شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
12892
نام: حمید
شهر: افی
تاریخ: 10/19/2005 10:20:25 AM
کاربر مهمان
  ئئئئئ
12891
نام: اسماعیل جوادی
شهر: نظر اباد
تاریخ: 10/19/2005 9:59:41 AM
کاربر مهمان
  ولادت با سعادت دومین اختر تابناک اسمان امامت و ولایت اقا امام حسن مجتبی بر تمامی مسلمانان جهان به خصوص ادامه دهندگان راه ان امام هما و تمامی دوستداران شهدا مبارک باد.مژده که غم سر اومده دلبر و داور اومده من و دل دیونه مست مست که نو گل زهرا اومده
12890
نام: عرفان بی نشان
شهر: زیر اسمان خدا
تاریخ: 10/19/2005 9:43:50 AM
کاربر مهمان
  اقا امام حسن روز تولد توست
میگن کریمی
میگن جواب میدی
میگن خوبی چرا ما رو به خودت وصل نمی کنی مردم از جاموندگی وا موندگی
اقا جون مادرت رو خیلی دوست داری دل شکسته منم تا سحر بیدارم هر چه که دارم از تو دارم
مرا راهی کن سوی میخانه بده پیمانه به این دیوانه تو ای ساقی
تو میدانی ز عشق توکه خمارم
پیاله ندارم که دار و ندارم تویی ساقی
بیا بنگر بر دل من بنگر بر دل غم دیده که لیلی را ندیده که ز غمها چه کشیده چو به این عالم
یک دم بنگر حال مرابی قرار مرا ای تمام امیدم
تو صبح سپیدم
تمام امیدم
ز نرگس چشمت ببین چه کشیدم
ای جان من غرق سودای تو
بی تماشای تو دل ندارد ذوق گفت و گویت
بی جلوه ات ارزو بی حاصل
بی تو در باغ دل خود بروید سرو ارزویت
گر در کویش برسی برسان این پیام مرا
ای چراغ رویت من ندارم دیگر تاب این شبهای سرد و خاموش
هرگز هرگز باور نکنم عهد و پیمان ما شد فراموش
یا ابا صالح مددی یا ابا صالح مددی
حسین
مرا راهی کن سوی میخانه بده پیمانه
به این دیوانه تو یا حیدر
مرا راهی کن سوی میخانه بده پیمانه به این دیوانه تو ای ساقی
تو میدانی ز عشق تو که خمارم
پیاله ندارم که دار و ندارم تویی ساقی
یک دم بنگر حال زار مرا بی قرار مرا

این چه سودا بود با من/////
12889
نام: مجتبی
شهر: ایران
تاریخ: 10/19/2005 9:11:29 AM
کاربر مهمان
  خوش به حال کسي که عشق حسين تو قلبشه***روز محشر رو صراط خنده بروي لبشه
خوش به حال دلي که با غم اون عجين شده***آخه مشتري اين دل بي بي فاطمه شده
خوش به حال لبي که ميرقصه با ذکر حسين ***به شب اول قبر ميده جوابشو حسين
خوش به حال دستي که به روي سينه مي زنه*** حوض کوثر براي دست او لب لب ميزنه
12888
نام: erfan bineshaan
شهر: belgique
تاریخ: 10/19/2005 8:59:23 AM
کاربر مهمان
  حرف دل ro be ki mishe zad?????
ba'zi harfa ro bayad too chaah faryad kard.
12887
نام: پشه
شهر: تهران
تاریخ: 10/19/2005 7:44:07 AM
کاربر مهمان
  خداییش خیلی متن زیبایی بود دست بانی اش درد نکند
12886
نام: مهدی
شهر: مشگین شهر
تاریخ: 10/19/2005 7:12:55 AM
کاربر مهمان
  همه هوشیارها مست وتو ساقی

بود تاحشرآثار تو باقی
12885
نام: مست وصال
شهر: تهران
تاریخ: 10/19/2005 7:10:54 AM
کاربر مهمان
  ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛ فريب مي‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هياهو مي‌كردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند.
توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خيانت،‌ جاه‌طلبي و ... هر كس چيزي مي‌خريد و در ازايش چيزي مي‌داد. بعضي‌ها تكه‌اي از قلبشان را مي‌دادند و بعضي‌ پاره‌اي از روحشان را. بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند و بعضي آزادگيشان را.
شيطان مي‌خنديد و دهانش بوي جهنم مي‌داد. حالم را به هم مي‌زد. دلم مي‌خواست همه نفرتم را توي سرش بکوبم.
انگار ذهنم را خواند. موذيانه خنديد و گفت: من كاري با كسي ندارم،‌فقط گوشه‌اي بساطم را پهن كرده‌ام و آرام نجوا مي‌كنم. نه قيل و قال مي‌كنم و نه كسي را مجبور مي‌كنم چيزي از من بخرد. مي‌بيني! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.
جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزديك‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اينها فرق مي‌كني.تو زيركي و مومن. زيركي و ايمان، آدم را نجات مي‌دهد. اينها ساده‌اند و گرسنه. به جاي هر چيزي فريب مي‌خورند.
از شيطان بدم مي‌آمد. حرف‌هايش اما شيرين بود. گذاشتم كه حرف بزند و او هي گفت و گفت و گفت.
ساعت‌ها كنار بساطش نشستم تا اين كه چشمم به جعبه‌اي عبادت افتاد كه لا به لاي چيز‌هاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم.
با خودم گفتم: بگذار يك بار هم شده كسي، چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يك بار هم او فريب بخورد.
به خانه آمدم و در كوچك جعبه عبادت را باز كردم. توي آن اما جز غرور چيزي نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت. فريب خورده بودم، فريب. دستم را روي قلبم گذاشتم،‌نبود! فهميدم كه آن را كنار بساط شيطان جا گذاشته‌ام.
تمام راه را دويدم. تمام راه لعنتش كردم. تمام راه خدا خدا كردم. مي‌خواستم يقه نامردش را بگيرم. عبادت دروغي‌اش را توي سرش بكوبم و قلبم را پس بگيرم. به ميدان رسيدم، شيطان اما نبود.
آن وقت نشستم و هاي هاي گريه كردم. اشك‌هايم كه تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بي‌دلي‌ام را با خود ببرم كه صدايي شنيدم، صداي قلبم را.
و همان‌جا بي‌اختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم. به شكرانه قلبي كه پيدا شده بود ...
12884
نام: رضا
شهر: تهران
تاریخ: 10/19/2005 6:53:00 AM
کاربر مهمان
  بنام خدا ولادت با سعادت کریم اهل بیت ، یوسف حضرت زهرا(س) ، امام حسن مجنبی را به تمامی عاشقان غربت تبریک عرض می نمایم
12883
نام: مهدي
شهر: تهران
تاریخ: 10/19/2005 6:47:09 AM
کاربر مهمان
  با سلام
ضمن عرض تبريك به مناسبت تولد كريم آل الله امام حسن مجتبي (ع)
<<ابتدا <قبلی 1295 1294 1293 1292 1291 1290 1289 1288 1287 1286 1285 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved