اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
13792 |
نام:
مهدی
شهر:
تهران
تاریخ:
11/22/2005 9:59:09 AM
کاربر مهمان
|
سلام
امیدوارم که مشکل همه زودتر حل بشه
|
|
13791 |
نام:
فهیمه
شهر:
شیراز
تاریخ:
11/22/2005 9:31:49 AM
کاربر مهمان
|
مرا دردی به دل از غم گرفته دلم را روز و شب ماتم گرفته زعشق چون بر لب امد بلا روی سرم چون شبنم امد...
|
|
13790 |
نام:
مرضیه
شهر:
نجف اباد
تاریخ:
11/22/2005 9:26:31 AM
کاربر مهمان
|
همه ی گم شده ها رابه سلامت به خانواده برگردان
به خصوص گمشده ی اقای غیور.
|
|
13789 |
نام:
فهیمه
شهر:
شیراز
تاریخ:
11/22/2005 9:22:29 AM
کاربر مهمان
|
زکات زیبایی حجاب است . انشا الله خدا همه ی ما رو هدایت کنه.
|
|
13788 |
نام:
علی
شهر:
اهواز
تاریخ:
11/22/2005 9:19:11 AM
کاربر مهمان
|
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی اخر امد دوستداران را چه شد
|
|
13787 |
نام:
fatemeh
شهر:
na koja abad
تاریخ:
11/22/2005 8:23:00 AM
کاربر مهمان
|
da an shab dar miane kooche ba khashmi ke dar sardabe negaham chon setare mikhandid
dar an shab chon sokooti sard
dar an shab chon dari darjadehaye khasteye ghorbat
dar an dam chon hararat az gharibe shogh
bi vahshat
to ra khandam
to ra ba hesi az zharfaye daroonam pak
dar an gisooye oryane parastooyam raha kardam
setare ba hame noorash bar man hesadat kad
parande darde bi dardi barayam khand
gedaii ba hame bokhlash be man darde sedaghat pishkesh mikard
man az zharfaye yek donyaye bi tardid
man az anboohie jaryane sarde eshgh
man az khmooshie shabhaye roshan dar kavire eshgh to ra khandam
to ey pakizeye oryan
to ei sahbaye bi payan
to ei manaye bi mana
to ra man doost midaram
|
|
13786 |
نام:
ناشناس
شهر:
غریبستان
تاریخ:
11/22/2005 8:22:44 AM
کاربر مهمان
|
ادامه قصه ناشناس
******************
اما یه اتفاق افتاده ........ اون چند روز پیش بغض غریبی گلوش رو گرفت . اما اینبار داد و فریاد نکرد ، چون میدونست بازم شونه ای برا خالی کردن اشکای دلش پیدا نمیکنه ////// اما /////// اما انگار دوباره ......... شما رو به خدا باور کنید انگار دوباره بعد اون سالا دلش شکسته اش حرمت دار شده . میدونید دوباره دعوتش کردن . میخواد بره پابوس حرم خانوم معصومه . میخواد بره شکایت برادر به خواهر بکنه که ای بیداد زمان سگ به حرم برادر راه داره و ما نداریم. میخواد بره قدمگاه امام زمان ، جمکران میخواد آقا رو فریاد بزنه
براش دعا میکنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا علی
|
|
13785 |
نام:
نیلوفر
شهر:
تهران
تاریخ:
11/22/2005 7:25:26 AM
کاربر مهمان
|
دلم میخواد ازدواجکنم ولیهیچ کس سراغی از من نمی گیرد از بس ازخدا خواستم خسته شدم الان ۲ساله که از خدا میخوام کاری کنه که ازدواج کنم ولی بخته خفته منو بیدا رنمی کنه
|
|
13784 |
نام:
ناشناس
شهر:
غریبستان
تاریخ:
11/22/2005 6:48:34 AM
کاربر مهمان
|
سلام عزیزای افلاکی
ای کاش روزی بیاد که این لقب زیبایی که مست وصال عزیز بهمون داد بشه لباس زیبای تنمون
اجازه میدین براتون یه قصه کوچولو بگم ؟؟؟؟؟؟
یه روزی یه نوجوانی بود که خیلی آسمونی فکر میکرد. هر موقع هر کاری داشت کافی بود به نام یه امامی نیت بکنه
هشت روز به نیت امام رضا (ع)
سه روز به نیت آقا امام حسین (ع)
شش روز به نیت امام موسی بن جعفر (ع)
روزی هم که دلش پر درد میشد ، باورش سخته اما بلافاصله یه زیارتی براش مهیا میشد تا بره و خودش رو سبک بکنه .
و ........ خلاصه روزگار به شیرینی و پاکی اون نوجون قبطه میخورد . از هیچ چیزی باکش نبود . کافی بود بگه آقا عباس . دنیا کف مشتش به گردش در میومد . آخه میدونید اون به نیت خود آقا عباس مادرش رو فرستاد کربلا .
وای خدایا ... روزیکه حاجتش رو گرفت چه غوغایی بود آسمون دلش
گذشت ...... خدا میخواست مطمئن بشه یه سرباز دیگه به لشگر آقا مهدی اضافه شده یا نه . به زمین جبرش کرد. عشق زمینی تو دلش کاشت .
اما اون نوجون که حالا جوانی شده بود به خودش گفت من بیدی نیستم که به باد عشق زمین گرفتار بشم . شاید به خودش غره شد. شاید به محبت آقا عباس ایمان داشت . شاید باور کرده بود که خدا دیگه امتحانی نداره که از اون پس بگیره
آخه ..... آخه اون واقعا توی دنیا چیزی برای خودش نمیخواست که حالا خدا بخواد بخاطر اون امتحانش بکنه
اما خدا اینکار رو کرد
عشق زمین دامنگیرش شد . هیاهوی دلش غریب میزد . گوشه نگاهش از آسمون به زمین افتاد . خودشو دلداری داد گفت : خوب با عشق زمینی هم میشه به خدا رسید. شاید داشت خودش رو گول میزد. شاید حقیقت همین بود و اون میخواست آخرین امتحان پروازش رو پس بده شاید............
این آخریا دیگه گوشه بالش به زمین میکشید. عشق زمینی خیلی ملکوتی و نوربالا میزد و اون باور کرده بود که خدا محبتش رو در حقش تموم کرده . فکر میکرد دیگه خدایی شده
اما ............... هیهات .............. اون فرشته شیطونی بیشتر نبود . اون جوون پاک و بی آلایش اونقدر قدر شده بود که خدا امتحان سخت ازش بگیره و گرفت . اونقدر غره عشق خدا بود که نفهمید بجای پریدن روی زمین داره بال بال میزنه و وقتی فهمید که تموم بال پروازش خاکی و زخمی شده بود و دیگه توان بلند شدن نداشت.
وقتی برگشت شکسته و مغموم به پشت سرش نگاه کرد شاید جای پای خدا رو بینه ، شاید بتونه لبای تشنه و زخمیش رو به مشک آب سقای کربلا برسونه ، شاید بتونه دامن سه ساله آقا رو بگیره ، شاید بتونه مخمل سبز سخاوت خدا رو چنگ بزنه
اما چیزی ندید جز برهوت تنهایی ، چیزی ندید جز زهرخند تبدار بیابون تردید ، چیزی ندید جز ......
پس خدا کجا بود ؟؟
خدا خدا حدا خدا خدا خدا و سکوت
حالا چند سالی از اون تلخترین لحظات زندگیش گذشته . خیلی سعی کرد ، خیلی تلاش کرد اما ... اما دیگه دوستی خدا برنگشت ، دیگه غیرت عباس اجازه نداد به روش لبخند بزنه ، دیگه ۱۴ صلوات بیمه امام زمانش کارگر نبود ، دیگه زیارت عاشورا به دلش نمی نشست آخه صاحب زیارت رو کنارش احساس نمکرد . دیگه لیاقت سربازی آقا رو خودشم در خودش نمیدید چه برسه به خدا
و حالا اون تنهاست . غریبه . سرگشته و حیرون پیدا کردن خداست . به محبت و عشق نیاز داره . باید خون آقا عباس رو به پیشونیش بماله و آقا رو به پهلوی شکسته بی بی دو عالم قسم بده که نیاز اول و آخرش اونه . باید .......... میدونم میدونید باید زندگی الان اون چیا هستن
اما یه اتفاق
|
|
13783 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز
تاریخ:
11/22/2005 6:20:49 AM
کاربر مهمان
|
{ این از همه با لاتر است}: تنها با خویشتن خودت روراست باش... آنگاه نخواهی توانست با هیچ کس نادرست باشی/// (یاحق)
|
|