شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
127501
نام: مبینا
شهر: ش
تاریخ: 8/12/2014 12:32:06 PM
کاربر مهمان
  سلام هدهداز آسمان
ممنون بابت نصیحت دوستانه
قبول کردم اما این استرس دست از سرمن برنمیداره
خداجون امشب هوامو داشته باش بزار همه چیز به خوبی تموم بشه
خدایا ممنون بابت همه چیز
127500
نام: سيما حيدري
شهر: تهران
تاریخ: 8/12/2014 11:28:00 AM
کاربر مهمان
  چرا خانواده شهدا حرمت خون پدران و برادرانشان را نگه نمي دارند و امتياز استفاده از خون آنان به عنوان يك ابزار استفاده نمايند
جذب بدون آزمون و استخدام رسمي در سازمانهاي دولتي اين را به من نشان داد كه آنها از لحاظ تيپ و موسيقي و ساير موارد همانند ما هستند كه پدران و يا برادرانمان شهيد نشده اند هيچ تفاوتي بين يتيمي كه پدرش را در سن كم از دست داده با اينها نيست اين تبعيض تا كي
127499
نام:
شهر:
تاریخ: 8/12/2014 10:57:33 AM
کاربر مهمان
  ای کاش خدا بر ما هم منت میگذاشت مارا میان شهدا جای میداد.
127498
نام: بنده خدا
شهر: غریب
تاریخ: 8/12/2014 10:49:13 AM
کاربر مهمان
  در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید شانزده ساله که گناهان هر روزش را مینوشت پیدا شد...
گناهان یک هفته او اینها بود :
شنبه: بدون وضو خوابیدم
یکشنبه: خنده بلند در جمع
دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم
سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم
چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت
پنج شنبه: ذکر روز را فراموش کردم
جمعه: تکمیل نکردن هزار صلوات و بسنده به هفتصد صلوات

راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده مینویسد:
دارم فکر میکنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم....
127497
نام: ساناز
شهر:
تاریخ: 8/12/2014 10:46:23 AM
کاربر مهمان
  سلام مريم خانم من دو سال ازت بزرگترم نميخام نصيحت كنم عشق واقعي هيچ وقت ازبين نميره ولي زندگيتو تلخ نكن عاشقانه زندگي كن چون قسمت اين بوده خيلي ها با عشقشون رسيدن ولي خيلي هم خوشبخت نيستند شايد خدا صلاحش اين بوده زندگيتو قرص محكم وعاشقانه حفظ كن وتو زندگيت عاشقانه شوهرتو دوست داشته باش به اميد اينكه همه جونا خوشبخت واقعي بشن واز زندگي رضاي باشن وعاقبت هم بخير شه
127496
نام: غریبه
شهر: اصفهان
تاریخ: 8/12/2014 10:11:29 AM
کاربر مهمان
  خدایا خیلی شرمنده ام میدونم امسال خیلی اذیت کردم به امید خودت میخوام دوباره شروع کنم کمکم کن
معذرت میخوام
127495
نام: مريم
شهر: عشاق
تاریخ: 8/12/2014 9:20:32 AM
کاربر مهمان
  سلام:
با خوندن دلنوشته هدهد از آسمان ياد خاطرات گذشته افتادم:با بردن نام ابوالفضل ياد كسي به نام ابوالفضل افتادم كه خيلي دوسش داشتم اما گمش كردم: منم اونو توي غرورم گم كردم:دنيالش بودم توي سايت اسمشو دادم ايميل و پست كاربريشو پيدا كردم ولي مشخصاتش اصلا با ابوالفضل نميخوند ولي عكسي كه گذاشته بود خودش بود: براشون پيغام گذاشتم كه توي سايت شهيد آويني محل اصلي زندگيشو بنويسه تا ببينم خودشه يا نه:اگه خودش بود شروع به حرف زدن ميكنم:البته نميدونم كه اون ازدواج كرده يا نه؟اگه آدرس اين سايتو دادم به خاطر اين بودكه ميخواستم توي محيط معنوي اين سايت حرف بزنم نه توي فيس بوك وامثال محيطاي چرطي مثل اين محيطا:به نظر شما من كار اشتباهي كردم؟من كه مثل هدهد و امثال اون تا حالا دور هيچ پسري نپلكيدم و دمخور نشدم؟شايد منم مغرورم:اما اين غرور رو دوست دارم: منم همه چي رو به خدا سپردم؟نميدونم صبر كنم يا همه تلاشمو برا به دست آوردن ابوالفضل كنم؟دلم ميخاد خوشبختش كنم:منم از اون دور شدم؟بچه ها اولا كه راهنماييم كنيد؟دوما دعا كنيد هرچي خيره همون بشه؟من تا حالا از اين غلطا نكردم مي ترسم؟يه جورايي ترس از خورد شدن غرورم!ترس از اشتباه كردن!ترس از اشتباه رفتنم:من هميشه مطالب دلنوشته رو ميخوندم اما امروز جرات پيدا كردم كه منم بنويسمۀ
127494
نام: مهدی حبیبی قره بابا
شهر: تبریز
تاریخ: 8/12/2014 2:33:36 AM
کاربر مهمان
  سلام بررهبرعزیز ومهربان ومتفکرودلسوزم که فرماندهی کل قوانیزاززمان هایی مدیدی بردوش فرزانه بادرایتی چون شماست,این جانب که تقریباده سال پیش افتخارخدمت سربازی برای ملت عزیزم رادرلباس نیروی انتظامی وسربازامام زمانم به فرماندهی کل قوایی چون شما سپری نموده ام دلم میخواست درموردجمله ای که چندین سال درکشورماراجع به دشمنان دین واعتقادوکشورمان ودیگرکشورهای عزیزاسلامی مطلبی راعارض شوم وآن اینکه چرامابااینکه وجودکشورهای استعمارگری چون آمریکاوانگلیس وغیره رادرک وقبول داریم اماموجودیت رژیم سرطانی وخونخواروبی اعتقادی چون اسرائیل رادراکثرصحنه هاکتمان میکنیم درحالی که آن غاصبان موجودیت خودراکه مثل یک غده بدخیم سرطانی برپیکره دین متبرک ومبین اسلام عزیزمان متحمل کرده وروزبه روزبرپیشروی خودبراین پیکر عظیم توسط دستان شیطانی منحوسی ادامه میدهد,ببخشیدکه زیادمزاحم شدم ولی لپ حرف دلم اینکه امروزاگردشمنان بی دین,قلب اسلام(فلسطین)رازخمی می کنندمی ترم خدای نکرده جسارت وقوت پیدا کرده وفردابه مغزاسلام (ایران)نیزسرایت کند,پس به نظرشمادشمن را,اونم ازنوع بی رحم ومروت بی شرفش بایدکتمان کرد یااینکه وجودمنحوسش راقبول وعلیهش چاره اندیشید؟ازشما تقاشا دارم لطف کرده وجواب بنده حقیررامبذول فرمائیداجرکم عندالله
127493
نام: فاطمه
شهر: بناب
تاریخ: 8/12/2014 12:32:30 AM
کاربر مهمان
  خستم خدا دیگه طاقت هیچی رو ندارم خدا تورو به امام زمانت قسم پشیمونم نکن بقرانت قسم دیگه نمیتونم شمارو بقران دعام کنین بدجور محتاجیم به دعاهاتون دعام کنین الان 3 ماهه به خدا التماس میکنم ولی صدامو نمیشنوه خستممممممممممممممممممممممممممممممممم.
127492
نام: فاطمه
شهر: دارالصابرین
تاریخ: 8/11/2014 8:17:45 PM
کاربر مهمان
  به نام خدایی که عاشق بنده هاشه اما مارسم معشوق بودنو یاد نداریم.
همیشه فکر میکنیم مشکل ما ازهمه بزرگتره اماآیا واقعا اینجوره؟
بایخورده نگاه به اطرافمون میفهمیم که خدا چقد دوسمون داره.
خدایا به داده ها و ندادهایت شکر.
دعا میکنم شما دوستان هم به آرزوتون برسید.هروقت که اون حال زیبای معنوی بهتون دست داد لطفا مارو هم دعا کنید
<<ابتدا <قبلی 12756 12755 12754 12753 12752 12751 12750 12749 12748 12747 12746 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved