شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
124352
نام: سجاد
شهر: تنكابن
تاریخ: 4/7/2014 8:33:43 PM
کاربر مهمان
  دنیا مشتش را باز کرد.

شهدا "گل" بودند و ما "پوچ".
خدا آنها را برد و زمان ما را..

.سالروز شهادت سيد مرتضي آويني تسليت عرض ميكنم
124351
نام: منتظرظهورمنجی
شهر: قزوین
تاریخ: 4/7/2014 8:17:06 PM
کاربر مهمان
  بر هیـچ عاقلی پوشیده نیســت که انسان دارای بــدنی است و روانی

ظاهری و باطنــی . کردارهــای انسان نیز بر دو نوع است : کارهـایی

که بوسیله بدنش انجام می شود مثل نماز ، روزه ، حج، انفاق ، کمک

به نیازمندان و تمام اعمال جسمـــــانی . کارهـایی هــم هست کـــه

به وسیله دل کسب می کند مثل محبت، ایمان ، امید ، خوف ، کبر و...

همــــانطور که کـــارهای ناپسند که بــــــه وسیله بـدن انجام می شود

مـــورد نهی خداوند است آنچه از این نـــوع اعـــمال که به وســـیله دل

کســـب می گردد نیز مورد نهی می باشد و لازم اســـت انســـان آنها

را بشناسد واز آن پرهیز کند و بکوشد تا دلش به آن مبتلا نشود.

در قرآن انسان را از گناهان قلبی آگاه ساخته و می فرماید: "رها کنید

گناهان آشکار یا پنهان را"و یا می فرماید....
http://azkhaktaaflak.blogfa.com/
124350
نام: نیکان
شهر: خاک خدا
تاریخ: 4/7/2014 7:53:36 PM
کاربر مهمان
 
به نام یگانه خالق مهربونم

سلام خوبای حرف دل تو رو خدا واسه سلامتی پدرم دعا کنید حالش خیلی بده به حدی که دیگه نمیتونه راحت صحبت کنه تو رو به خدا به حق هر چی که براتون ارزش داره قسمتون میدم واسش دعا کنید به خدا دیگه کم اوردم تو رو خدا دعام کنید ....

التماس دعا
124349
نام: میترا نجفی
شهر: بجنورد
تاریخ: 4/7/2014 7:45:39 PM
کاربر مهمان
  سلام. بعد از اولین باری که به اردوی راهیان نور مناطق جنگی جنوب رفتم با شهید کاوه، شهید تورجی زاده آشنا شدم ،احساس می کنم تنها نیستم برعکس گذشته.همین که تنها باشی و تکیه گاه عمیقی داشته باشی بهترین حسه. ایکاش این احساس رو به شماهامی تونستم انتقال بدم.
124348
نام:
شهر:
تاریخ: 4/7/2014 7:33:12 PM
کاربر مهمان
  سروده اي از سید حمیدرضا برقعی: سلام راوی مجنون،سلام راوی خون
باسلام وارزوی طول عمر غزلی پیشکش به شهید آوینی...
البته در این شعر سعی کردم اسم بعضی از نوشته های شهید اوینی رو بیارم:
سلام راوی مجنون،سلام راوی خون
نگاه کن! که نگاهت غزل غزل مضمون
تو در مسیر خدا در میان خوف و رجا
نشسته روی لبانت تبسمی محزون
به اعتقاد تو سیاره رنج می خواهد
جهان چه فایده لبریز باشد از قارون
جهان برای تو زندان،برای تو انگور
جهان دسیسهء هارون و نقشهء مآمون
درون من برهوتی است از حقیقت دور
از این سراب مجازی مرا ببر بیرون
چگونه طاقت ماندن؟ مرا ببر با خود
از این زمانه به فردای دیگری ،اکنون
نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است
سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون
به سمت عشق پریدی خدانگهدارت
تو مرتضا ی و دستان مرتضی یارت...
124347
نام:
شهر:
تاریخ: 4/7/2014 7:02:10 PM
کاربر مهمان
  در فراغ سید مرتضی آوینی(سید مهدی شجاعی)
از چهره های برجسته فرهنگی كشور با آثار ادبی بسیار مانند ضریح چشمهای تو ، دو کبوتر دو پنجره دو پرواز ، بدوک ، کشتی پهلو گرفته ، از دیار حبیب ، پدر عشق و پسر و ...
قرة العین من آن میوه دل یادش باد
كه چه آسان بشد و كار مرا مشكل كرد
ساروان بار من افتاد خدا را مددی
كه امید كرمم همره این محمل كرد
در این حال و روز كه بندها ترنم ماندن دارند و زنجیرها سرود نشستن می‌خوانند، كندن چه كار سترگی است، پر كشیدن چه باشكوه است و پیوستن چه شیرین و دوست داشتنی. كاش با تو بودیم وقت قران انتخاب تو با انتخاب حق.
كاش با تو بودیم آن زمان كه دست از این جهان می‌شستی و رخت خویش از این ورطه بیرون می‌كشیدی.
كاش با تو بودیم آن زمان كه فرشتگان، تو را بر هودج نور می‌گذاشتند و بالهای خویش را سایبان زخمهای روشن تو می‌كردند.
كاش با تو بودیم آن شام آخر كه سالارمان، ماه بنی هاشم (ع) به شمع وجود تو پروانه سوختن داد.
گریه ما، نه برای رفتن تو، كه برای جا ماندن خویش است. احساس می‌كنم كه در این قیل و مقال، چه قال گذاشته شده‌ایم، چه از پا افتاده‌ایم، ‌چه در راه مانده‌ایم، چه در خود فرو شكسته‌ایم.
احساس می‌كنم آن زمان كه تو دست بر زانو گذاشتی و یا علی گفتی، ما هنوز سر بر زانو نهاده بودیم.
گریه ما نه برای «رٍجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا الله» است، گریه ما، نه برای «فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَه» است، گریه ما، گریه جگرسوز «فَمِنهُم مَن ینتَظِر» است.
ای خدا! به حق آن امام منتظرت، نقطه شهادتی بر این جمله طویل انتظار ما بگذار كه طاقتمان سر آمده است، تابمان تمام شده است، توانمان به انتها رسیده است، كاسه صبرمان سرریز شده است و خیمه انتظارمان سوخته است.
مرتضی! ای همسفر شبهای تابناك مدینه!
مگر نه ما یك ماه تمام،‌ پا به پای هم طواف كردیم؟ مگر نه ما یك ماه تمام در كوچه پس كوچه‌های مكه و مدینه، چشم در چشم در غربت ولایت گریستیم؟
مگر نه ما یك ماه تمام، نفس در نفس به مناجات نشستیم و شهادت هم را از خدای هم خواستیم؟ این چه گرانجانی بود كه نصیب من شد و آن چه سبكبالی كه نصیب تو.
چرا به خدا نگفتی كه خارهای گل را نتراشد؟ چرا به خدا نگفتی كه میوه‌های نارس و آفت زده را هم دور نریزد؟ چرا به خدا نگفتی كه برای چیدن گل، بر روی علفهای هرز پا نگذارد؟ چرا به خدا نگفتی كه پشت در هم كسی ایستاده است؟
چرا به خدا نگفتی…
اما اكنون از این شكوه‌ها چه سود؟ تو اینك بر شاخسار بلند عرش نشسته‌ای و دست نگاه ما حتی به شولای شفاعتت نمی‌رسد.
مرتضی، دست فروتر بیار و این دست خسته را بگیر. شاخه‌ها را خم كن تا در این بال شكسته نیز اشتیاق پرواز و امید وصال، ‌زنده شود.
درد ما، درد فاصله‌ها نیست. مرتضی! قبول كن كه تو در اینجا و در كنار ما هم اینجایی نبودی. دمای جان تو با آب و هوای این جهان سازگاری نداشت.
كدام ظرف در این جهان می‌توانست این همه اخلاص را پیمانه كند،
كدام ترازو می‌توانست به توزین این همه انتظار بنشیند؟
كدام شاهین می‌توانست این همه شور و عشق را نشان دهد؟
كلامت از آن روی بر دل می‌نشست و روایتت از از آن جهت رنگ حقیقت داشت كه از سر وهم و گمان سخن نمی‌گفتی. دیده‌های خویش را به تصویر می‌نشستی.
از نردبان معرفت، بالا رفته بودی و برای ما كوتاه‌قدان این سوی دیوار، این سوی حجابهای هزار تو، وادی نور را جزء به جزء روایت می‌كردی و همین شد كه نماندی. و همین شد كه برنگشتی و پایین نیامدی.
چرا برگردی؟
كدام عاقلی از وحدت به كثرت می‌گریزد؟
كدام بیننده تماشا
124346
نام: وجود
شهر:
تاریخ: 4/7/2014 5:59:40 PM
کاربر مهمان
  اعوُذُ بِالله ِمِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ** **** بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ ****
***********************************
اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
اَلا اِنَّ فيهِ عِلمَ ما يَأتى و َالحَديثَ عَنِ المَاضى و َدَواءَ دائِكُم و نَظمِ ما بَينَكُم؛
آگاه باشيد كه دانش آينده، اخبار گذشته و درمان دردهايتان و نظم ميان شما در قرآن است
❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ * خـتـــم قـــرآن کـــریم حــرف دل ؛ نوبت چهاردهم* ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀❀ ❀ **********×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
☁ جزء 1:وجودازال عبا
☁ جزء 2:خسته دل گرامی ازاصفهان
☁ جزء 3الی5:ای مولاگرامی علیک سلام بزرگووار اتماس دعا
☁ جزء 6:پله پله تاملاقات خداگرامی
☁ جزء 7:پله پله تاملاقات خداگرامی( علیک سلام بزرگوواربابت تاخیردرثبت پوزش میخوام مناطق بودم دسترسی به نت نداشتم خواهری قبول باشه التماس دعا)
☁ جزء 8:شیداگرامی(سلام خواهری ازاینکه میبینم خوشحالی خوشحالم التماس دعا/قبول باشه )
☁ جزء 9:ارزوگرامی( سلام بزرگووارمحتاجیم به دعاخواهری قبول باشه التماس دعا)

.
.
☁ جزء 30:سفیدگرامی ازامید( سلام بزرگووار بابت تاخیردرثبت پوزش میخوام قبول باشه واتماس دعا)

توجه /سلام بکوشیم سال جدید
روباقرائت قران اغازکنیم هرکی مایله بسم الله...
نکته:
این ختم به نیت براورده شدن حاجات وبخشش گناهان وهدیه به روح حضرت محمد صل الله علیه واله میباشد///یاعلی
124345
نام: خاطره
شهر: شيراز
تاریخ: 4/7/2014 5:35:51 PM
کاربر مهمان
  سلام.واقعا تو اين حرف دلي ها همه از غم هاشون ميگن .بچه ها اگه واسه هركدوممون اتفاق خوبي افتاد بياين بگيد تا يكي مثل امثال من اميدوار بشيم تو زندگي.
حالا ميخوام راهنمائيم كنيد مخصوصا پسرائي كه اينو ميخونن چون واقعا خود پسرا هستن از جنس خودشون خبر دارن من يكي كه به همشون شك دارم.
يه پسر ارشد خونده امتحان داده واسه دكتري بهم پيشنهاد ازدواج داد ميگه خييلي دوسم داره اما.......اولش گفت مامانم راضي كنم چون دوست داشته دختر خالم بگيرم بعد اومد گفت قانعش كردم گفته صبر كن پول نداريم طلا بگيريم آبرومون ميره منم گفتم من طلا نميخوام و واسه مردم نميخوام زندگي كنم حالام ميگه تا چند مدت ديگه درست ميشه.چون سركارم مياد توي دفتر اما اجازه بهش ندادم بهم زنگ بزنه.حالا شما ميگيد چكار كنم؟بهش اعتماد كنم؟چي بهش بگم كه اگه واقعا هدفش ازدواج بياد چطوري مطمئن بشم ازش؟
124344
نام:
شهر:
تاریخ: 4/7/2014 4:58:44 PM
کاربر مهمان
  کودکی
به دوران کودکیت برگرد،
هفت ساله که بودی از زندگی چه میدانستی؟
نگاهت معصوم بود،
و خنده های کودکانه ات از ته دل،
بزرگترین دلخوشی ها داشتن اسباب بازی دوستت، پوشیدن کفش بزرگترها
و حتی خوردن یک تکه کوچک شکلات.
......................
بچه که بودی حسادت، کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت،
دوست داشتنت پاک و بی ریا بود،
و بخشیدنت با رضایت ،
چاره ناراحتی ات لحظه ای گریستن بود و بس، و این پایان تمام کدورت ها می شد،
و می خندیدی و در دنیای خودت غرق می شدی!
.....................
چه شد؟
بزرگ شدی؟؟
نگاه معصومت سردرگم شد،
و خنده هایت از سر اجبار،
اگر حسود نشدی، اگر کینه به دل نگرفتی، و اگر متنفر نیستی ،
یاد گرفتی که ببینی و تجربه کنی و مغموم شوی
می بخشی در حالی که رنجیده ای،
با تمام وجود گریه میکنی اما از ته دل نمی خندی،
...................
برگرد !
باز هم کودکی باش سبکبار
روحت را آزاد کن
به خودت کمک کن تا از سردرگمی ها رها شوی،
تا بتوانی دوباره نفسی بکشی،
بخواه که تنها خودت باشی،
می توانی، تنها اگر بخواهی.
......................
بیایید زندگی کنیم مثل آن دوران که کودک بودیم

http://www.shokofe2.blogfa.com/1392/11
124343
نام: دل
شهر: rhkll
تاریخ: 4/7/2014 3:33:19 PM
کاربر مهمان
  چه کنم
<<ابتدا <قبلی 12441 12440 12439 12438 12437 12436 12435 12434 12433 12432 12431 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved