اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
14232 |
نام:
عبد الفاطمه
شهر:
همین نزدیکی
تاریخ:
12/2/2005 6:15:28 AM
کاربر مهمان
|
یا حق ..... ادامه....
خدایا تو خود شاهدی! تحرکی بر مابده که توانی چون رود در مقابل ظلم داشته باشیم، توانی چون رود خروشان که دیگر هیچ رشوه و ربایی توان ایستادن در مقابلش رو نداشته باشه و یا دیگه خیلی از بچه های جنگ شب ، یه سرپناه نداشته باشن! ای خدا.......
ای خدا پس ما به خود می آییم که هر آنچه کنی بر خود کنی!؟ وقتی من رشوه می دم و یا رشوه قبول می کنم به دیگرون چی بگم!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا تا به کی............... الهی! تابه کی باید تحمل کنیم و هیچ برآنان نگوییم که دائم دم از تسامح و تساهل می زنن، این کجا مرام شیعه است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الهی آمین
یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به مولا شرم داره ......
آدمین جان بهتره یه فکری برا حرف دل بکنین! اینکه نشد اینجا اونقدر بی در وپیکر باشه که هر کسی بخواد جای دیگرون بنویسه و تشنج تو اینجا ایجاد کنه! من شرمنده ام سورنا جان!
مثلاً چی که یکی به جای آقای دکتر یا من یا گم شده هزار تا پیغام می گذاره!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در پناه حق – یا زهرا(س
|
|
14231 |
نام:
سورنا
شهر:
نزدیک کربلا
تاریخ:
12/2/2005 5:36:35 AM
کاربر مهمان
|
سلام
کوچکتر از آنم که به کسی توصیه کنم یا راهکار نشان بدهم.اماحس میکنم جو صفحه عوض شده.یه جوری شده که مثل گذشته نیست.نمونه اش همین پیامهاست که دستکاری شده اند.
از ادمین می خواهم برای این موضوع فکری بکنند.
ملتمس دعایتان(سورنا)از نزدیک کربلا
|
|
14230 |
نام:
فراق یار
شهر:
مشهد
تاریخ:
12/2/2005 4:32:27 AM
کاربر مهمان
|
من و همسفر بودیم در دشت جنون
او به مطلبها رسید و من هنوز آواره ام
عزیزان از امروز من هم به جمع شما اضافه شدم
از این بابت خیلی خوشحالم
دست علی همیشه یارتان
التماس دعا
|
|
14229 |
نام:
سورنا
شهر:
نزدیک کربلا
تاریخ:
12/2/2005 3:15:43 AM
کاربر مهمان
|
سلام
آقا دیدین رئیس جمهوری که انتخاب کردیم چقدر آقاست!
ما که حظ کردیم.توی جلسه هیات دولت کولاک کرد.باور کنید ایشان باهمه فرق دارند.اینبار من باچشم خودم دیدم.خدا خیرش بدهد.
ضمنا عرض ادب ویژه به تمام دوستان همیشه حرف دلی دارم.آنهایی که بخاطر ادمیم بزرگوار از ذکر نامشان معذورم.
اما چقدر تشابه اسمی زیاد شده.نه؟
ملتمس دعایتان (سورنا)از نزدیک کربلا
|
|
14228 |
نام:
دكتر احمدي نژاد
شهر:
تهران
تاریخ:
12/2/2005 3:12:36 AM
کاربر مهمان
|
سلام به خواهرم عبد الفاطمه
شما چقدر قشنگ دعا مي كنيد
يه خورده هم به ما دعا كنيد
اگه خواستيد بازهم از اين نمونه مسئوليتها هست تا براتون صادر كنم
|
|
14227 |
نام:
حلاج
شهر:
تبریز
تاریخ:
12/2/2005 2:24:10 AM
کاربر مهمان
|
شور و شوقی که گاه گاه می آید، چه عجیب است
ناشناخته، گرم و سوزنده
چه غمی، چه شیرین
میسوزاند و با بارانی از اعماق قلبم
می بارد
چه غریب است، چه آشناست
کاش میشد دمادم حسش کرد و گریست
شوق لمسش، لیاقت حسش
و اشتیاق تداومش
زیباست
یا نور
زوایای تاریک روح و قلبم را روشنی بخش
آمین
|
|
14226 |
نام:
حسین مشهدی
شهر:
زاهدان شهر غربت من
تاریخ:
12/2/2005 2:15:42 AM
کاربر مهمان
|
کجایی مشهد که یادت بخیر! اون زمونا که برو بچ گپ می زدیم.... اییی۱یادش بخیر من ای نجا غریبم!
|
|
14225 |
نام:
اکبر
شهر:
اسفنجان
تاریخ:
12/2/2005 2:14:49 AM
کاربر مهمان
|
در بيمارستاني ،دو مرد در يک اتاق بستري بودند.مرد کنار پنجره به خاطر بيماري ريوي بعد از ظهرها يک ساعت در تخت مي نشست تا مايعات داخل ريه اش خارج شود. اما دومي بايد طاق باز مي خوابيد و اجازه نشستن نداشت.آن دو ساعتها در مورد همسر، خانواده هايشان ، شغل، تفريحات و خاطرات دوران سربازي صحبت مي کردند.بعد از ظهرها مرد اول در تخت مي نشست و روي خود را به پنجره مي کرد و هر آنچه را که مي ديد براي ديگري توصيف مي کرد. در آن حال بيمار دوم چشمان خود را مي بست و تمام جزئيات دنياي بيرون را پيش روي خود مجسم مي کرد.
او با اين کار جان تازه اي مي گرفت، چرا که دنياي بي روح و کسالت بار او با تکاپو و شور و نشاط فضاي بيرون پنجره رنگ زندگي مي گرفت.
در يک بعد از ظهر گرم ، مرد کنار پنجره از رژه اي بزرگ در خيابان خبر داد.با وجود اين که مرد دوم صدايي نمي شنيد، با بستن چشمانش تمام صحنه را آن گونه که هم اتاقيش وصف مي کرد پيش رو مجسم مي نمود.
روزها و هفته ها به همين صورت سپري شد.يک روز صبح وقتي پرستار به اتاق آمد،با پيکر بي جان مرد کنار پنجره که با آرامش به خواب ابدي فرو رفته بود روبرو شد.
پس از آنکه جسد را به خارج از اتاق منتقل کردند مرد دوم درخواست کرد که تخت اورا به کنار پنجره منتقل کنند. به محض اينکه کنار پنجره قرار گرفت، با شوق فراوان به بيرون نگاه کرد ،
اما...
تنها چيزي که ديد ديواري بلند و سيماني بود.
با تعجب به پرستار گفت:جلوي اين پنجره که ديواره!!!چرا او منظره بيرون را آن قدر زيبا وصف مي کرد؟
پرستار گفت: او که نابينا بود، او حتي نمي توانست اين ديوار سيماني بلند را ببيند.شايد فقط خواسته تورا به زندگي اميدوار کند
بالاترين لذت در زندگي اينست که عليرغم مشکلات خودتان ، سعي کنيد ديگران را شاد کنيد
....شادي اگر تقسيم شود دوبرابر مي شود...
اگر مي خواهيد خود را ثروتمند احساس کنيد ، کافيست تمام نعمتهايتان را ، که با پول نمي توان خريد،بشماريد. زمان حال يک هديه است. پس قدر اين هديه را بدانيد.
انسانها سخنان شما را فراموش مي کنند.
انسانها عمل شما را فراموش مي کنند.
اما آنها هيچگاه فراموش نمي کنند که شما چه احساسي را برايشان به وجود آورده ايد.
به ياد داشته باشيد: زندگي شمارش نفس هاي ما نيست، بلکه شمارش لحظاتي است که اين نفس ها را مي سازن
|
|
14224 |
نام:
گل رز
شهر:
مشهد
تاریخ:
12/2/2005 1:58:12 AM
کاربر مهمان
|
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
التماس دعا
|
|
14223 |
نام:
حلاج
شهر:
تبریز
تاریخ:
12/2/2005 1:49:12 AM
کاربر مهمان
|
دلم تنگه کوچه هاي باريک خدا است، دلم تنگ صداي پروردگار است
دلم تنگه نور کمي است که از روزنه باريک ديوار گِلي خانه همسايمان در سايه زمستان سرد بر صورتم مي تابيد و گرماي وجود نا اميد ولي اميدوارم مي شود.
دلم تنگ صداي آهسته پاهائي هست که نمي خواهند کسي صدايشان را بشنود. دلم تنگه سکوت شبهائي است که تمام اشکهايم را با او قسمت مي کردم دلم تنگه کاشيهاي پشت باممان است که اشکهاي خود را در تاريکي براي او مي فرستادم تا همچون نشانه اي نوراني براي روز توبه نگه دارد و يادآور روزهاي دلتنگي باشد ولي افسوس که غبار گناهانم روي آنها را پوشانده است.
دلم تنگه سادگي و پاکي بچه گانه ام است، دلم تنگ خنده ها و قهقه هاي بلند و بدون خيال است، دلم تنگه لحظه هائي است که بيشترين رنج زندگيم را بچه بودنم تشکيل مي داد.
دلم تنگ آغاز عشق است . دلم تنگ اولين احتياج دردآور است که با تمام اخلاص خداوند را در بيابانهاي سوت و تنهائي ، در جمع شلوغ انسانها فرياد مي زدم ونداي حق را در نتيجه عمل مي شنديم و براي من هيچ گناهي نداشت مگر داشتن قلبي محتاج ولي عاشق.
|
|