شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
14172
نام: عبد الفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 11/30/2005 1:09:39 PM
کاربر مهمان
  یا اعلی
سلام علیکم مهربونای حرف دلی!
چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الهی! تو شاهد و ناظر اعمال مایی!!!!!!!!!!!!
خدایا چی بگم!؟؟؟ جز اینکه ای کاش می توانستیم لحظه ای خود رو در پیشگاهت حاضر و تو رو بر اعمالمون ناظر ببینیم!!
خدایا من چه بگویم از اینکه کسی خودش رو جای عبدالفاطمه معرفی کنه!؟
خدایا خود هدایتش کن که بنده هیچ بر زبان نتوانم گفتن!
الهی! آن که باید می داند!!! پس تو خود رهایمان نکن که ممکن است هر لحظه به رنگی درآییم!!!
من متأسفم از این که اخلاق مداری یادمون بره!
بنده نمی گم که با نظر آقای دکترمون که خوب در مورد تنهایی راه درمون داده بودن! آنقدر مخالفم که بی منطق با های وهوی مقابل گفته هاشون بایستم! ولی انگار بعضی از دوستان کم لطفی می کنن و در نبود ما یه جورایی !!! جای خالی ما رو پر می کنن!!!
بنده عرض می کنم که پیام شماره ی ۱۴۱۶۳ متعلق به من نبوده! و اگر یه کم!!! دقت داشته باشیم آدما حرف دلشون یه جورایی متفاوته و معلوم می شه که اون نوشته متعلق به اون طرف نیست!
پس آدمین عزیز لطف کرده و اون پیغام رو پاک کنید که بنده بیشتر از این حداقل شرمنده ی خودم نشم!!!!
عزیز من! همونی که جای بنده نوشتی یادت باشه یکی هست که ناظره و شاهد و....
الهی! به تو می سپارم عزیز مهربونی رو در زیر سایه ی خود به راه مستقیم رهنمونش شو!! الهی آمین
آقای دکتر می تونید به میلتون سر بزنید!
ببخشید آدمین عزیز!!!
***
گم شده جان! عزیز نه اولدی!؟ هاداسان که بو اورگ او شهیدن ساری قرارم الدن آلوب! اگر احساس ایلیم که رودر واسی ده قالوبسان باور ایت که من راضی دیورم!زحمته دوشسن! الله امانیندا
***
ناشناس عزیزم !حرفات حرف دل عبدالفاطمه هم بود!
بازمانده ی عزیز و بی قرار جان کجایین مهربونا؟؟؟؟
آقای دکتر از راه حلتون استفاده خواهیم کرد به موقعش! خدا حفظتون کنه! مست وصال! خواهرم بازم حرفتون ناب بود از جنس نیاز عبدالفاطمه!
در پناه حق - یازهرا(س)
14171
نام: *
شهر: ؟؟
تاریخ: 11/30/2005 1:08:39 PM
کاربر مهمان
  مست وصال من هر چه سعی میکنم نمیتوانم وارد سایت شما شوم لاتین است یا فارسی لطفا هرکس میداند جواب مرا بدهد
14170
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 11/30/2005 11:34:16 AM
کاربر مهمان
  حتما"..........
14169
نام: دكتر مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 11/30/2005 11:21:25 AM
کاربر مهمان
  سلام
ما خودمون مي دونستيم حرفهامون درسته
14168
نام: بی دل
شهر: تبریز
تاریخ: 11/30/2005 11:15:44 AM
کاربر مهمان
  با آمدنش شوري در من به وجود آورد وصف نشدني


اما............


او مي رود رفتني که پر از دلهره بازگشت است

او مي رود با يک خداحافظي کوتاه

دلم شور مي زند برايش نگران بود موقع رفتن

نمي داند نمي دانم کي باز مي گردد

چشم به راه او به جاده هستم

تا بازگردد بازگردد

او مي رود و مرا تنها رها مي کند

رفتني که بازگشتش مبهم است

آخرين کلام تنها مواظب خودت باش بود

موقع رفتن حسي داشت

حسي غريب و هميشه آشناي انتظار

به يادش هستم و مي مانم تا بازگردد

او مي رود.....................

کي باز مي گردد نه من مي دانم نه او

او رفت و مرا با کوله باري از غم وتنهايي و انتظار به جا گذاشت .

اورفت چه کسي مي داند که چه هنگام باز مي گردد

با تشکر بی دل
14167
نام: فافا
شهر: دربدر شهر عشق
تاریخ: 11/30/2005 10:42:24 AM
کاربر مهمان
  تا توانی در جهان همراه اهل درد باش
یانبر نامی زنامردی یا حقیقن مرد باش

روزگار گر رونق ز نامردی گرفت
بگذر از مردانگی ویکسره نا مرد باش
14166
نام: گمنام
شهر: لایبید
تاریخ: 11/30/2005 10:20:53 AM
کاربر مهمان
  سلام


14165
نام: مست وصال
شهر: تهران
تاریخ: 11/30/2005 10:15:59 AM
کاربر مهمان
  قلبش از عشق بود، پاهايش از استواري و دست هايش از دعا،اما شيطان از عشق و استواري و دعا متنفر بود .
پس كيسه شرارتش را گشود و محكم ترين ريسمانش را به در كشيد.ريسمان نا اميدي را. نا اميدي را دور زندگي او پيچيد ، دور قلب و استواري و دعا هايش .نا اميدي پيله اي شد و او ، كرم كوچك ناتواني .
خدا فرشته هاي اميد را فرستاد ،تا كلاف نا اميدي را باز كنند، اما او به فرشته ها كمك نمي كرد.او پيله گره در گره اش را چسبيده بود و مي گفت : نه باز نمي شود.هيچ وقت باز نمي شود.
خدا پروانه اي را فرستاد ،تا پيامي را به او برساند.
پروانه بر شانه هاي رنجور او نشست و او به ياد آورد كه اين پروانه نيز زماني كرم كوچكي بود گرفتار در پيله اي.اما اگر كرمي مي تواند از پيله اش به در آيد ،پس انسان نيز مي تواند.

خدا گفت : نخستين گره را تو باز كن تا فرشته ها گره هاي ديگر را.
او نخستين گره را باز كرد....
و ديري نگذشت كه ديگر نه گره اي بود و نه پيله و نه كلافي.
هنگامي كه او از پيله نا اميدي به در آمد ،شيطان مدت ها بود كه گريخته بود.

14164
نام: ک.ن
شهر: ت
تاریخ: 11/30/2005 9:53:29 AM
کاربر مهمان
  سلام
دنیا به مثل بهر بشر مزرع کشت
بی حب علی کشتن این مزرعه زشت است
بنوشته چنین بر در فردوس خداوند
هر کس که علی دوست بود اهل بهشت است
با تشکر
14163
نام: رضاتوکلی
شهر: میمه لای بیدخیابان حسین کریمی منتقم
تاریخ: 11/30/2005 9:32:43 AM
کاربر مهمان
  به رییس جمهورمحترم باطلاع برسانیدکهدرمنطقه معدنی لایبیددانه درشتهاحاکم برشرکتی بنام نگین سنگ لای بیدبراموال بیت المال دست چپاول انداخته وروزانه میلیونهاتومان پول بی حساب وکتاب رابه جیب خودمیریزند فقط بازرسانی اعزام نماییدتاباهمکاری کردن باانهادست دانه درشتهاراقطع سازیم
<<ابتدا <قبلی 1423 1422 1421 1420 1419 1418 1417 1416 1415 1414 1413 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved