اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
132762 |
نام:
مسعود
شهر:
باران
تاریخ:
7/28/2015 4:44:10 PM
کاربر مهمان
|
سلام فقط میخواستم بگم برای همه دعا کنید خدا به حضرت موسی فرمود: با زبانی دعا کن که با آن گناه نکرده ای تا دعایت مستجاب شود! حضرت موسی عرض کرد چگونه؟ خدا فرمود: به دیگران بگو برایت دعا کنند چون تو با زبان آنها گناه نکرده ای! التمس دعا...
|
|
132761 |
نام:
فاطمه
شهر:
ززز
تاریخ:
7/28/2015 4:36:46 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستای گلم برای شادی قلب نازنین آقا امام زمان و ارامش روح و دل همه ی بچه های حرف دل1صلوات : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ............................................................... التماس دعا دارم ازتون دوستای گلم ............................................................... راستی دوست خوبم"وحید تنهاترین تنها"از شهر"تهران"قصد جسارت ندارم ...اصلا منظورتون رو از چیزی که نوشتین متوجه نشدم!!!!!!!!!!!!!!!!! براتون آرزوی سلامتی و شادی دارم:) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .............................................................. راستی راستی تا نرفتین 1صلوات هم برای شادی روح دوست خوبم"شهید ابراهیم هادی"بفرستین..مرسسسسسسسسسسسی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ..............................................................
|
|
132760 |
نام:
فاطمه انصاری نیا
شهر:
قم
تاریخ:
7/28/2015 4:29:30 PM
کاربر مهمان
|
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمتم دئستداران انقلاب و ولایت.من فاطمه انصاری نیا دختری 17 ساله از شهر مقدس قم هستم.پدر من؛استاد علی انصاری بویراحمدی،در تاریخ 11 تیرماه 94 بدلیل رنج ها و دردهایی که بخاطر جانباز و شیمیایی بودنشان متحمل میشدند،به شهادت رسیدند.جای پدرم خیلی خالی شده.دلم براش به قدری تنگ شده که احساس یکنم تنها جای من روی زمین،گلزار شهدا سرقبر پدرم هست.نمیتونم خونه رو بدون پدرم تحمل کنم.هرچند که ایشون در زمان حیاتشون زندگی آرومی نداشتند و سختی بسیاری کشیدند،اما حضور گرمشن در خونه بسیار آرامبخش بود.پدرم اصلی ترین بخش زندگی خودش رو برای اثبات حقانیت امیرالومنین علی ابن ابی طالب(ع)گذاشت.نه تنها ازجون و دل برای پاسداری از حقوق خاندان نبوت مایه گذاشت،بلکه روی اسلام ناب محمدی نیز تعصب داشت.بخاطر همین تمام زندگی خودش رو وقف حضرت علی(ع)کرد،و در همین راستا مجمع جهانی شیعه شناسی رو تاسیس کردن.همیشه نگران بود و میگفت:شیعه حتی توی تنها مملکت شیعی جهان،مظلومه،با بغض هم میگفت،بخدا با غصه میگفت.نذاریم شهدا نگران عملکرد ما زنده ها باشن،به هم سن و سال های خودم میگم؛حواستون باشه،دارن میبینن ها....شهدا غیرت واقعی داشتن،اونا آسمونی بودن و روی زمین جایی نداشتن،یعنی جاشون نمیگرفت.پدرم هرموقع می شنید یا میدید که در گوشه ای از جهان شیعیان مورد ظلم قرار میگیرن،بهم میریخت،بلند میشه قدم میزد،اشک میریخت برای دل امام زمان(عج).میگفت آقا جون!چه دلی داری....!اینارو میبینی و تحمل میکنی که هیچ،ما رو هم میبینی و تحمل میکنی....!!!!هیچوقت ندیدیم از چیزی بترسه،مخصوصا از مرگ.حتی توی بدترین شرایط وقتی توی بیمارستان بستری بود،همیشه با لبخند از ملاقات کننده هاش استقبال میکرد.همیشه وقتی میدید نگران حالشم بهم میگفت:نترس بابایی،چیزی نیست،خوب خوبم،ببین مثل شیر سرحالم...آره،مثل شیر شجاع بود.شاید چون سعی میکرد خودشو یکم شبیه کنه به اسدالله الغالب(ع). بابا جونم!الهی قربونت بشم،الهی فدای اون لبخندای قشنگت بشم!دلم برات تنگ شده.بخدا دلم دیگه دوریتو تحمل نداره.میشه فقط یه لحظه،فقط یه بار دیگه،فقط یه فرصت برای دین اون لبخند قشنگت و اون برق چشمات بهم بدن؟دلم برای اون لحظه هایی که از مدرسه میرسیدم و میدیدم تو زودتر از من اومدی خونه و در رو برام باز کردی تنگ شده.دلم برای اون لحظه هایی که از مدرسه میمدم بغلتو برام باز میکردی میگفت کیفتو بذار زمین که دلم برات تنگ شده دخترم،خیییلییی تنگ شده.میگفت چی شده بابایی؟خبریه امروز؟میگفتی:نه دلم برای دخترم تنگ شده.بابایی!میشه دوباره آغوشت رو برام باز کنی؟من که دلم خیلی برات تنگ شده.تو که همیشه سینه ت میسوخت و تنت گرم گرم بود،پس چرا وقتی خواستن به خاک بسپارنت،سرم رو گذاشتم روی سینه ت،اینقدر تنت یخ بود بابا جون؟بابا توروخدا،میشه دوباره یه شب دیگه رو تا صبح با هم حرف بزنیم و تو بهم امیدواری بدی و بگی:بابایی به امید خدا عمل میکنم،حالم خوب میشه،میشم مثل یه پسر 20 ساله،سرحال سرحال،با هم میریم بیرون.نگران من نباش بابایی.من درس خوندن تورو ببینم حال خوب میشه.بابا!من امسال کنکور دارم،پس کجایی.کجایی که هروقت خسته میشدم،میبردیم بیرون و باهم حرف میزدیم.بابا جون!قسمت میدم به دل پاکت؛طاقت دوریت رو ندارم. حالا که چاره ای نیست و میدونم که غیرتت نمیذاشت به لبک امام جواب ندی،منم میخوام بشم یکی مثل پدرم؛یه رزمنده،ولی به اندازه ی خودم،در حوزه ی خودم.میدونم که زمان شما،جنگیدن با تفنگ و میدان مین سروکار داشت.ولی زمان من،جنگیدن یه معنی جدیدی داره.میجنگم بابا!تا آخرین قطره ی
|
|
132759 |
نام:
فاطمه
شهر:
شهر بدبختی
تاریخ:
7/28/2015 3:37:53 PM
کاربر مهمان
|
خدا به بزرگی خودت قسم کم اوردم اصلا دیگه تحمل این زندگی رو ندارم شب وروزم شده اشک خسته شدم خسته نمیدونم تا کی باید تحمل کنم خدا یا من دور همه ی ارزوهام خط قرمز کشیدم قول میدم دیگه در خونت نیام اخه خودت دوس نداری بیام منم نمیام اما خدایا نمیتونم دور مرگ خط بکشم به بزرگیت قسمت میدم حالا که هیچی نمیخواد درست بشه منم نمیخوام زندگی کنم اگه نمیخوای پس من خودم دست به کار میشم میام بالا
|
|
132758 |
نام:
بیدل
شهر:
تاریخ:
7/28/2015 2:08:09 PM
کاربر مهمان
|
برام خیلیییییی دعاکنید بدجور ای روزها حالم گرفته بدجور
|
|
132757 |
نام:
فاطمه
شهر:
شهر تاریخ ومذهب
تاریخ:
7/28/2015 12:59:36 PM
کاربر مهمان
|
خداجونم خیلی دلم گرفته از کسایی که به خاطر پول وثروت،جا ومقام دیگران را تحقیر میکنند وهر جور دلشان بخواهد وبه نفعشان باشد درباره دیگران قضاوت میکنند. خداجونم خیلی از این بنده هات راحت به دیگران تهمت می زنن و غیبت میکنن وآبروی دیگران را می برند. خدا مهربونم آخه چرا چنین افرادی تنبیه نمیکنی تا باورمون بشه چوب خداصدا نداره. خدایا به جاه وجلالت قسم دگه خسته شدم بس حرف شنیدم وسکوت کردم،گفتم ارزش نداره با چنین افرادی صحبت کنم. عزیز دلم خودت که بهتر میدونی چی میگم از دلم خبر داری چه بهم میگذره و هنوزم صبر پیشه کردم چون از خودت خواستم جوابشون بدی. خداجون خواهش میکنم به حرمت چادر خاکی وپهلوی شکسته مارم زهرا (س) خودت پشت وپناهم باش. مهربونم خودت آبروم حفظ کن نذار کسانیکه چشم دیدنم ندارن ونمیخوان برای رضای خدا ترویج قران و فرهنگ شهادت کاری انجام بدم شاد بشن. از تمام شما عزیزان التماس دعای ویژه دارم.
|
|
132756 |
نام:
وحید تنهاترین تنها
شهر:
تهران
تاریخ:
7/28/2015 12:43:47 PM
کاربر مهمان
|
سلام. از خودم میپرسم چقد احمق بودم و ساده که خودمو واسش فدا کردم اما آخرش گفت فدایی نمیخوام چرا نگاهم به نگاهش افتاد چرا نفهمیدم عشق مطلق خداست .هرکس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه اگر میشکند حرفی نیست من در عجبم دوست چرا میشکند دل ما شکستو کسی صدایش نشنید آری دل مرد بی صدا میشکند.خدا حالا باور دارم که به کسی نگم دوستت دارم دیگه از این کلمات زده شدم خدایا ممنونم که بهم یاد دادی تنها بودم چقد قشنگه.راز من مجرد بودن رو بیشتر از عاشق و متاهل بودن دوست دارم.خدایا دستمو بگیر من تنهام بین انبوه بندهات.یاعلی
|
|
132755 |
نام:
لبخند خدا
شهر:
ایران
تاریخ:
7/28/2015 12:26:18 PM
کاربر مهمان
|
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن
خوشا از نی، خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن
نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است
نوای نی، نوای بی نوایی است هوای ناله هایش، نینوایی است
نوای نی دوای هر دل تنگ شفای خواب گل، بیماری سنگ
قلم، تصویر جانگاهی است از نی علم، تمثیل کوتاهی است از نی
خدا چون دست بر لوح و قلم زد سر او را به خط نی رقم زد
دل نی ناله ها دارد از آن روز از آن روز است نی را ناله پر سوز
چه رفت آن روز در اندیشه ی نی که اینسان شد پریشان بیشه ی نی؟
سری سرمست شور و بی قراری چو مجنون در هوای نی سواری
پر از عشق نیستان سینه ی او غم غربت، غم دیرینه ی او
غم نی بند بند پیکر اوست هوای آن نیستان در سر اوست
دلش را با غریبی، آشنایی است به هم اعضای او وصل از جدایی است
سرش بر نی، تنش در قعر گودال ادب را گه الف گردید، گه دال
ره نی پیچ و خم بسیار دارد نوایش زیر و بم بسیار دارد
سری بر نیزه ای منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل
چگونه پا ز گل بر دارد اشتر که با خود باری از سر دارد اشتر؟
گران باری به محمل بود بر نی نه از سر، باری از دل بود بر نی
چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی، نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرین زبانی! عجب نبود ز نی شکر فشانی
اگر نی پرده ای دیگر بخواند نیستان را به آتش میکشاند
سزد گر چشم ها در خون نشیند چو دریا را به روی نیزه بیند
شگفتا بی سر و سامانی عشق! به روی نیزه سرگردانی عشق!
ز دست عشق عالم در هیاهوست تمام فتنه ها زیر سر اوست
قیصر امین پور
|
|
132754 |
نام:
خادم حضرت زهرا
شهر:
تبریز
تاریخ:
7/28/2015 11:09:43 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستای خوبم این روزا دلم خیلی گرفته احساس میکنم خیلی از خدا فاصله گرفتم دلیلش هم اینه که یکی وارد زندگیم شد(به خواستگاریم اومد) خیلی اذیتم کرد زندگی منو بهم ریخت آرامشمو بهم زد1 سال وعده های دروغین میداد هر چه میگفتم تمومش کن نه تموم می کرد و نه پا جلو میذاشت هر روز می گفت امروز به خانواده ام خبر میدم .فردا خبر میدم و... منم نتونستم کاری بکنم فقط به خدا واگذار کردم دلم پر از کینه اون شد هر روز اونو به خدا واگذار می کنم و از خدا می خوام کاری که با زندگی من کرد بر سر زندگی خودشم بیاد .احساس می کنم ای کینه باعث دور شدن من از خدا شد . دوستای عزیزم ازتون التماس دعا دارم برا آرامش من دعا کنید و برا اون فرد از خدا بخواین همون کار رو با زندگی خودشم بکنه تا دلم آرامش پیدا کنه
|
|
132753 |
نام:
راضی
شهر:
شاهرود
تاریخ:
7/28/2015 9:36:45 AM
کاربر مهمان
|
سلام.دوست خوبم مهدیه فقط از خدا بخواه کمکت کنه اگه صلاحت باشه مطمن باش همه چی جور میشه خدا بندشوخیلی دوست داره.ادم عاشق چشم هاش همیشه بسته است مادر شما چیزهایی ومیبینه که شمابهش توجه نداری همه مادرها خوشبختی بچه هاشون و میخوان.به خداتوکل کن.دوست عزیزم فاطمه ززز کتاب باخالق هستی وحتما بخون.
|
|