شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
124851
نام: خاطره
شهر: شيراز
تاریخ: 4/22/2014 6:03:56 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستاي نازنين خودم.

**آيه جون/مرداد سرد عزيزم من برعكس همه بچه ها ميگم به شوهرش اول نگو يه جوري سعي كن به خودش بفهموني كه يكي پيدا ميشه و به شوهرش ميگه بترسونش چون اگه ميخواست جدا بشه شوهرش بفهمه همون پيامهاي داخل گوشيش كافي بود و ميذاشت شوهرش بخونه اگه به شوهرش بگي نتونه جلو خودش بگيره بكشتش اونوقت چي؟
پس چون اونروز ميخواست گوشيش برداره از ترس بوده مبادا شوهرش بفهمه.
اما به برادر يا پدرش بگو تا نذارن ادامه بده.به هركسي جز شوهرش شايد دوباره به زندگي برگشت
124850
نام: واسطه
شهر: ...!
تاریخ: 4/22/2014 4:34:28 PM
کاربر مهمان
  سلام

سرکار خانوم آیه،دیگه فایده نداره بشما بگم بهتر بود که در گذشته کاری میکردید و جلوی این رابطه کثیفو میگرفتید
الان تنها کاری که باید انجام بدین،با مردیست که زندگی این زوجو خراب کرده،بهتره برید با "م" صحبت کنید و کاری کنید که از زندگی این زوج بیرون رود، حتی اگر شد تهدیدش کنید
گرچه مردی مثل "م" نباید آدم درستی باشد،وگرنه هیچ زمان راضی به چنین رابطه بی شرمانه ای نمیشد،پس آتو گرفتن از چنین مردی راحته،میتونید با یک مدرک مستدل به نزد دوستتون برید و اونو از توهم عشقی که این چندسال گرفتارش شده،رها کنید

غیر از این،هرکاری کنید ممکنه به ضرر خانواده و مخصوصا بچه ها تمام شود

موفق باشید

یاعلی
124849
نام: عرفانه
شهر: قم.دورشهر
تاریخ: 4/22/2014 2:48:33 PM
کاربر مهمان
  ایا درست است که پدر شوهر و مادر شوهر برای زندگی فرزندشون تصمیم بگیرند و وقت محبت کردن که میشود علتهای گوناگون بیاورند که وقت ندارندکه حتی زنگ بزنند حال فرزند و عروس و نوه هاشونو بپرسند
124848
نام: دوستدار خدا
شهر: میاندوآب
تاریخ: 4/22/2014 2:33:39 PM
کاربر مهمان
  ایه/مرداد سرد
سلام

منم واقعا از شنیدن این ماجرا واقعا متاسف شدم راستش منم یه مدت پیش همچین موضوعی داشتم منم الان از کسی که دوستش دارم جدا هستم خانوادم اجازه وصلت نمیدن منم تصمیم گرفتم که تنها بمونم تاوقتی که بهم دیگه برسیم برام مهم نیست چقدر این انتظار طول میکشه.
به هر حال بنظر منم باید این موضوع رو شوهر این خانوم بدونن بیچاره حق داره که خبر داشته باشه ولی اینکه چجوری باید بگین رو خودتون میدونید خدا یارویاورت باشه
124847
نام: خسته دل
شهر: اصفهان
تاریخ: 4/22/2014 1:59:51 PM
کاربر مهمان
  جناب ایه/ مرداد سرد
سلام
درمورد داستانی که تعریف کردید خیلی ناراحت شدم انشاالله خدا اون خانم رو به راه راست هدایت کنه.به نظر من اگه همون چند سال پیش شوهرش متوجه شده بود این همه سال اون خانم گناه وخیانت نمیکرد.چون شوهرش متوجه نشده مدام ادامه داره.بچه هاشون چه گناهی دارند.به نظرمن 1جورایی به همسرش بگید تا جداشون کنه
امیدوارم حال روحی خودتون هم خوب بشه از کامنت بچه ها متوجه شدم شما هم از بچه های قدیمی هستید.التماس دعا
خدایا این سایت چی داره که ادمو از گناه دور میکنه.اره این از قلب اقا سیده.اقاسید دست منو هم بگیر
124846
نام: هادی
شهر: کانال کمیل
تاریخ: 4/22/2014 1:04:24 PM
کاربر مهمان
  سلام وعرض ادب آیه مرداد سرد...به نظر این حقیر باید یه جوری به گوش شوهرش برسونیدآخه این نامردیه....
124845
نام: عبدالفاطمه(بانو)
شهر: همین نزدیکی ها
تاریخ: 4/22/2014 1:03:49 PM
کاربر مهمان
  بسم رب النور
سلام بر همه و علیکم السلام بر سلام ها
خدای من!
هر وقت خواستم بگذرم از نوشته های دوستان نشد...
خواستم رد شوم و نبینم .... نشد...
خواستم بگذرم از دغدغه هایشان ... نشد
خواستم فکر نکنم به غصه هایشان.... نشد
اصلا خدای من من!
مگر می شود اهل دل باشی و درد دل و حرف دل کسی را نادیده بگیری؟
مگر می شود غصه اش را نخوری؟
مگر می شود انسان باشی و هم نوعت درد بکشد و تو بایستی به تماشا یا رد شوی بی احساس درد؟
مهربان خدای من!
هر کسی دغدغه ای دارد! هر کسی غصه ای دارد، هر کسی کاری می خواهد به سرانجام رسد نیکو... خود دستش را بگیر
هدایتش کن
دلش را آرام گرداند
مهربان خدای من!
نگذار بنده ای ناشکر شود و روی برگرداند ، نگذار زبان به قهر کردن باز کند... نگذار بدون تو شود...
دست اهل دلی ها را بگیر و به سامان برسان دلشان را
نازنین خدای من!
به قول سوگند عزیز دغدغه هایشان را خدایی کن...
مهربان اله من!
لحظه ای و آنی مرا به حال خود وامگذار
الهی آمین
124844
نام: par
شهر: tabriz
تاریخ: 4/22/2014 1:00:39 PM
کاربر مهمان
  خدايا به همه كمك كن و مشكل همه رو حل كن و حاجت دل همه رو برآروده كن به حق آقا امام زمان
124843
نام: بنده خدا
شهر: كاش بهشت
تاریخ: 4/22/2014 12:48:39 PM
کاربر مهمان
  آيه عزيز
سلام خواهري خوشحالم هنوزم مهمون آويني هستيد خواهري صبرقطعا پاداش داره وشمابي پاداش نخاهي ماند(واستعينوا بالصبروالصلات ان الله مع الصابرين)
دررابطه بااين خانم هم خواهرم اين خانم دارن عمل زنارابراي خودشان تكرارميكنن و شماكه ببيننده وداننده موضوع هستيددست روي دست گذاشتيد درسته گفتن اين موضوع يعني ازهم پاشيدن زندگي اين خانم امابنظرميادخودش باكي نداره كه شوهرش طلاقش بده شماموضوع روبه شوهرش بگيداگه قراره بعدن باچندبچه ديگه شوهرش بفهمه كه واي به حال اون بچه ها اين خانم داره عملي مرتكب ميشه كه جهنم روبراخودش بي بروبرگردخريداري كرده شمااگه اقدامي نكني درحق شوهرش ظلم كردين بازم مراجعه بفرماييدبه علماي محله تون / اين مكرخداست حتما توزندگيش ضربه شو ميخوره حالاخودش هيچي بهش بگيدخداي نكرده بچه هاش ضربه اين گناهشوبخورن
خيلي متاثرشدم
مهمه شماهم راه درست رو انتخاب كنيدشايداين هم امتحان خدابراي شماهم باشه كه راه درست وبرگزينيدچون ازموضوع باخبريد
موفق باشيد
124842
نام: دوستدار خدا
شهر: میاندوآب
تاریخ: 4/22/2014 12:22:12 PM
کاربر مهمان
  دیروز شیطان را دیدم

در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ، فریب می فروخت .

مردم دورش جمع شده بودند ، هیاهو می کردند ، هول می زدند

و بیشتر می خواستند .

توی بساطش همه چیز بود : غرور ، حرص ، دروغ ، جنایت و ...

هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی می داد .

بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند

و بعضی پاره ای از روحشان را ،

بعضی ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگی اشان را .

شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد .

حالم را به هم می زد .

انگار ذهنم را خواند . موذیانه خندید و گفت :

من کاری به کسی ندارم ، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام

و آرام نجوا می کنم .

نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد

می بینی ! آدم ها خودشان دور من جمع شده اند .

آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت :

البته تو با اینها فرق می کنی .

تو زیرکی و مؤمن . زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد .

اینها ساده اند و گرسنه . در ازای هر چیزی فریب می خورند .

ساعت ها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم

به جعبه ی " عبادت " افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود .

دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم .

با خودم گفتم : بگذار یک بار هم شده کسی ، چیزی از شیطان بدزدد .

به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی " عبادت " را باز کردم .

توی آن اما جزء غرور چیزی نبود .

جعبه ی " عبادت " از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت .

فریب خورده بودم ، فریب .

دستم را روی قلبم گذاشتم ، نبود !

فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتم .

تمام راه را دویدم . تمام راه لعنتش کردم . تمام راه خدا خدا کردم .

می خواستم " عبادت " دروغی اش را توی سرش بکوبم

و قلبم را پس بگیرم .

به میدان رسیدم ، شیطان اما نبود .

آن وقت نشستم و های های گریه کردم . اشک هایم که تمام شد .

بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم .

که صدایی شنیدم .... آری صدای قلبم بود

و همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم .

به شکرانه قلبی که پیدا شده بود .
<<ابتدا <قبلی 12491 12490 12489 12488 12487 12486 12485 12484 12483 12482 12481 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved