شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
1472
نام: بیقرار
شهر: تهران
تاریخ: 4/12/2004 5:59:45 PM
کاربر مهمان
  وقتی که دلت پیش دلم بود گرو دامان مرا سفت گرفتی که مرو حالا که دلت به دیگران مایل شد کفش کج من راست نهادی که برو
1471
نام: زینب
شهر: اصفهان
تاریخ: 4/12/2004 5:55:12 PM
کاربر مهمان
  من دلم میخواهد خواب امامان را ببینم ولی نمی توانم
1470
نام: علیرضا احمدی
شهر: زنجان
تاریخ: 4/12/2004 5:07:47 PM
کاربر مهمان
  حرفی برای گفتن ندارم.
1469
نام: س.م.ح.س
شهر: تهران
تاریخ: 4/12/2004 3:51:12 PM
کاربر مهمان
  من از روییدن خار سر دیوار دانستم

که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
صائب
1468
نام: شیلر
شهر: تهران
تاریخ: 4/12/2004 3:27:51 PM
کاربر مهمان
  همیشه اضطراب دارم. و خیلی می ترسم
1467
نام: ز-ف
شهر: ساري
تاریخ: 4/12/2004 3:00:11 PM
کاربر مهمان
  به نام او كه تموم عشقه!
با سلام به همه شما آسمونيها!
يه پيشنهاد داشتم اگه موافقين يا علي!
حتماً همه‌مون بارها و بارها خداي نازنين را توي خودمون ديديم
بياييم از اون لحظات ناب براي همديگه بگيم
چي مي شه! به نظرم خيلي عالي مي شه!
يكي از اون لحظات رو براتون ميگم!( البته من اصلاً هنر نويندگي ندارم شما به گل رويتون ببخشين! )
البته اين فقط احساس واقعي خودمه!
به شما هديه مي كنم.
شما هم از اون لحظات ناب و سبز برامون تعريف كنين تا همه برو بچه ها با شما همراه بشن.
من تو زندگيم خيلي وقتا بود كه از دست خودم و كارام خسته مي شدم و با اينكه مي دونستم خدا از كارام راضي نيست ولي اونارو ول نمي كردم خدا هم به من اردنگي نمي زد و منو كاملاً آزاد گذاشته بود.
تا اينكه يك روز بالاخره تصميم خودم رو گرفتم
با خدا عهد مجدد خودم رو بستم ولي ايندفعه از اون دفعه ها نبود كه خرابش كنم
محكم بودم و واقعاً تصميم گرفتم كه ديگه بي‌ادبي نكنم
و بعداً آثار اين كارم را به حدي بزرگ ديدم كه نمي‌توانم توصيفش كنم
شايد براتون تمثيلش كنم به يك تولد دوباره و تبديل شدن به يك انسان جديد با يك زندگي كاملاً متفاوت اصلاً از زير و بن تغيير يافته با يك دنيا لطف و رحمت و زيبايي
آخه اين چيزها رو من يكي قادر نيستم وصفش كنم
شايد شما با هنر زيباتون بتونين از اين وقايع و لحظات نوراني سيماي واقعيش رو نشون بدين!
همين قدر براتون بگم كه اگه با خدا مردي كني
خداي خوب و مهربون حسابي نگات مي كنه از اون نگاها كه فقط مخصوص خودشه
اون موقع به تمام وجودت معني اين عبارت را مي بيني

يا من يعطي الكثير بالقليل
تو فكر تموم چيزهايي رو حتي تو خواب هم نمي تونستي فكرش رو بكني دو دستي به تو هديه مي كنه
به قول بچه ها پرت نمي كنه برات دو دستي مي ده تازه نازت رو هم ميكشه
يكي از اون داده هاش يك رفيق خوبه كه انيس و مونس واقعيته و همه لحظات عمرت چا با حضورش و چه
بي حضورش با توست و بقيه ...
يا علي!
ببخشين سرتونو درد آوردم.
التماس دعا!
1466
نام: علی
شهر: كرج
تاریخ: 4/12/2004 1:24:39 PM
کاربر مهمان
  چه خوش است دیده گریان ره كربلا گرفتن
چه خوش است پیش قبرش به حسین سلام كردن
1465
نام: نوشين
شهر: كرمانشاه
تاریخ: 4/12/2004 1:06:23 PM
کاربر مهمان
  اینو عزیز دلم میگفتو یادش به خیر:

((گفتم بهترين ترانهء زندگيت را بخوان :

چشم بر هم نهاد و آرام گريه کرد

من هم گريه کردم و همه چیــــــــــــــــز تمام شد.))
مرد عمل بودن خيلي خوبه

نبايد حرف زد بلكه بايد با اعمالمون حرفي واسه گفتن داشته باشيم.
يا مهــــدي
1464
نام: نگین
شهر: دل
تاریخ: 4/12/2004 4:33:22 AM
کاربر مهمان
  یادتان باشد اگر خاطرتان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سر و ÷ایی نكنید
1463
نام: انا
شهر: تهران
تاریخ: 4/12/2004 4:27:16 AM
کاربر مهمان
  كمكم كن
<<ابتدا <قبلی 153 152 151 150 149 148 147 146 145 144 143 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved