه از می ... نگار می فروشم عشوهای داد ... که ایمن گشتم از مکر زمانه ... برو این دام بر مرغی دگر نه گمشده ای... که بندد طرف وصل از حسن شاهی ... که من سو خته ای داغ مهر ربم؟؟؟
(یا حق)
|
|
15289 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
12/27/2005 2:38:09 PM
کاربر مهمان
|
خداجونم انت المولی وانا العبد - هل يرحم العبد الا المولا
خداجونم انت الجوادواناالبخيل - هل يرحم البخيل الا الجواد
خداجونم انت الرب ..........
خداجونم انت الرحيم ......
خداجونم انت ..............
(یاحق)
|
|
15288 |
نام:
منتظر
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/27/2005 2:35:23 PM
کاربر مهمان
|
***************سلام سورنا*************
مگر مطلبی را که نوشتم نخواندی یا ناراحت شدی جواب ندادی درصفحه های قبل میتوانی بخوانی من مطلبی را که برای هدا نوشته بودی خواندم ولی جواب مطلب من را ندادی ودرمورد عرفه شما چه میدانی وشب ۲۵ ذالقعده شب مخصوص زیارتی امام رضاعلیه السلام است برای من هم دعا کنید
************سلام هدا*****************
درمورد پخش مستقیم وساعت سروع به وقت شما برایت نوشتم وگفتم درمورد عرفه چه میدانی وشب ۲۵ ذالقعده شب مخصوص زیارتی امام رضاعلیه السلام است برای من هم دعا کنید
|
|
15287 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
12/27/2005 2:16:46 PM
کاربر مهمان
|
نهادم عقل را ره توشه از می ... نگار می فروشم عشوهای داد ... که ایمن گشتم از مکر زمانه ... برو این دام بر مرغی دگر نه گمشده ای... که بندد طرف وصل از حسن شاهی ... که من سو خته ای داغ مهر ربم؟؟؟
(یا حق)
|
|
15286 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
12/27/2005 1:59:19 PM
کاربر مهمان
|
درود و مهر فراوان
تشریفات وتعارف نمکنم سلام به همه عزیزان
هاتفی از گوشه میخانه دوش ... گفت ببخشند گنه می بنوش ... این خرد خام به میخانه بر ... تا می لعل آوردش خون به جوش ... لطف خدا بیشتر از جرم ماست ...
(یاحق)
|
|
15285 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
12/27/2005 1:59:13 PM
کاربر مهمان
|
درود و مهر فراوان
تشریفات وتعارف نمکنم سلام به همه عزیزان
هاتفی از گوشه میخانه دوش ... گفت ببخشند گنه می بنوش ... این خرد خام به میخانه بر ... تا می لعل آوردش خون به جوش ... لطف خدا بیشتر از جرم ماست ...
(یاحق)
|
|
15284 |
نام:
یک بد بخت
شهر:
شهر بد بخت
تاریخ:
12/27/2005 1:25:03 PM
کاربر مهمان
|
سلام! من دو تا مشکل دارم. هر حفدر دعا میکنم روزه میگیرم ونذر میکنم مشکلم حل نمیشود.بازدید کننده های این سایت مومن استنذ.من ازتک تک شما عاحزانه التماس میکنم به گردن شما دین می اندازم که برای این دو تا مشکلم دعا کنید. احر تان با خدا
|
|
15283 |
نام:
ناشناس
شهر:
غریبستان
تاریخ:
12/27/2005 8:01:35 AM
کاربر مهمان
|
ادامه نمیدونم حرف دل ، شاید درد دل ، شاید یه وصیت ، شاید یه قربت الی الله ، شاید اوج یه دلتنگی
هنوز هم دارم مىشنوم كه يكى از پشت بىسيم فرياد مىكشد: «بچههاى تشنه لب آب نمىخواهند. آب نفرستيد برايمان. لب تشنه جنگيدن لذت ديگرى دارد. نقل و نبات بفرستيد. پس كو كبوترهايتان؟»
اين بار مىخواهم بيايى و دوباره از سر بگيرى. دوباره از ابتدا تعريف كنى. از وقتى كه قمقمهها خالى شدند. از لحظههايى كه از آسمان آتش باريد و لبهايتان نمـك بست. بگويى كه يـك گردان، ابوالفضلِ تشنه لب، چند روز در محاصره بودند. يـك گردان حبيب و مسلم و عون و على اكبر (عليهالسلام)، سوز عطش گرفتند. اما هيچ كس نفهميد، جز خدا. هيچ كس تشنگىشان را حس نكرد، جز آسمان، زمين، فرشتهها و جز قمقمههاى خالى و خشكيدهشان. باران گلوله بود كه روى خط مىريخت و سوز عطش بود كه بر لبهاى تر ك خورده مىوزيد. همه، عشق كربلا به سرشان بود. عشق حسين (عليهالسلام)، عشق بىآبى و عشق تشنه جان سپردن. مثل حسين (عليهالسلام)، مثل عباس (عليهالسلام) و مثل همه هفتاد و دو آتشفشان نينوا.
بيا و باز هم يـك دهن سير حرف بزن. خاطره بگو و راز تشنگى سيصد بسيجى گردانتان را فاش كن. مىخواهم بنويسم. مىخواهم بنويسم كه كسى از تشنگى بچههاى گردان شما چيزى نگفت، و حرفى ننوشت. كسى از قمقمههاى خالىشان عكس نگرفت. كسى براى لبهاى خشكيدهشان فيلم نساخت. كسى به خاطر چشمهاى خستهشان شعر نگفت و كسى در وصف بلور اشكهايشان، نجوا نكرد. دلم مىخواهد دوباره نرم نرم، لحظه به لحظه و جزء به جزء از خط اول خاكريز تا خط آخر آسمان، يـك دل نوشته بنويسم. دل نوشتهاى كه خود نيز تشنه است. تشنه تو، تشنه حرفهاى تو و ديدنت!
امشب اگر به خوابم نياى، شال سبزت را دوباره نشانم ندهى، باز عطر بارانم نكنى، من از خواب مىپرم. وحشت دنيا به قلبم چنگ مىاندازد. مىترسم تو را از ياد ببرم. تو را دوست شهيدم! تو و يـك گردان شهيد تشنه لب را! يـك گردان شهيد تشنه، تشنه تشنه...
یا علی
|
|