شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
13382
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 11/13/2005 3:42:37 PM
کاربر مهمان
  سلام!
۱.گمنام از عشق آباد!
کجا بودی بابا؟
به یاد رفقای قدیمی بودی؟
۲.به همه ی دوستانی که تازه به جمعمون پیوستن خوش آمد میگم.امیدوارم همگی واقعا حرف دلی باشیم.
برادر کوچیکتون بی قرار
13381
نام: خر مگس
شهر: کندو
تاریخ: 11/13/2005 3:24:16 PM
کاربر مهمان
  دل ما زندونی نیست چند روزی مهمون تنه
13380
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 11/13/2005 3:13:51 PM
کاربر مهمان
  مرد جواني ، از دانشكده فارغ التحصيل شد . ماهها بود كه ماشين اسپرت زيبايي ، پشت شيشه هاي يك نمايشگاه به سختي توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو مي كرد كه روزي صاحب آن ماشين شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود كه براي هديه فارغ التحصيلي ، آن ماشين را برايش بخرد . او مي دانست كه پدر توانايي خريد آن را دارد .

بلأخره روز فارغ التحصيلي فرارسيد و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصي اش فرا خواند و به او گفت :

من از داشتن پسر خوبي مثل تو بي نهايت مغرور و شاد هستم و تو را بيش از هر كس ديگري دردنيا دوست دارم . سپس يك جعبه به دست او داد . پسر ، كنجكاو ولي نااميد ، جعبه را گشود و در آن يك انجيل زيبا ، كه روي آن نام او طلاكوب شده بود ، يافت .

با عصبانيت فريادي بر سر پدر كشيد و گفت : با تمام مال و دارايي كه داري ، يك انجيل به من ميدهي؟
كتاب مقدس را روي ميز گذاشت و پدر را ترك كرد .

سالها گذشت و مرد جوان در كار وتجارت موفق شد . خانه زيبايي داشت و خانواده اي فوق العاده . يك روز به اين فكر افتاد كه پدرش ، حتماً خيلي پير شده و بايد سري به او بزند . از روز فارغ التحصيلي ديگر او را نديده بود . اما قبل از اينكه اقدامي بكند ، تلگرامي به دستش رسيد كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكي از اين بود كه پدر ، تمام اموال خود را به او بخشيده است . بنابراين لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسيدگي نمايد .

هنگامي كه به خانه پدر رسيد ، در قلبش احساس غم و پشيماني كرد . اوراق و كاغذهاي مهم پدر را گشت و آنها را بررسي نمود و در آنجا، همان انجيل قديمي را باز يافت . در حاليكه اشك مي ريخت انجيل را باز كرد و صفحات آن را ورق زد و كليد يك ماشين را پشت جلد آن پيدا كرد . در كنار آن ، يك برچسب با نام همان نمايشگاه كه ماشين مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روي برچسب تاريخ روز فارغ التحصيلي اش بود و روي آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .

چند بار در زندگي دعاي خير فرشتگان و جواب مناجاتهايمان را از دست داده ايم فقط براي اينكه به آن صورتي كه انتظار داريم رخ نداده اند ... ؟؟؟!!

13379
نام: مسافران بی دغدغه
شهر: متعلق به جهان بعد
تاریخ: 11/13/2005 2:30:15 PM
کاربر مهمان
  اقایون مسئولی که پایه های میز کارشون روی خون شهدا و اعضای جانبازه قرار دارد و نان شبشون را از وجود انها دارند و در جائی که یک جانباز برای عمل مجرای تنفسی هر روز از این کمسیون به ان کمسیون پزشکی پاس داده میشود و خرج کوچک کردن دماغ خانمشان را براحتی پرداخت میکنند بدانند که هم دنیا وهم اخرتشان را خیلی ارزان معاملعه کردن چون اگر دوزدی میرفتند گناهش یعقینا کمتر میبود
13378
نام: مستانه
شهر: رشت
تاریخ: 11/13/2005 2:27:32 PM
کاربر مهمان
  هوالمتين

خدايا مرا چنان به عشقت اسير کن که هرگز جز تو به کسي عشق نورزم. خدايا چنان مرا در عشقت گرفتار کن که هرگز اسير عشق کسي جز تو نشوم . خدايا چنان مرا ديوانه ي خود کن که ديوانه شدن براي تو جز عاقل شدن نيست. خدايا چنان مرا محو کن که در محو شدنم تو را با تمام وجود دريابم وآن لحظه است که دلم براي هر چيز نمي گيرد و فقط ياد تو باعث آرام شدن دلم مي گردد.
13377
نام: ارمین
شهر: اصفهان
تاریخ: 11/13/2005 2:00:37 PM
کاربر مهمان
  roozagar migozarad ama be namardy chrea?
13376
نام: نرگس
شهر: اصفهان
تاریخ: 11/13/2005 1:55:09 PM
کاربر مهمان
  یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم .
پرو ی دریده
13375
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 11/13/2005 1:36:27 PM
کاربر مهمان
  ......
الهی دریاب که ناصبوری ام به گمراه نراندم
الهی خود ببین که چگونه بار اما نت
بردوش گرفته و ناتوان از رفتنم و سنگینی این بار امانتت را نتوانم تحمل کردن! به من این استقامت و تحمل و درک عهد الست رو بده
خدایا توان یافتن معرفت این واسطه های فیضت را به من عطا کن تا دریابم عبد واسطه ی فیض شدن چه ها می کند با دل!
الهی شکر
عزیز من این واسطه های فیض رو می دونی چیه؟ همونایی که بعضی هامون با یه دل کوچیک خودمون می شیم عبدشون شاید که بتونیم معنی فاعبدونی هذا صراط المستقیم رو در ک کنیم و یا معنی فزت و رب الکعبه رو. و دائم از بر زبونمون اهدنا الصراط المستقیم رو جاری کنیم و بردل حک کنیم تا ناگاه فراموشمان نشود که زچه رو آمده ایم و آمدنم بهر چه بود!؟ الله الصمد می گوییم و برخود تلنگری می زنیم که آی انسان درسته که شدی خلیفة الله ولی همون انسان نسیان کاری هستی که عهدی بستی با ربّت! و این تویی که نیازمند بندگی اویی!
الهی تو خود شفیع من شو در برهوت زمانی که در آن یافتن میخانه ی عشقم آرزوست! و خود این قلیان عشق بندگی رو در وجودم پر جوشش ساز!
در پناه حق
یا زهرا(س)
13374
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 11/13/2005 1:35:45 PM
کاربر مهمان
 
ثبت قلبی علی دینک
اللهم الرزقنی شهادة فی سبیلک و اللهم الرزقنی شفاعة الحسین یوم الورود وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین واصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین (ع)
سلام اهل دلی ها -- می دونین مهربونا
خدا وقتی تصمیم گرفت آدم رو خلق کنه ، گلی آماده کرد و آدم رو بسرشت و اون رو بر خلیفة الهی جعل فرمود و رسید به مرحله ی سوم همون که می فرماید:وعّلم آدم الاسماء کلّها...
و خداوند همه ی نام ها را به آدم آموخت...
نظریه های زیادی در مورد اینکه منظور از اسماء چی بود هست
حضرت علامه طباطبائی خیلی برداشت جالبی داشتند، ایشون گفتن، اسماء همون واسطه های فیض الهی هستن، چون اسماء در اینجا موجود عاقل زنده است که فقط انسان از وجود اون اطلاع داره، فرمودن بین خدا و این جهان( که فیض خداونده) واسطه های فیضی وجود دارن که موجودات عاقل زنده ی در غیب می باشد و هر چیزی که بخواد به وجود بیاد باید از این واسطه ها بگذره ،این اسماء در اینجا یک حقیقت و واقعیت رو توصیف می کنه وموجودات عاقل زنده ی در پرده، علم انسان رو به تموم اشیاء گسترش داد و این توانایی که انسان پیدا کرد کلی بود و آدم از اون اطلاع پیدا کرد.نظریه ی علامه رو می شه یه جورایی تو غزلیات حافظ هم مشاهده کرد!
دوش دیدم که ملاءک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده ی مستانه زدند
خیلی زیباست!(من بر خلاف اونایی که حافظ رو رد می کنن و ایشون رو ملحد می دونن(هنوز دلیل قانع کننده پیدا نکردم) من غزلیات ایشون رو یه جورایی تفسیر بعضی آیات قرآن می دونم) می گه وجود آدمی رو از گل میخانه سرشتند(مرحله ی اول)گل میخانه هم که به شراب عشق آمیخته است(عشق به بندگی خدا) خیلی جالبه دقت کردین ؟ می گه دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند، برا من جالب بود چون شنیده بودم که خصلت میخانه عشق اینه که درش همیشه بازه و برهیچ کس بسته نیست! ولی یه
کم که تحقیق کردم فهمیدم که در میخانه بازه ولی برای انسان نه بر هر کسی، اینجاست که همون مقام خلیفة الهی معنا پیدا می کنه و آموختن اسماء الهی به آدم! هر کسی به جز انسان برای ورود به میخانه باید اجاز ه ی ورود داشته باشه ! بعد می گه ساکنان حرم ستر عفاف و ملکوت که با نظر علامه یکی می شه یعنی همون موجودات عاقل زنده ی در غیب و ستر و ملکوت، به این اشارت داره که آدم با یک سری موجودات عالم غیبی ارتباط برقرار کرد، از نظر حافظ این ارتباط و آشنایی با دیگر موجودات نتیجه ای دربر داشت و این نتیجه باده ی مستانه زدن هاست، اول انسان با میخانه رفتن توان عاشقی رو کسب می کنه و بعد با باده ی پیمانه زدن اون عشق به قلیان در میاد. ببین که کجای این عالمیم و چه از اسماء داریم و هنوز حرف اول اون اسم اعظم رو درک نکردیم چه برسه به دونستن اون اسم اعظم.
..
13373
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 11/13/2005 1:35:38 PM
کاربر مهمان
 
ثبت قلبی علی دینک
اللهم الرزقنی شهادة فی سبیلک و اللهم الرزقنی شفاعة الحسین یوم الورود وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین واصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین (ع)
سلام اهل دلی ها -- می دونین مهربونا
خدا وقتی تصمیم گرفت آدم رو خلق کنه ، گلی آماده کرد و آدم رو بسرشت و اون رو بر خلیفة الهی جعل فرمود و رسید به مرحله ی سوم همون که می فرماید:وعّلم آدم الاسماء کلّها...
و خداوند همه ی نام ها را به آدم آموخت...
نظریه های زیادی در مورد اینکه منظور از اسماء چی بود هست
حضرت علامه طباطبائی خیلی برداشت جالبی داشتند، ایشون گفتن، اسماء همون واسطه های فیض الهی هستن، چون اسماء در اینجا موجود عاقل زنده است که فقط انسان از وجود اون اطلاع داره، فرمودن بین خدا و این جهان( که فیض خداونده) واسطه های فیضی وجود دارن که موجودات عاقل زنده ی در غیب می باشد و هر چیزی که بخواد به وجود بیاد باید از این واسطه ها بگذره ،این اسماء در اینجا یک حقیقت و واقعیت رو توصیف می کنه وموجودات عاقل زنده ی در پرده، علم انسان رو به تموم اشیاء گسترش داد و این توانایی که انسان پیدا کرد کلی بود و آدم از اون اطلاع پیدا کرد.نظریه ی علامه رو می شه یه جورایی تو غزلیات حافظ هم مشاهده کرد!
دوش دیدم که ملاءک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده ی مستانه زدند
خیلی زیباست!(من بر خلاف اونایی که حافظ رو رد می کنن و ایشون رو ملحد می دونن(هنوز دلیل قانع کننده پیدا نکردم) من غزلیات ایشون رو یه جورایی تفسیر بعضی آیات قرآن می دونم) می گه وجود آدمی رو از گل میخانه سرشتند(مرحله ی اول)گل میخانه هم که به شراب عشق آمیخته است(عشق به بندگی خدا) خیلی جالبه دقت کردین ؟ می گه دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند، برا من جالب بود چون شنیده بودم که خصلت میخانه عشق اینه که درش همیشه بازه و برهیچ کس بسته نیست! ولی یه
کم که تحقیق کردم فهمیدم که در میخانه بازه ولی برای انسان نه بر هر کسی، اینجاست که همون مقام خلیفة الهی معنا پیدا می کنه و آموختن اسماء الهی به آدم! هر کسی به جز انسان برای ورود به میخانه باید اجاز ه ی ورود داشته باشه ! بعد می گه ساکنان حرم ستر عفاف و ملکوت که با نظر علامه یکی می شه یعنی همون موجودات عاقل زنده ی در غیب و ستر و ملکوت، به این اشارت داره که آدم با یک سری موجودات عالم غیبی ارتباط برقرار کرد، از نظر حافظ این ارتباط و آشنایی با دیگر موجودات نتیجه ای دربر داشت و این نتیجه باده ی مستانه زدن هاست، اول انسان با میخانه رفتن توان عاشقی رو کسب می کنه و بعد با باده ی پیمانه زدن اون عشق به قلیان در میاد. ببین که کجای این عالمیم و چه از اسماء داریم و هنوز حرف اول اون اسم اعظم رو درک نکردیم چه برسه به دونستن اون اسم اعظم.
...
<<ابتدا <قبلی 1344 1343 1342 1341 1340 1339 1338 1337 1336 1335 1334 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved