شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
123812
نام: منم گدای فاطمه
شهر: انتظار
تاریخ: 3/15/2014 3:43:24 PM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم


السلام علیک یا فاطمةالزهرا(س)

نمی خواهم برنجانم دلت را بی سبب اما

چگونه مرگ یک مادر چهل تن متهم دارد...

لعن الله قاتلیک و ضاربیک یا فاطمة الزهرا(س)


سلام خدمت تمامی دوستان قدیمی(ببخشید که اسم نمیارم میترسم کسی از قلم بیفته) و جدید حرف دل

ایام سوگواری سیده زنان عالم حضرت زهرای مرضیه بر شما دوستداران اهل بیت تسلیت باد...
التماس دعا...
123811
نام: گنه کار
شهر: گناه
تاریخ: 3/15/2014 3:37:34 PM
کاربر مهمان
  سلام خدمت شما حرف دلی های عزی مدتی اینجا سر نزدم یه مدت تو یکی از سایتا با یه پسر اشنا شدم از روی عشق و علاقه به طرفش رفتم اما اون نامرد میخواس ازم سو استفاده کنه اون منو فقط برا هوا و هوس خودش میخواس منم پا گذاشتم تو جهنم اون وبا هم سوختیم و هر روز و هر دقیقه داره بیشتر میشه تورو روح شهدا قسم برام دعا کنین من دختری هستم که نزاشتم نمازم قضا شه یا تار مومو کسی ببینه نمیدونم چی شد تورو خدا واسم دعا کنین
یااااااااااااااحق
123810
نام: سمانه
شهر: خوزستان
تاریخ: 3/15/2014 2:28:14 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستان اولین باره اینجا میام
امیدوارم دوست خوبی برایتان باشم.
__________________________________
زهرا که شهید گشت بی جرم و گناه

هست از غم او، سینه ی عالم پر آه

ناموس خدا کجا و سیلی خوردن

لا حول و لا قوه الا بالله.
_____________________________
ایام فاطمیــه رو به همه ی شما تسلیت میگوییم.
123809
نام: یه گنه کار
شهر: فساد
تاریخ: 3/15/2014 2:16:35 PM
کاربر مهمان
  سلام ب دوستای گلم امیدوارم حالتون خوب باشه ی مدت که تو یکی از صفحات اینترنت با کسی رابطه ای شروع کردم که خودم از گفتنش شرمم میاد به خدا فک نکین هوس بازیم بود ن از روی ی عشقی پا گذاشتم اما اون فقط ازم چیزایی میخواست ک در شأن من نبود البته من پا ب گناه گذاشتم الان ک دارم فک میکنم از خودم بدم میاد تورو خدا منو دعا کنین ک دیگه بیشتر از این غرق این گناه نشم من خیلی اینجا اومدم اما یه مدت ترک شهدا کردم امیدوارم منو ببخشن شادی روح شهدا
صلوات
123808
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی ها
تاریخ: 3/15/2014 1:55:24 PM
کاربر مهمان
  یا نورالنور
السلام علیک یا بانوی من
سلام
یاد روزهایی افتادم که دلم همش هوایی می شه برای شلمچه.... برای دوکوهه.... که بتونم طلوع خورشید رو از فراز بام های بلندش نظاره کنم.....
یاد گردان تخریب...
عجیب دلتنگم...
نشد که نشد دوباره راهی شوم با عزیزانم
چه می شد....؟
چه شد؟

.........
سوگند عزیز، جناب خروش ، بازمانده ی بزرگوار که نفهمیدم در کدام لباسی!ناشناس من، بی قرار، دوکوهه، مجنون، بنده ی خدا، شاهد، سورنای عزیزم، شلمچه، عبدالرضا، گمنام، عطیه، رئوفه، عبدالزهرای عزیزم،بی نام(نقطه!)، بادبادک، پانیذ، و....................... خیلی ها که اسممشون هست و نیست!همیشه به یادتون هستم....
دعایم کنید
123807
نام: خروش!
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 3/15/2014 12:48:29 PM
کاربر مهمان
 
از زمانی که به خود آمده ام فهمیدم

خاطر آشفته و حیران تو ام یا زهرا
123806
نام: خاطره
شهر: شيراز
تاریخ: 3/15/2014 12:46:48 PM
کاربر مهمان
  بازم سلام.ممنونم ازتون كه دلتنگي هاي منم خونديد شايد باورتون نشه با حرفاي شما اشك امونم نداد خيلي آروم تر از قبل شدم.توي اين سختيهام نتونستم با كسي حرف دلمو راحت بزنم اينجا خيلي خوب بود .انشاله به آبروي فاطمه زهرا خدا مشكل همرو حل كنه دل همرو آروم و صبور.

آقا علي دوست نداشتم اينو بگم اما اونيم كه با من اين كارو كرد خيلي اهل نماز و روزه بود واسه اين بود كه باورش داشتم.خيييلي خوشحال شدم كه حرفاي من باعث شد بدوني به يه دختر چقدر سخت ميگذره دست بكشي از ادامه دادن اين كار واسه موفقيتت دعا ميكنم.

و نيكان جون شما هم يه دنيا اميد بهم دادي خيلي خسته بودم از اين زندگي امابا دعاي شما انشاله بتونم محكم به اين راهي كه انتخاب كردم ادامه بدم.التماس دعا
123805
نام: غریبه
شهر: کرج
تاریخ: 3/15/2014 11:59:10 AM
کاربر مهمان
  سلام سال روز شهادت دخت پیغمبر بر عاشقان ان حضرت تسلیت باد.
یا حضرت زهرا بدجور توی منگنه گیر کردم توی این روز منو کمکم کن واقعاً بریدم دیگه بزرگوارها دعایم کنید.
123804
نام:
شهر:
تاریخ: 3/15/2014 11:57:48 AM
کاربر مهمان
  سلام و خسته نباشید
رهبر عزیزم التماستون می کنم برا من دعا کنید احساس می کنم خیلی بد بختم
من دختری21ساله هستم دانشجو هم هستم ما یه خانواده 9 نفری هستیم که 5 دختر و 2 برادریم من بچه ی 5 خانواده ام و دختر سوم اما........اما بابام برای هممون یکی یه بهونه می آره و نمی ذاره هیچ کدوممون ازدواج کنیم می گه ما ارزش نداریم به ما می گه ما بچه های بی ارزشی هستیم نمی دونم ما باید براش چه کار کنیم که راضی بشه اون هیچ وقت ما را آدم حساب نمی کنه الان من خودم خیلی دوست دارم یه همسر روحانی (طلبه)داشته باشم این را هم می دونم روز به روز که سنم می ره بالاتر شانسم برای رسیدن به آرزوم کمتر می شه این قدر این طوری رفتار کرد که همه یکی یکی دارن ترکش میکنند اول بابام با عمو هایم کار می کرد به خاطر همین رفتارش همه ترکش کردند و رفتند بعد داداشم رو برد پیش خودش در مغازه داداشم از یه دختری خوشش اومد به بابام اینا گفت برام بگیریدش قبول نکردند هی گفتند نه این دختر خوبی نیست فلان است بهمان است در حالی که هیچ وقت دختره رو ندیده بودند حاضر نشدن دختره را براش بگیرن داداشم چند سال بهشون اصرار کرد اینا قبول نمی کردند ولی هی بهش حرف می زدند بابام بهش می گفت نگاه فلان فروشنده کن هی سر دخترا کلاه می ذاره (باهاشون دوست می شه هر چی هم جنس بخواهن بهشون می ندازه) هی بهش حرف می زدند که چرا از این دختره خوشش اومده ولی فایده ای نداشت برادرم آخر رفت گرفتش ما که دختریم باید چه کار کنیم فقط خواهشا نگویید باهاشون حرف بزنیم چون اگه بخواهیم حرف بزنیم وضعمان بدتر می شه و بهتر نمی شه چون در آن وقت حرفهاشون به ما شروع می شه اصلا حرف زدن با بابا و مامانم هر دو بی فایده است اون وقت است که می گویند وای چه قدر پررو استو.......واز این حرفا دیگه هیچ کسی نیست جلو شون رو بگیره از دستشون خسته شدم دیگه دوستشون ندارم اصلا دیگه دوستشون ندارمفقط به خاطر این نیست اون خودش اجازه ی ازدواج بهمون نمی ده خودش هم بیشتر از همه بهمون تعنه بی شوهری بی بچه گی رو بهمون می زنه همیشه می گه طرف هم سن تواست الان 4 تا5 تا بچه داره من دلم می سوزه وقتی می بینم خواستگار مذهبی(همون طورکه دلم می خواد) وقتی را مجبورم بفرستم برای دوستام الان یکی از دوستام هست الان با هم عقد هم کردند واقعا دلم می سوزه دوستام یکی پس از دیگری دارند می روند و من و خواهرام هیچ فکر می کنم خواهرام هم همین طوری هستند خواهرم یکی از استاداش خواستگاریش رو می کرد به مامانم گفت بعد مامانم گفتاگه تو هم بخواهی به اون شوهر کنی تو را هم مثل ناصر ول می کنم و اصلا انگار که نه انگار بچه ی من هستی بازم این یکی را هم نمی شناخت پارسال یه زنه ای بود از من خواستگاری کرد من دیگه جواب مامان و بابام رو می دونستم گفتم نه خیلی هم بهش گفتم ولی گوش نداد از من شماره تلفن خواست بهش ندادم آدرس خانه خواست بهش ندادم خودش گشته بود آدرس خونمون رو پیدا کرده بود اومد خانه پشت سرش اونا که رفتند این قدر باباو مامانم بی وجدانا ما 5تا دختر رو زدند انگار که ما آدرس داده بودیم
باشه قبوله ما حاضریم از خواسته هامون بگذریم ولی کسی نیست بهشون بگه آخه بی انصافا شما هم دل ما رو نسوزونید (طعنه نزنید)تازه الان که یه سال ازش گذشته هر وقت می خواد به من حرفی بزنه ادای من رو در میآره می گه من که بهتون گفتم نه دیگه نمی گه کی بود که هر وقتی که خواسگاری می کردند ما رو دعوا می کرد هر کسی زنگ می زد خونمون (با تلفن)باهاش بد رفتار می کردن بهش می گفتن من تو رو از کجا می شناسم من از کجا می دونم تو کی هستی اومدیم
123803
نام: آرمان ۳۱۳
شهر: مشهد
تاریخ: 3/15/2014 11:23:57 AM
کاربر مهمان
  نماز عشق
در بیمارستان مشهد بستری بودم و شهید عبدالحسین ایزدی نیز در اتاق دیگری بود. گاهی به او سر می‌زدم از ناحیه سر مجروح شده حالش خوب نبود. یک شب نزدیکی اذان صبح مادرش سراسیمه نزد من آمد و گفت:‌عبدالحسین حالش هیچ خوب نیست.

سریعاً بالای سرش رفتم. او را به نرده های تختش بسته بودندکه به زمین پرتاب نشود. گاهی تکان‌های شدیدی می‌خورد و سپس بیهوش می‌افتاد. پزشک را بالای سرش آوردم با داروهای آرام بخش تا حدودی آرام گرفت و بیهوش روی تخت افتاد. مدتی بعد ناگاه بلند شد و نشست مرا صدا زد و گفت: خاک تیمم بیاور.

مردد بودم بیاورم یا نه چون بعید می‌دانستم وقت و حالش را درست تشخیص بدهد به هر حال آوردم. تیمم کرد و مهر خواست.

مهر را روی زانوی پایش گذاشت. تکبیره‌ الاحرام بست و نماز عشق را بپا داشت. با حالتی عجیب با خدای خود حرف می‌زد مترصد بودم سلام نماز را بدهد تا با او صحبت کنم قبول باشد بگویم و از احوال او جویا شوم.

نماز عشق با تکبیره الاحرام شروع ولی با سلام تمام نمی‌شود در نماز عاشق نزد معشوق می‌رود. با دادن سلام نماز در بستر افتاد و به شهادت رسید.

هر روز یک خاطره ی زیبا از شهدا را در http://armansabz313.blogfa.com/ مشاهده نمایید.
لطفا با نظرات سازنده خود ما را در این امر یاری کنید با تشکر
<<ابتدا <قبلی 12387 12386 12385 12384 12383 12382 12381 12380 12379 12378 12377 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved