شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
13722
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 11/20/2005 12:31:57 PM
کاربر مهمان
  روى زمين چيزى گرانبهاتر از انسان و در انسان چيزى گرانبهاتر از انديشه وى نيست.

یا ربم هدایتم کن درست بی اندیشم(یاحق)
13721
نام: احسان sp2
شهر: کاشان
تاریخ: 11/20/2005 12:25:47 PM
کاربر مهمان
  خوشبختي يه توپ که تا زماني که مي غلته دنبالش مي دويم ولي همين که متوقف شد بهش لگد مي زنيم.
13720
نام: پیمان OoVoO
شهر: بی سرزمین تر از باد
تاریخ: 11/20/2005 12:07:10 PM
کاربر مهمان
  آن لحظه كه از نياز انسان
دارد نه كم از هواي حيوان
يك دانه گندم طلايي
از تشت طلا گرانبها تر
در حادثه هاي ناگهاني
سالم از مريض مبتلاتر
آسوده مباش كه بي نيازي
يك آن دگر از پر نيازي
آنجا كه تو فرعون زماني
در تير رس باد خزاني
13719
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 11/20/2005 11:41:36 AM
کاربر مهمان
  .....بقیه جا نشده بود، ببخشید!!
خدای من! به من این قدرت رو بده که در همین بی قراری خویش قرار دل بی قرار ناشناسی باشم، به من این قدرت رو بده که در همین دنبال خویش گشتن ها بتوانم دستی گیرم از بنده ات!
خدای من پس کی ازاین همه حرف دل رها خواهم شد! خدای من ، نازنین اله من! من که هیچ ندارم پس زچه روی نتوانم رها شدن!؟ من که ادعا کرده ام هیچ ندارم آنچه دارم ز توست و در رهت ناقابل! پس بیا و بگیر از من که توان نگهداری امانت دارد می شکندم، خدای من! این قدرت رو به من بده که امنتدار خوبی باشم بر آنچه بر من منت نهاده و ارزانی ام کرده ای! به من این قدرت رو بده که شهامت دادن امانت در رهت به نحو احسن رو داشته باشم، رهایم کن از هر چه دلبستگی و دلتنگی ست!
خدای من این خود خواهی و ریا رو از من بگیر و بگذار خویش گردم ورها!
و......
در پناه حق مهربونا
بابا یکی به من بگه این بچه ها کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گم شده جان! از خدا می خوام که معبودت رو پیدا کنی! و دستات بشه پر ستاره ی مهربونی مولا!
اونایی که باید بدونن کیا رو می گم خودشون الان گرفتن!!!
فردا دوشنبه است! خدای من در این روز که بهترین روز دنیاست برام، خودت ........
اونایی که فردا براشون یه جور دیگه است سر افطارشون ما رو یادشون نره ( از همین حالا قبول حق مهربونا!!)؟؟؟؟؟؟؟؟
یا زهرا(س)

13718
نام: آسمان
شهر: هصفهان
تاریخ: 11/20/2005 11:29:34 AM
کاربر مهمان
  فقر برای جوان بیکار یعنی مواظب دلت باش
چشمها بیجا می کنند گره می خورند
13717
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 11/20/2005 11:28:02 AM
کاربر مهمان
  یا واسع المغفرة
سلام مهربونا
آقا عبدالله ! مشرف فرمودین قربان، خوش اومدین
بازمانده عزیز! چه بگویم که این رو مدت هاست فریاد می زنم که زچه روی مانده ایم اینگونه، چرا یکی نمی شویم تا جهانی سازیم برای پیشکش به مولا!؟ چرا دست روی دست نمی گذاریم و ما نمی شویم، دیگر چگونه فریاد نزنم، بغض گلوم رو در گلو خفه می کنند! چه بگویم از دردی که بر جانم ریخته اند......
فدای منتظرانش که حرف دلم رو زدید
از آقا رضا کسی خبر نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بی قرار محترم چه کردی با بچه ها!!!!!؟
ناشناس دل مهربون ، چه کنم با این بی قراری!؟ گویی که درونم آتشی به پاست که جز با معرفتش سرد نخواهد شد! عزیز می گویی و دل را بدین گونه می سپاریش به ره؟ به که گویم حالم چگونه است؟
**********************************
خدای من اونقدر دلتنگم که توان گفتنم نیست، آنقدر در این زمان احساس عجیب تنهایی بهم دست داده که با هیچ نتوانم رفعش کرد، سر سجاده ی نیازم نیز نتوانستم قرار دل گیرم.
خدای من! عظیم اله من! مهربون خدای من! اونقدر تنهام که حتی نمی تونم این حس تنهایی رو تو قالب کلمات از هم گسسته جا بدم! اونقدر تنهام و دور از تو که دارد هلاکم می کند این تنهایی! اشک هم آب سردی بر این گلوی خشکیده ی روحم نیست !
خدا هر چه به دنبالت می گردم تشنه تر می شوم، سیراب کهنه! تشنه ترم کن! که دریافتم حجم تنهایی بشر رو هیچ پدیده وتنوعی نمی تونه پر کنه جز یاد تو و عشق تو!
خدای من! تو این دنیا که یه همدرد شده کیمیا ، به کی بگم ............
خدای من! دیگه سنگ صبورم رو هم بی قرارش کرده ای به که گویم چه بی تابم!؟
هنوز میان خویش ودلم خطی است قرمز، چه کنم با این دل؟
خدای من، اله من تویی ربّم ، امروز به هر جا سرزدم نیافتمت، یعنی اینقدر کورم!؟ زهر که نشانی ات پرسیدم به رهی خواندم! چگونه ره یابم!؟ خدای من، هنوز مانده ام میان خویش و فرو ریختن و زخود هیچ باقی نگذاشتن! خدای من کیستم که توان آرامش دادن دل بی قراری ندارم!؟
شرمم آمد وقتی نتوانستم دل سنگ صبورم رو آروم کنم! خدای من تنهاییم به که گویم چه می خواهم؟ دل حقیرکوچکم میان عقل و رسوایی خویش می لنگد ! پس با چه به دنبال تو گردم؟ خدای من نکند این دل ...
هنوز ناصبورم ای پرورنده این دل به تو باز می گردانشم که خود این طوفان به پا شده ی درونش رو به آرومی کشان! خدای من اصلاً هر چه طوفانی تر بهتر! هرچه بی قرار تر بهتر! خدای من این دل هر چه زهجر کشد حقش است! اصلاً زیبایی این طلب عشق همین است که من هنوز خویش نیافتم که دنبال عشق تو باشم! پس خدای من خود رو به خودم بازگردون و اینقدر آواره و دربه در در پی بیگانه و غیر ...
چه بگویم که خویش به گناه آلودمش ، خدای من تو با بزرگی و کرم و مهربونیت از این پلشتی و ناپاکی برهانش .
اله من! امروز از اون روزایی که دلتنگی بد جور داره خرابم می کنه وتنهایی که .........
بیا و دستم بگیر، بیا برهانم از هرچه دلتنگی است، بیا تا سر بر شانه ی مهربونت بگذارم های های ندبه سر دهم! بیا و بیا و بیا و رهایم کن از خویش، بیا تا اونقدر توان داشته باشم که این میز رو رها کنم و بروم ، بروم تا خود بود خویش نه آنکه نمودم است!
خدای من، نازنین اله من! تو این روزا درسا هم آرومم نمی کنن، حتی اون درس عمومی که لذت می بردم از بحثاش!
آقای من دیگه چی بگم از این همه دلتنگی که اشک هم نتونست رهام کنه!
خدای من به من این قدرت رو بده که در همین بی قراری خویش قرار دل بی قرار ناشناسی باشم، به من این قدرت رو بده
13716
نام: مرسل
شهر: امستردام
تاریخ: 11/20/2005 11:25:06 AM
کاربر مهمان
  به نامه خدا

من بی وطن که دزه آغوش مادرم
چه کنم با خاکه دیگران خاک بر سرم

افغان
13715
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 11/20/2005 10:50:18 AM
کاربر مهمان
  سلام!
دلی که نیست دراو مهر فاطمه(س)سنگ است ****** چرا که نور وی ونور حق هماهنگ است

اگر قدم ننهد او به عرصه ی محشر ****** کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است.

برادر کوچیکتون بی قرار
13714
نام: مست وصال
شهر: تهران
تاریخ: 11/20/2005 10:46:08 AM
کاربر مهمان
  صحيفه علی(ع) را که می گشايی، اقيانوسی از پاسخ ها موج بر موج ورق می خورد. به وجد می آيی، می پرسی و باز می يابی. بغض می کنی و گريه مجالت نمی دهد. شرم می کنی که تاکنون شايسته انس قطره ای از اين اقيانوس نبوده ای. می پرسی و بازمی يابی.
نهج البلاغه بی انتها و بی کران اما، راه رسيدن است.
نه، نه، با يک بار قانع نمی شوم. دلم می خواهد باز تکرار کنم پس باز می گويم که :
* نهج البلاغه بی انتها و بی کران اما، راه رسيدن است. *

اينها را گفتم تا فقط بگويم مولا امام علی عليه السلام فرمود : ( هر روز هفده بار بر سجاده به جزر و مد می ايستيم تا دريا شدن فراموشمان نشود. )

فقط همين !!!

13713
نام: sahar
شهر: ghorbat
تاریخ: 11/20/2005 10:20:28 AM
کاربر مهمان
  kheyli vaghte dastam be zarihe emamzade nareside har kas dastesh mireseo mesle man door az vatan tanha tooye ghorbat nasheste baraye man doa kone
mamnoon az hamatoono khosh be haletoon ke dar Iran zendegi mikond
<<ابتدا <قبلی 1378 1377 1376 1375 1374 1373 1372 1371 1370 1369 1368 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved