شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
13862
نام: فهیمه
شهر: شام
تاریخ: 11/23/2005 2:24:46 PM
کاربر مهمان
  گم شده سلام .
خوش به حالت . چقدر خوبه آدم لحظه مرگش رو بدونه .
راستی بچه ها اگه می دونستیم همین فردا به ندای حق لبیک می گیم چه می کردیم .
یعنی آدم می تونه این قدر راحت با مرگ کنار بیاد ؟
مرگ جزئی زیبا از زندگی است .
13861
نام: اکبر
شهر: اسفنجان
تاریخ: 11/23/2005 2:24:45 PM
کاربر مهمان
  با عرض معذرت از اینکه اشتباه تایپی زیاد بود.
یا حق
13860
نام: اکبر
شهر: اسفنجان
تاریخ: 11/23/2005 2:07:24 PM
کاربر مهمان
  سلام حسین آقا، گم شده، عبدالفاطمه ، دیگر دوستان عزیز
شاید من لیاقت ندارم در زمره شما دوستان قرار بگیرم.
اما باید اعتراف کنم هر وقت دلم تنگ بود و به حرف دل اومدم حالم خوب شد. یه روز میشه که ای دل تنها می مونی.
شاید دیگران از مرگ غمگین شوند و به مولا قسم مرگ تنها دروازه رسیدن به محبوب است. خدا خودش گفته: اگه بندگان من می دانستم که چقدر آنها را دست دارم یک لحظه هم زنده نمی ماندند.
خوشا بحالت گم شده تو تونستی به حساب اعمالت قبل از مرگ برسی. من محتاج دعای تمامی شما نورانی دلها هستم.
همیشه از خدا می خوام که به من نوری عطا کنه که در تاریکی ها راهم را پیدا کنم.
واقا تا به حال به خودمون فکر کردیم . آیا همه چیزمون را میتونیم در یک به هم زدن در راه خدا بدیم. تا بحال چند دفعه بخاطر خدا ذر راه اسلام سیلی خوردیم . آیا صورت ما لطیف تر از صورت زینت عالم(فاطمه) است. فکر کنیم به فردا، دنیا مثل پنجره است
سلیماننان نوخدان بیر قری آد قالیبدی
خدایا بی روی دیدن مهدی مرا نمیران
13859
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 11/23/2005 1:59:37 PM
کاربر مهمان
  یا حق
سلام مهربونا
کسی نمی دونه چرا این گمشده داره با ما اینطوری می کنه!؟
مهربون شما رو به جون عبدالفاطمه! چی می گی!!؟؟؟ یعنی چی اذن خداست؟؟
باورکنین من یه کم تو اینجاها آی کیوم کارنمی کنه! مهربون، که عبدالفاطمه رو خواهر صدا می زنی! می شه خواهش کنم یه کم بیشتر توضیح بدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باورکنین بدجور دارین حالم رو پریشون می کنین!!
منتظرم
ناشناس عزیز! کجایی مهربون؟ امروز حرف دلتون نبود! کجایید؟ خدا به همراهتون هر جا هستین.
گم شده جان گفتم ! تا نفرمایید جریان چیه من یه جورایی حلالتون نمی کنم!؟ یه کم واضحتر شفاف سازی کنید عزیز! به اذن خدا که همه رفتنی هستیم ولی اگه دلتون ........
نمی تونم قضاوت کنم، پس خودتون بگین!
همه رو نگرون کردین عزیز! اومدم ببینم کجایی قضیه چیه؟ یعنی چی این کارا؟ اومدی وبعدش ......
اگه خواهرتونم ، بهتره از نگرونی در بیاریم مهربون!
همین گم شده ی عزیز
آقا حسین کیمیا شما نمی دونی قضیه چیه!؟؟؟
یا حق - یا زهرا(س)
13858
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 11/23/2005 1:37:26 PM
کاربر مهمان
  جوانی ستاره ایست که فقط یکبار در اسمان عمر طلوع میکند.
شما را قسم نمیدهم گناه است از جوا نیتون به نحوه احسن استفاده کنید . وقتی مثل من پیر بشین افسوس برای شما اغوش باز نمیکند. همگی موفق و پیروز باشین(یا حق)
13857
نام: گم شده
شهر: تبریز
تاریخ: 11/23/2005 1:37:11 PM
کاربر مهمان
  هوالاول
هوالآخر
سلام
من قبلاهم می دونستم که عمر زیادی برای گم شده نیست . اما می دونم شما عزیزان ان قدر خوبید که حتما من رو حلال می کنید .
عبدالفاطمه جان قربانت می دانی که به مسافر نمی گن حلالت نکردم . فکر کن اذن خداست . اون موقع می تونستی بگی نرو.
حسین جان . تو خیلی شرمنده منو لطفت کردی اما ... دوست دارم بدونم کجای تبریز می نشینید .
بازمانده عزیز: تو خیلی راه داری به اون جاهایی که ما نمی تونیم بریم . همه دوستان شما سرشون به تنشون می ارزه . چقدر خوب بودید و من نمی دانستم . استاد بودید . استاد . گوهر .
حسین یک استاد ، خواهر گل و بزرگوارم عبدالفاطمه یک استاد و برادر عزیزم بازمانده یک استاد و مست وصال و ناشناس و ÷یمان و آدین و همه و همه . دوستتان دارم .
اما بی قرار که دلش از این مسافر شکسته . بهش بگین دلم ازش شکست و رفتم . من نمی خواستم ناراحتش کنم . من ذلسوزی نکردم .هر چند ادمین این رو حذف می کنه . بنا به دلیل که من می دونم .
بازمانده عزیز در مورد تو بیشتر حسرت می خورم تو با داداش مهدی من هم رزم شدی . شاید . من حتی مهدی رو هم نتونستم راضی کنم .
دعا یادتون نرود .
شب خوش
13856
نام: شرمنده یا فاطمه
شهر: اصفهان
تاریخ: 11/23/2005 1:24:55 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستان عزیزم.یه سوال :اشک زبان عشق است؟
13855
نام: نمی گم
شهر: عینک بزنید می بینید
تاریخ: 11/23/2005 1:08:04 PM
کاربر مهمان
  من ازاین دنیاچیزی نمی خواهم جزء جواب بله.
13854
نام: بازمانده
شهر: ......
تاریخ: 11/23/2005 1:06:31 PM
کاربر مهمان
  ادمین ترو جدت امروز گیر نده بزار بچه ها بدون محدودیت پیامشونرو بذارند
گمشده منتظر پیامت هستیم کجائی برادر میدونی باید از همه حلالیت طلب کنی؟ میدونی این رسمش نیست.بیا داداش بیا بگو..اهل دلیها منتظرند/ تو رو به مقدسات قسم میدهم بنویس چرا قصد سفر کردی؟همه نگرانتیم، عزیز کجا دیدی حسینیان اینطوری با همدلی هاشون برخورد کنن/ ما منتظریم...
13853
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 11/23/2005 1:02:32 PM
کاربر مهمان
  درودبه همه عزیزان حرف دل
مقصر ترین مردم کسانی هستند که روح مایوس دارند.
گم شده عزیز.
بهتر است تاریخچه خودت را از بین ببری . زیرا این کار شما را از انکار مزاحم و دست و پاگیرآدمهای دیگرخلاص می کند .
فقط دو راه وجود دارد یا همه چیز را مسلم وواقعی می پنداریم یا نقطه نظرمخالف را انتخاب می کنیم . اگر پیشنهاد اول را بپذیریم به ملالی کشنده از دنیا و از خودمان می رسیم با انتخاب راه دوم که لازمه اش محوکردن تاریخچه شخصی است فضای مه آلودی در اطراف خود ایجاد می کنیم . حالت اسرارآمیز و فوق العاده ایست و هیچکس نمی داند خرگوش از کجا بیرون خواهد آمد . حتی خودت
. تو خودت را جدی می گیری ، تو در خیال خودت ، وحشتناک مهمی و این باید عوض شود تو آنقدر مهمی که به خودت اجازه می دهی وقتی اوضاع خلاف میل توست بگذاری و بروی . تو آنقدر مهمی که به نظرت طبیعی است که از همه چیز احساس ملال می کنی . شاید گمان می کنی که این نشانه یک شخصیت قوی است ؟ درحالی که ضعف خود رانشون میدی. خود را مهم شمردن فیزیکی ، از چیزهائیست که باید رهایش کرد ، مانند تاریخچه شخصی .

درارتباط با بی صبری باید به تو بگویم : وقتی بی صبری می کنی ، کافیست فقط به سمت چپ خودت برگردی و با مرگ مشورت کنی . هرچه که بی ارزش و مبتذل است در لحظه ای که مرگ بطرف تو می آید ، فراموش می شود یا وقتی که او را در یک چشم به هم زدن می بینی ، یا هنگامی که فقط احساس می کنی این همراه نزد توست و بدون وقفه تو را زیرنظر دارد .
مرگ تنها مشاور با ارزشی است که ما داریم . هربارفکر می کنی که هیچ چیز رو به راه نیست وتو در خطر نابودی هستی بطرف مرگ رو کن و از او بپرس که آیا حق با توست یا نه ؟ مرگ به تو خواهد گفت که اشتباه می کنی و هیچ چیز مهم نیست مگر تماس او با تو .(مرگ یکی از نعمتهای احدیت است)
گمشده عزیز دقت کنیم که کی هستیم برای چی امدیم؟؟
به مرگت بیاندیش . او به فاصله یک ذرعی توست و هرلحظه ممکن است تو را لمس کند . بنابراین و برای این کج خلقی ها و اندیشه های تاریک وقت نداری
ونداریم باز هم میگم وفت نداریم....
جا دارد از عبدالفاطمه عزیز تشکر کنم که فکر من حقیر هست(یاحق)
<<ابتدا <قبلی 1392 1391 1390 1389 1388 1387 1386 1385 1384 1383 1382 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved