اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
14092 |
نام:
عبد الفاطمه
شهر:
همین نزدیکی
تاریخ:
11/28/2005 1:04:42 PM
کاربر مهمان
|
یا قاضی الحاجات
سلام مهربونا
گمشده ی عزیز! اتفاقاً امروز حد مناجاتم از حالت نذری که دارم خارج شده!! آنقدر به زبان بی زبانی و قلم ناقصم شکر خدای کردم که نمی دانم دیگر چگونه و با چه زبانی سپاس حق به جای آورم که پذیرای دل شکسته و بی معرفتم شود، اومدم به اله مهربونم از آن چه بر دل غافل می رود بگویم که حرف دل مست وصال توان گفتنم گرفت ، آنقدر که این خواهرم مخلصانه به گفتگو با رب نشسته بود.ممنون از اینکه دلم رو بدجور هوایی کردین خواهرم.
بی قرار! برادر کجایی؟؟ ان شاءالله خیره!
ناشناس ما هم که خدا خیرش بده! بد جور تو هوای خوندن و نوشیدن ازباده ی خالص حرف دلش منتظرمون نگه می داره!!
بازمانده جان! برادر یه سوال تو نوشته های با صفاتون مثل وبلاگتون! حساب خیلی چیزا دست آدم میاد! می خوام بدونم اون بنی فاطمه که تو نوشته هاتون ازش نام می برید کیه!؟
آقای دکتر مسعود اسلامیان! اولاً اگه جنابعالی بسیجی هستید که متأسفم که برادرم از این گونه کلمات که شایسته نیست استفاده یم کنند ، یعنی چی ریدم و ریدن و... من نمی خوام از اشتباهاتی که تو کشور می شه دفاع کنم که بنده در جای خود همیشه نقد هم کرده ام و اعتراضم رو رسوندم! ولی عزیز این راهش نیست! اگه مشکلی هست باید درست و در جای خود نقد شود نه تو اینجا! و اونم به این زبون! بنده کسی نیستم که بخوام بگم از خیلی چیزا اطلاع دارم ولی تو جامعه ی دانشجویی اونقدر دغدغه برا ماها هست که باید از خیلی چیزا سر در بیاریم مخصوصاً در مورد مسئولین، برا همینم می گم که اگه نقد با سند دارید و راه حلی برای آن بفرمایید تا استفاده کنیم که شخصاً بنده حاضر به شنیدن آنها هستم.در ضمن بنده توصیه می کنم حرفتون حقه نباید با بد شدن اوضاع که کنار رفت باید ایتاد و جنگید تاجایی که اعتقاد داری! این رو می گن یه در رو برا حرف خود گذاشتن مثل بعضی از دکتر های ما که همیشه تو حرفشون مغالطه موج می زنه(حتماً خیلی اون آقا دکتری که فرق گفتار پیامبر و با نازل شدن قران از طرف خدا نمی دونه!!!! رو می شناسن!)
الهی! چه جز تو بر که گویم که از آنانم قرار مده که هنگام نیاز سر تعظیم بر آستانت فرود آریم،
الهی! از آنانی قرارمان مده که ندانیم فرق مهدویت سیاسی با فرقه ی حجتیه و بی خیال حکومت شدن رو ندونیم
الهی! از آنانمان قرار مده که ندانیم این دنیای هزار چهره ار روز چه نمودی دارد، اله من! از آنانم قرار مده که چون تو خطایشان پوشیدی دست از تو بشویند و ندانند که پوشانند که بوده!
الهی! تو که آبروی بنده ات نمی ریزی بیا و هدایتمان کن
اله من! از آنانمان قرار مده که نمی دانند فرق حکومت جهانی امام زمونمان با سکولار و دموکراسی در چیست!
الهی به امید کرم و لطفت مانده ام که دستم بر گیری واز گمراهان دورم کنی!
الهی مهربانی هر شب به تو می سپارم به سلامت دارش و نظری بر غربت و تنهایی دلش کن که نتوانم جز تو راهی برای نجات یافتن
الهی ! سنگ صبوری دارم که دلم رو هوایی دیدار خاک کربلایت کرده است! لیاقتم ده که بتوانم همسفر این راهش شوم!
الهی اگر نتوانم رفتن و لیا قتم نیست، من که هیچم او را راهی برای رفتن قرار ده که رفتن او آرامش دل و روحم خواهد بود.
الهی! اگر نالایقی و آلودگی عبدالفاطمه مانع این سفر گردد، بیا و بگذار مهربانم راهی گردد و مگذار ناپاکی من موجب نرفتن شود.
الهی! دلتنگ فریادم! فردایی که نمی دانم چگونه خواهد بود، الهی! دل بر تو سپردم هر چه خواهی کن ولی رهایم مکن که می دانم نتوانم راه پیدا کردن!
الهی! می ترسم از آنچه ندانم و در
|
|
14091 |
نام:
عبدالفاطمه
شهر:
همین نزدیکی
تاریخ:
11/28/2005 1:02:57 PM
کاربر مهمان
|
یا قاضی الحاجات
سلام مهربونا
گمشده ی عزیز! اتفاقاً امروز حد مناجاتم از حالت نذری که دارم خارج شده!! آنقدر به زبان بی زبانی و قلم ناقصم شکر خدای کردم که نمی دانم دیگر چگونه و با چه زبانی سپاس حق به جای آورم که پذیرای دل شکسته و بی معرفتم شود، اومدم به اله مهربونم از آن چه بر دل غافل می رود بگویم که حرف دل مست وصال توان گفتنم گرفت ، آنقدر که این خواهرم مخلصانه به گفتگو با رب نشسته بود.ممنون از اینکه دلم رو بدجور هوایی کردین خواهرم.
بی قرار! برادر کجایی؟؟ ان شاءالله خیره!
ناشناس ما هم که خدا خیرش بده! بد جور تو هوای خوندن و نوشیدن ازباده ی خالص حرف دلش منتظرمون نگه می داره!!
بازمانده جان! برادر یه سوال تو نوشته های با صفاتون مثل وبلاگتون! حساب خیلی چیزا دست آدم میاد! می خوام بدونم اون بنی فاطمه که تو نوشته هاتون ازش نام می برید کیه!؟
آقای دکتر مسعود اسلامیان! اولاً اگه جنابعالی بسیجی هستید که متأسفم که برادرم از این گونه کلمات که شایسته نیست استفاده یم کنند ، یعنی چی ریدم و ریدن و... من نمی خوام از اشتباهاتی که تو کشور می شه دفاع کنم که بنده در جای خود همیشه نقد هم کرده ام و اعتراضم رو رسوندم! ولی عزیز این راهش نیست! اگه مشکلی هست باید درست و در جای خود نقد شود نه تو اینجا! و اونم به این زبون! بنده کسی نیستم که بخوام بگم از خیلی چیزا اطلاع دارم ولی تو جامعه ی دانشجویی اونقدر دغدغه برا ماها هست که باید از خیلی چیزا سر در بیاریم مخصوصاً در مورد مسئولین، برا همینم می گم که اگه نقد با سند دارید و راه حلی برای آن بفرمایید تا استفاده کنیم که شخصاً بنده حاضر به شنیدن آنها هستم.در ضمن بنده توصیه می کنم حرفتون حقه نباید با بد شدن اوضاع که کنار رفت باید ایتاد و جنگید تاجایی که اعتقاد داری! این رو می گن یه در رو برا حرف خود گذاشتن مثل بعضی از دکتر های ما که همیشه تو حرفشون مغالطه موج می زنه(حتماً خیلی اون آقا دکتری که فرق گفتار پیامبر و با نازل شدن قران از طرف خدا نمی دونه!!!! رو می شناسن!)
الهی! چه جز تو بر که گویم که از آنانم قرار مده که هنگام نیاز سر تعظیم بر آستانت فرود آریم،
الهی! از آنانی قرارمان مده که ندانیم فرق مهدویت سیاسی با فرقه ی حجتیه و بی خیال حکومت شدن رو ندونیم
الهی! از آنانمان قرار مده که ندانیم این دنیای هزار چهره ار روز چه نمودی دارد، اله من! از آنانم قرار مده که چون تو خطایشان پوشیدی دست از تو بشویند و ندانند که پوشانند که بوده!
الهی! تو که آبروی بنده ات نمی ریزی بیا و هدایتمان کن
اله من! از آنانمان قرار مده که نمی دانند فرق حکومت جهانی امام زمونمان با سکولار و دموکراسی در چیست!
الهی به امید کرم و لطفت مانده ام که دستم بر گیری واز گمراهان دورم کنی!
الهی مهربانی هر شب به تو می سپارم به سلامت دارش و نظری بر غربت و تنهایی دلش کن که نتوانم جز تو راهی برای نجات یافتن
الهی ! سنگ صبوری دارم که دلم رو هوایی دیدار خاک کربلایت کرده است! لیاقتم ده که بتوانم همسفر این راهش شوم!
الهی اگر نتوانم رفتن و لیا قتم نیست، من که هیچم او را راهی برای رفتن قرار ده که رفتن او آرامش دل و روحم خواهد بود.
الهی! اگر نالایقی و آلودگی عبدالفاطمه مانع این سفر گردد، بیا و بگذار مهربانم راهی گردد و مگذار ناپاکی من موجب نرفتن شود.
الهی! دلتنگ فریادم! فردایی که نمی دانم چگونه خواهد بود، الهی! دل بر تو سپردم هر چه خواهی کن ولی رهایم مکن که می دانم نتوانم راه پیدا کردن!
الهی! می ترسم از آنچه ندانم و در
|
|
14090 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
11/28/2005 12:47:04 PM
کاربر مهمان
|
خوشبختى لذت مشتركى است كه حاصل يارى بى چشمداشت به ديگران است
همان طور كه انديشه زبان را فاسد مى كند، زبان نيز انديشه را فاسد مى سازد....مگه نه؟
(یاحق)
|
|
14089 |
نام:
محمد
شهر:
کرج
تاریخ:
11/28/2005 12:24:31 PM
کاربر مهمان
|
آقای احمدی راستی فکری هم برای کودکان کم توان ذهنی هم کردهاید یا شما هم مثل بقیه میگویید ولشان کن آنهاحقی درجامعه ندارند نه ورزشگاه میخواهند ونه هیچگونه امکانات دیگر بهزیستی کرج هم براحتی حق این بچه هارا میکشد بالا امیدوارمشما لااقل اینطور نباشیدچون این بچه ها به واقع گلهای بهشتی هستند میتوانید برای اثبات حرفم حداقل چند دقیقه ای رادرکنار این بچه ها باشید باتشکر
|
|
14088 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
11/28/2005 10:22:21 AM
کاربر مهمان
|
عمری بزدم به در؛وچون بگشودند
دیدم ز برون در؛درون می زده ام
(یاحق)
|
|
14087 |
نام:
مست وصال
شهر:
تهران
تاریخ:
11/28/2005 9:36:08 AM
کاربر مهمان
|
وقتی این شوریده را شور و نوایی بود و به زبانی که داشت می گفت: ای که مرا بدین حسن و بها آفریده ای و چنین جمال و جلال داده ای مرا به سوی خود بدار.
ای که همه از تو پدید آمدند و به فرمان تو درکارند و در راه خود استوارند این آفریده ات را در کار و راهش هشیاری و استواری ده.
ای که خورشید را چراغ ایوان این جهان و ماه را شمع شبستان آن گردانیدی، دیدگانم را به نور جمالت فروغ ده و دلم را از تاریکی نادانی برهان.
ای که قندیل های ستارگان را در سقف این گنبد مینا چنین آراستی قندیل قلبم را آویخته به محبّت ذات پاکت بدار.
ای که چشم و گوش و دل و زبانم داده ای، نعمت دیدار خود عطام فرما.
ای آفریدگارم دستم را بگیر تا تنها تو را ببینم و سخن از تو بشنوم و دل به تو بازم و زبان را به یاد تو گویا سازم.
ای آفریدگارم خواهم بگویم نمی دانم چه بگویم؟ و خواهم بجویم نمی دانم چه بجویم؟ این قدر دانم باید گویای تو و جویای تو بود.
ای آفریدگارم طبیب برای دردمندان است، اگر تو دردم را دوا نکنی و امیدم را روا نکنی به کجا روم.
آفریدگارم چگونه آفریننده از آفریده غافل است؟! و از وی دور! مرا در حضور بدار و بیداریم ده! اگر آفریننده را خواب در رباید نگهدار آفریده کیست؟ دانم که تو را خواب و پینگی (3) ناید، خواب و خوراک در تو راه ندارد و هر که را خواب و خوراک کمتر است به تو نزدیک تر است، مرا به خود نزدیک گردان، تو دومی نداری، تنهایی، مرا به تنهایی خوی ده تا رنگ تو گیرم که تو خوبی و باید به خوبی تن در داد.
آفریدگارا! برای خودم نابودی نمی بینم و هستم که هستم و هستم که هستم ، که ، و ، تا ، و ، الی ، و ، حتّی ، با بودم سازگار نیست یاریم فرما تا در این کشتزار پاک بلد طیّب تخم نیکبختی برای ابدم بکارم و در این بازار گرم ، رجالٌ لاتُلهیهم تجارةٌ وَ لابیع عَن ذِکر الله ، (4) سرمایه ای تحصیل کنم که به کارم آید.
آفریدگارا! در این دل شب با تو عهد بستم که دهن به هرزه نگشایم، و سخن بیهوده نگویم و در هر کاری جز خشنودی تو نخواهم و در هر حال جز راه تو نپویم.
آفریدگارا! من جهان را دریای بیکرانی می بینم و خودم را موجی از دریا، وه چه دریایی و چه دریایی؟ وه چه موجی و چه موجی؟ این همه افواج امواج چه می کنند؟ مرا به زبان آنها آشنایی ده و مرا از من رهایی ده، خوشا آنانکه نه جهان می بینند و نه امواج.
آفریدگارا! جانم را به سوز و گداز بدار! و زبانم را به راز و نیاز.
آفریدگارا! من کیستم؟ من چرا از خود می ترسم؟ از کی بپرسم من کیستم؟ جز تو کیست تا حلّ این معما کند و این گره بسته را وا کند؟
آفریدگارا! از پشه آن قدر اندیشه دارم که از پیل و از مور آن اندازه که از اژدهای دمان و از کرم شب تاب همان که از آفتاب، چیست که عجیب نیست، رستنی ها همه حیرت آور، حیوانات همه مهیب، کوهها همه عجیب، دریاها همه سهمگین، ستاره ها همه دلربا و جان فزا، این همه از کجا پیدا شدند، اصلشان چه قدر زیبا خواهد بود؟ و چه قدر بزرگ و توانا خواهد بود؟ همه علمند و شعور، همه در زمزمه مدح و ثنای تو، همه سر به آستان تو نهاده اند، این چه شوکت و سلطنت است و جبروت و عظمت.
آفریدگارا! جسم و جانم داده ای، گوش و زبانم داده ای، نطق و بیانم داده ای، ندانم چی به من نداده ای توفیقم ده تا این همه نعمت ها را کفران نکنم چه از شکر آنها عاجزم و کسی از عهده شکرت برنمی آید!!
الهی، به نیروی خِرَد دریافتم که شیرین تر از کلام تو کلامی نیست، سرّم را به اسرار آن آشنا گردان!
|
|
14086 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
11/28/2005 9:22:02 AM
کاربر مهمان
|
شهادت حضرت امام جعفر صادق رابه حضور تمام شيعيان تسلیت عرض مینمایم
با درود و مهر فراوان به همه عزیزان
گمشده جان.کامپیوترم بد جوری سرما خورده بود به همین دلیل تاخیر داشتم شرمنده همه عزیزان.
من غلام قمرم, غير قمر هيچ مگوي
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگوي
سخن رنج مگوي, جز سخن گنج مگوي
و از اين بي خبري رنج مبر , هيچ مگوي
|
|
14085 |
نام:
س.د
شهر:
کرج
تاریخ:
11/28/2005 9:08:25 AM
کاربر مهمان
|
akh delam
aman az entezar,(khahare montazer)
|
|
14084 |
نام:
گم شده
شهر:
تبریز
تاریخ:
11/28/2005 8:47:19 AM
کاربر مهمان
|
هوالمعشوق
با سلام
دوست نزدیکتر از من به من است / وین عجب تر که من از وی دورم
چه کنم با چه توان گفت که دوست / در کنار من و من مهجورم .
چه بد است گلستانی که گل نداشته باشد .
بی قرار جان بچه های تازه ای به این اتاق اومدند ولی کسی خوشامد گویی نکرده .
عبدالفاطمه مگه آدم راز و نیاز با رب را یک روز در میان می کنه . مگه شما امروز نیاز به مناجات با خدا نداشتی کو مناجات های امروز. حسین جان امروز و دیروزی چیزی یاد این دوست کوچکت ندادی گوهر کلامت کو .
مست وصال ؟؟ناشناس ؟؟؟
بازمانده عزیز بنا بود سوال و جوابات مداوم باشه کجایی؟؟
هیشکی نیست . کجایید >؟؟؟
حسین آقا یک خبری بده . دل نگران شدیم .!!
یاحق .
|
|
14083 |
نام:
اسراء
شهر:
شهر عشق
تاریخ:
11/28/2005 7:53:23 AM
کاربر مهمان
|
خداوندا منم مشتاق مهدی
که دارم با امام خویش عهدی
مرا گر جانب مکه بخوانی
کنار کعبه ات روزی رسانی
به دور خانه ات در جستو جویش
که بینم عاقبت روی نکویش
به زیر ناودان در انتظارم
که سر در مقدم مولا گذارم
زتو یا رب همی امیدوارم
که بنمایی به من روی نگارم
کنار کعبه ات گویم ارز شبها
که سویم بنگرد یک لحظه مولا
روم اندر مقام باشد دعایم
که گردد حجت حق مقتدایم
به زمزم میروم آنجا بکوشم
که آب رحمت از دستش بنوشم
به بالای صفایم از چپ و راست
نظر دارم که شاید مهدی آنجاست
به مروه میروم در جست و جویش
که در سعیم شود او را بجویم
برای دیدنش در مستجارم
که آخر آرزویم را برآرم
چو در عرفات باشم میزنم داد
که ای مولا ز هجران تو فریاد
به مشعر گر روم بیدار مانم
که شاید آید آن آرام جانم
روم گر در منی دیده به راهم
که بینم مقصد و ÷شت و ÷ناهم
روم چون در بقیع با اضطرابم
که نزد مادرش او را بیابم
بمانم در بقیع شبها بجوشم
که آید صوت آن حضرت به گوشم
نمیام در بقیع شب زنده داری
به همراه امامم سوگواری
که میگرید برای آن غریبان
برای مادرش زهرا پریشان
روم ز آنجا سوی محراب و منبر
که یابم یوسف زهرای اطهر
روم اند احد با چشم گریان
که بینم مهدیم نزد شهیدان
به مسجد ها بگردم در مدینه
زنم فریاد ها از سوز سینه
که ای مولا ز پا افتاده ام من
مرا دریاب دلداده ام من
اللهی خواستار کربلایم
که آنجا خدمت مهدی در آیم
میان قتلگه او را ببینم
ببوسم مقدمش نزدش نشینم
بگویم من عزادار حسینم
برای جد تو در شور و شینم
بیا مولا که با من غم گساریم
برای این شهیدان گریه داریم
بگویم وا حسینا وا حسینا
غریبا وا شهیدا وا شهیدا
حسین جان آمدیم در کربلایت
به پا سازیم در این جا عزایت
مقدم با الهل گفت این راز
رسان بر آرزویش چاره ای ساز
|
|