شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
15182
نام: زکیه طباطبایی
شهر: قم
تاریخ: 12/25/2005 7:14:40 PM
کاربر مهمان
  سلام،من اینجا رو تازه پیدا کرده ام، وخیلی خوشحالم از این که می بینم دلهایی هست که قدر کسی چون شهید آوینی رو بداند. آخر من خودم در دانشکده ای درس می خوانم که شهید آوینی اونجا بوده، ولی اینجا تقریبا تنها اسم اوست که باقی مانده وکمتر کسی است که باافکارش آشنا باشد.
الآن که دارم این پیغام رو مینویسم به صدای مداح اهلبیت، مرحوم آغاسی گوش میدهم.
یادش بخیر ...حرف دل خیلی ها رو میزد...حتما الآن میهمان حضرت فاطمه زهراست ،خوش به حالش...
یک صلوات را نثار روح وارسته اش بکنیم.
شما رو دعوت میکنم تا با کلام این دوست دلهایتان را به قم بفرستید:
مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود
عمه ی سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی
عمه ی سادات بگو کیستی
فاطمه یا زینب ثانیستی
از سفر کرب و بلا آمدی
یا که به دنبال رضا آمدی
من چکنم شعله ی داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را
کاش شبی مست حضورم کنی
باخبرم از وقت حضورم کنی...

...فعلا خداحافظ تا فرصتی دیگر



15181
نام: هدا
شهر: امریکا
تاریخ: 12/25/2005 4:45:35 PM
کاربر مهمان
  ******این هم یه جمله باحال برای شما دوستان********

دل بود كه ما را از قافله عقب انداخت


سر رفتن اين حوصله ما را عقب انداخت
hope u loved it. don't forget me in your prayers. your sister. hoda khanoom. :)
15180
نام: هدا
شهر: امریکا
تاریخ: 12/25/2005 4:40:23 PM
کاربر مهمان
  سلام منتظر
ببخشید من منظور شما را درباره ان " مطلب " نفهمیدم. میشه بیشتر توضیح دهی؟ ممنون میشم.
15179
نام: دلتنگ کربلا
شهر: دور از کربلا
تاریخ: 12/25/2005 4:22:33 PM
کاربر مهمان
  با هر نفس پر میزنم دور سر ابولفضل
تا به ابد دل داده ام به مادر ابوافضل
هر جا برات گریه کنم ببهشته یا ابولفضل
زهرا به وی قلب من نوشته ابولفضله
تموم افتخارم اینه مادر تو منو میبینه
داد می زنم به روز محشر شقیع من ام البنین
******
سلام بر همگی
جزیره مجنون پیغام 15162 عالی بود
سورنا از نزدیک کربلا آیا هر روز که از خواب بلند که شدی اول سلام به امام زمان و بعد سلام به کربلا ایا کرربلایی زندگی میکنی آیا زینبی ، عباسی ، حسینی زندگی میکنی کربلا غایت تمام کلمات عرفانی است
در ضمن معنی سورنا یعنی چه ؟
دعا کنید این ریارتم با زیارتهای دیگر فرق کنه ؟
امام جواد فرمودند زیارت امام رضا بر زیارت کربلا افضل تر است
15178
نام: جعفر
شهر: تهران
تاریخ: 12/25/2005 4:08:56 PM
کاربر مهمان
  آن قدر غمگین دل شکسته ام که نمی دانم چه کنم
دل شکست جان و دل فروریخت از خدا یاری می خواهم
ای خدا کمک کن
{حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
15177
نام: بازمانده
شهر: متولد تهران
تاریخ: 12/25/2005 4:00:06 PM
کاربر مهمان
  با سلام به همه بچه های موقعیت شهید اوینی:
از دوستان عزیز ناشناس و عبدالفاطمه و شهید گمنام و دیگران که همگی به من محبت دارند کمال تشکر را میکنم وهمین طور دوستانی که با ایمیلشان بنده را مورد لطف خود قرار دادند بودند.
نمیدانم چرا ما اینقدر به اشک ریختن خود را عادت داده ایم ، مگر در مذهب ما خوشحالی وجود ندارد یا معثیت است؟ من در هیچکدام از نوشته ها ندیدم که کسی منتظر روز خوشی باشد، ولی برای عذاداری روز شماری میکنیم.وقت دعا ، نماز، ....... مگر خداوند بندگانی را که بیشتر اشک میریزند را بیشتر دوست دارد، یا دعا هاشون را زودتر مستجاب میکند. مثلا عزاداری محرم حق است ولی پیام مهمتری هم در ان نهفته است اما م حسین هیچ وقت نگفتند که بعد از من هر سال یک ماه عزا داری کنید ایشان فرمودند،اگر دین نداری ازاد باش فرمودند:که از دین جد بزرگورش که در خطر بود دفاع کردند.و با خون خود نهال اسلام را ابیاری کردند.ایشان میخواستند که حکومتی بر پا باشد که در ان کسی گرسنه سر بر بالین نزارد،هیچ مسلمانی بخاطر نداری جلوی زن و بچه اش خجل نباشه ، .......
واما ای امام حسین !
تو ای چراغ راه ، ای کشتی رهایی،ای خونی که ازآن نقطه صحرا ، جاودان میطلبی ، و میجوشی ، و در بستر زمان جاری هستی ، و بر همه نسل ها میگذری ، وهر زمین حاصل خیزی سیراب خون میکنی ، و هر بذر شایسته را ، در زیر خاک ، میشکافی ، و میشکوفانی ، و هر نهال تشنه ای را به برگ و با ر حیات و خرمی مینشانی ، ای اموزگار بزرگ شهادت !
برقی از ان نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن ، قطره ای ار ان خون در بستر خشکیده و نیم مرده ما جاری ساز ، و تفی از اتش ان صحرای اتش خیز را به این زمستان سرد و فسرده ما ببخش ، ای که مرگ سرخ را برگزیدی تا عاشقانت را از مرگ سیاه برهانی ، تا با هر قطره خونت ملتی را حیات بخشی ، و تاریخی را به طبش اری و کالبد مرده و فسرده عصری را گرم کنی ، و بدانئ جوشش و خروش زندگی و عشق وا میدهی !
ایمان ما ، ملت ما ، تاریخ فردای ما ،کالبد زمان ما ، " به تو و خون تو محتاج است.
15176
نام: ناشناس
شهر: یزد
تاریخ: 12/25/2005 3:58:59 PM
کاربر مهمان
  برای سلامتی امام زمان صلوات
15175
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 12/25/2005 3:55:18 PM
کاربر مهمان
  سلام!
ولادت پیامبر بلند مرتبه حضرت مسیح(ع)بر همه ی پیروان آیین ابراهیمی مبارکباد.
۱.سورنای عزیز!
از کربلا گفتی...حقیر هم به کربلا مشرف شدم و هم به مکه و مدینه...(به فاصله ی زمانی ۶ ماه)...خانه ی خدا جای خود اما
کربلا یه جای دیگه است...جایی که هیچ وقت نمی تونی تو قالب الفاظ و تعاریف بگنجونیش...باور کن زبونم قاصره...از کربلا که برگشتم همه ازم میخواستن از کربلا براشون بگم...اما نتونستم...نتونستم...
۲.ناشناس بزرگوارم!
هر چه میخواهد دل تنگت بگو...اگه اینجا حرف دلت رو نگی کجا میخوای بگی؟
۳.عبدالفاطمه ی بزرگوار!
شما سرور مایی خدا رو شکر که حداقل اینجا کسی به دنبال عنوان و مقام و... نیست.البته این وظیفه ی همه ی ماست که به تازه واردها خوشامد بگیم...در ضمن امشب همه ی غیبت هایت رو جبران کردی(شوخی کردم ها...)
۴.خب... رسیدیم به دوستان جدیدمون...
علی از تهران شرمنده از اصفهان مرتضی نمی دانم نرمش و ....(ببخشید اگه کسی از قلم افتاد)حرف دلیهای جدید بودند که ضمن خوشامدگویی امیدواریم ارتباطشون همواره با حرف دل برقرار باشه.
برادر کوچیکتون بی قرار
15174
نام: نیکی
شهر: تهران
تاریخ: 12/25/2005 3:53:42 PM
کاربر مهمان
  مرتضی از کره ی خاکی:
شعری که نوشتی خیلی قشنگ بودمن که خیلی لذت بردم و ازش انرژی گرفتم
ممنون
بازم بنویس.
15173
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 12/25/2005 3:24:44 PM
کاربر مهمان
  یا غفارو یا جبار
سلام عزیزان
خودمم نمی دونم امروز چه خبره!؟ تو این دل بی معرفت چی می گذره که وسط نوشتن پروژه ی درسیم، دل رو می کشونه به نوشتن تو صفحه ای که اولش مزین شده به چهره ی با نفوذ سید اهل قلم!؟
خدای من! تو می دونی داره چه بر سر دل عبدالفاطمه میاد!؟ اله من! نازنین مهربان من! الهی! دل به تلنگری بسته است و امشب می رود که شبی به یاد ماندنی شود اگر تو بخواهی! ای خدا! این چه بغضی است مانده بر گلو که نمی شکند و راحتم نمی کند از بند خویشتن!؟ الهی! الهی، الهی! صدایت می زنم، فریادت می کنم، آهی از عمق وجود بر می آورم شاید که بسوزد این من! و رها شوم از دست این من های متعدد که دارند روحم رو به اسارت می برن! الهی نه! صبر این همه ناگفته ندارم! طاقت به دوش کشیدن این همه هجر ندارم! اله من! تا به امروز بار سنگین امانت آوردم، اینکه چگونه ؟، خود می دانی، ولی دیگر نمی توانم،..........نه! خدای من! تا به امروز سعی کردم و حال جز بی تو نمی توانم!
الهی! خود مسلم نامیدم و باورم شد که تسلیم بی چون و چرای تؤام، پس چگونه این نفس توسنی می کند از امر تو!؟ چگونه نفس به اسارت عقل و درایتم نمی آید!؟ گشتم و پرسیدم و یقینم شد که جز تو کس ندارم! سال هاست که دنبال معرفتم ولی تا کجا آمده ام!!؟ چگونه ره پیمودم!؟ دل در کدامین طوفان ها و افتادن ها شکستم!؟ الهی! توبه، الهی نگو بگویم العفو ، که دیگر این را توان ندارم! می گویم استغفرالله ربّی و اتوب الیه می گویم و می گویم و.....
خدایا! امشب به کدامین بزم میهمانم!؟ الهی! عبدالفاطمه می تواند!؟ ربّ من! بازمانده ام از دیشب و دیشب ها، ولی امشب نور امیدی در دل سوسویی نشانم می دهد، توان آمدن و حضوری درونم هلهله ای به پا کرده! ای خدا! چه خبر است!؟ انگار توان رستنی در خویش می بینم! چه فرخنده شبی است! هرگز مباد آن روز که ناامید از درگاهت شوم اله من!
خدایا! در این تنهایی، تنهایی ام جز با حضورت و احساست پر مکن! خدایا تنهایم و این تنهایی که به معرفت تو می انجامد از من مگیر! خدایا نکند...
الهی! الهی! الهی! چه می کنی با این دل!؟ خدایا! صدای هلهله به گوش می رسد! صدای چنگ شکسته است که می آید! گوش به راه سپرده ام انگار نگاری آمدنی است! ای وای...................
دستم بگیر ورهایم کن از بند تن! بگذار که تنهاتر شوم، اگر با غیر تو نبودن تنهایی است! الهی! چه آتشی است بر افروخته بر دل!؟ الهی! ذکر سبحان الله چه می کند با دل سوخته از بی معرفتی عبدالفاطمه! چه می کنی با دل اله من!؟
ای خدا فریاد از بی دلی!.....................................
خدای فاطمه و علی! حال که بزمی خواندیم، بگذار از خودخواهی هایم بگویم و دلشاد شوم از این همه خواستن و می دانم که روزی خواهد آمد که.............................................................................بی نهایت فقط تویی!
اللهم الرزقنی شهادة فی سبیلک! الهی روح از تنم باز مگیر مگر به شهادت! این است اوج خودخواهی من! که این خودخواهی لذتی دارد که توان وصف ندارم! ای وای اگر که شهیدی گمنام بر بندگانت شوم که لذتش صدها برابر می شود!
در پناه حق- یا زهرا(س)
<<ابتدا <قبلی 1524 1523 1522 1521 1520 1519 1518 1517 1516 1515 1514 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved