شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
123341
نام: *(-_-)*
شهر: (@-@)
تاریخ: 2/27/2014 5:39:44 PM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
دیدم سایت شما طوریه که آدمای خوبی بهش سر میزنن گفتم اینجا هم اطلاع رسانی کنم.
چند روز پیش از طریق تیم کوهنوردی بابک تبریز مطلع شدیم که در استان آذربایجان شرقی(دقیق نمی دونم کجا) یک آسایشگاهی وجود داره با نام (( شانجان )) که گویا از سالمندان مراقبت میشه و متاسفانه اوضاع خوبی نداره طوریکه خواستن هر کی می تونه لااقل مواد غذایی براشون تهیه کنه.
گفتن قند و شکر و چای و برنج و این جور چیزا خیلی خیلی لازم دارن.
و ما نتونستیم شماره حسابی پیدا کنیم از این آسایشگاه ولی شماره تلفن پیدا کردیم04712226500
نزدیک عید اگر کسی خواست تو یه کار خیر شرکت کنه می تونه اینجا رو هم یکی از گزینه هاش قرار بده
برای صحت از وجود همچین جایی فقط کافیه از طریق اسم و شماره تلفن یه پیگیری بشه که ای کاش مسئول این سایت پیگیر بشه و به بقیه اطلاع بده

عزیزانی که قصد کمک دارن؛ قبول باشه چه اونایی که توانایی شو دارن چه اونایی که تواناییشو ندارن
123340
نام: کاظم
شهر:
تاریخ: 2/27/2014 4:55:47 PM
کاربر مهمان
  سلام میخواستم بگم که کلیپی از شهید بیضایی در سایت اپارات به ادرس زیر وجود دارد که خیلی زیباست میخاستم بهتون اطلاع بدم که این کلیپ رو در سایتتون قرار بدید


http://www.aparat.com/video/video/one/videohash/A7NkF/setdata/
123339
نام: م....ن
شهر:
تاریخ: 2/27/2014 4:55:19 PM
کاربر مهمان
  سلام سایت خوبی تو این دنیا-دنیای مجازی رو میگم کاش منم باشم جز اون ادمای بااراده دچار عادت بدی شدم اونم به خاطر این دنیای مجازی اونی که دلت صافه ....دعام کن نه برای اینکه از این مشکل بیرون بیام ......برای با اراده شدن خودم گاهی کارهایی رو به بقیه توصیه میکنم که خودم انجامشون نمیدم
لیس الانسان الا ماسعی
123338
نام: ...
شهر: ...
تاریخ: 2/27/2014 4:26:19 PM
کاربر مهمان
  سلام
راستش اصلا متوجه منظورتون نشدم اگه میشه بیشتر توشیح بدین

توضیح بدین
ببخشید اشتباه تایپی بود
123337
نام: ...
شهر: ...
تاریخ: 2/27/2014 3:45:37 PM
کاربر مهمان
  سلام
نميدونم چرا اما يه حسي بهم گفت واست بنويسم كه شايد اوني كه به خدا سپرديش از وقتي كه خودشو شناخت دل عاشقشو شناخت همه چيزو سپرد به دست خدا و واسش مهم نبود و نيست بقيه در موردش چي بگن خوب يا بد واسش خوب شدن و نشدن هم مهم نيست همين كه خدارو داره دل عاشقشو داره باباي مهربونشو داره خونواده خوبشو...... داره از سرشم زياده... خدايا شكرت...خدايا ميدونم باور و ايمان دارم بهت اين نيز بگذرد مثل خيلي از اونايي كه خوب يا بد گذشت و فقط شد يه خاطره... خدايا ببخش ناشكري شد دله ديگه ميشكنه اشكش درمياد به بزرگي خودت ببخش دلشو خودشو....خدايا شكرت
ببخش واست نوشتم اما اگه اوني هستي كه حسم گفت ميدوني كه اون فقط يه آرزو تو دنيا داره اسمشو تو گوشه ي دفترت بنويس تا تو لحظه هاي ناب اجابت پيش معشوقت يادت نره واسش دعاش كني به آرزوش برسه و بعد بره
ببخش و حلالم كن ناراحتت كردم
سلام منم به معشوقت برسون
براي هميشه به خدا سپردمت
التماس دعاي فرجش
يا زينب س

سلام
راستش اصلا متوجه منظورتون نشدم اگه میشه بیشتر توشیح بدین
123336
نام: اشنا
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/27/2014 3:27:04 PM
کاربر مهمان
  سلام.گاهی اوقات دل ادم میگیره در حالی یاد شهدا همیشه ارومم می کنه .به اردوی جنوب رفته بودم از همه اونا خواستم توی زمینه ایی برام دعا کنن.می دونم هیچ وقت دست خالی بر نمی گردوننم ولی ننمیدونم چرا دوباره دلم گرفته....شهید اوینی یکی از شهدایی که من خیلی قبولش دارم حتی به استخاره با قرانش خیلی معتقدم.از شما دوستانی که مطلبو میخونید می خوام واسم دعا کنید.
123335
نام:
شهر:
تاریخ: 2/27/2014 3:17:59 PM
کاربر مهمان
 
"نوکر محال است صاحبش را نبیند "

آه خداياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
123334
نام:
شهر:
تاریخ: 2/27/2014 3:10:59 PM
کاربر مهمان
  باری برادران می روم برای پیروزی و اگر در این راه شهادت بالهایش را گشود و مرا همراه خود به پرواز درآورد چه خوب و نیکوست . و مادر با تو می گویم مادر : از اینکه فرزندی را به پیشگاه خدا تقدیم داشتی رنجور و غمین مباش بلکه شاد و سراپا سرور باش مادر تو بر گردن من حقهایی داشتی و نیز تو پدر متاسفم از اینکه حقوق شما را آن چنانکه خدا بر من فرار داده بود نتوانستم انجام دهم مرا ببخشید و از خدا بر من طلب عفو کنید و نیز بخواهید که هر کس که بر گردن من حقی داشته که نتوانسته ام ادا کنم مرا ببخشید و اما مادر بر گردن تو حقی را می گذارم و آن این است که اگر من شهید شدم که خود را لایق شهادت نمی دانم بلکه باید بگویم مرگ یا اجری به سراغ من آمد مادر چون تو روزی آرزو داشتی که من ازدواج کنم و امر خدایی را انجام اهم ولی تاکنون اینطور نشده بعد از مرگم به جای آنکه گریه و زاری کنی کارت عروسی تهیه کن در یک طرف اسم و در یک طرف دیگر نام شهادت را بنویس و مانند دیگر کارتهای عروسی و کاملا شبیه به آنها با کلمات سرور و شادی زینت بده و برای آشنایان و دوستان بفرست و آنها در جشن این موهبت الهی که نصیب من و تو شده دعوت کن و با شیرینی و شربت از آنها پذیرایی کن .
مادر اشک را برچشم تو هیچکس نباید ببیند زیرا هر قطره اشک ما چون دشمن اسلام را شادمان می کند پس گریستن در این مورد امری است ناشایست . مادرم از اینکه شیر پاکت را حلالم کردی متشکرم و از اینکه چنین فرزندی داشتی سرافراز باش و لباس سرور به تن کن .
شما برادران و خواهرانم : فرزندانتان را به عشق مهدی ( عج ) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگهدارید .
والسلام.
123333
نام: ی غریبه
شهر: کرج
تاریخ: 2/27/2014 3:08:31 PM
کاربر مهمان
  با عرض سلام وادب خدمت آقای ماندگاری
خواهش میکنم این نوشته را برای آقای ماندگاری بخوانید.
آقای ماندگاری جوانی هستم22ساله دانشجوی ترم اخرحسابداری ومغازه هم دارم و همینطور7ساله پرورش اندام کار میکنم.
حرفم اینجاس که ظهر ها که به خانه میروم مادرم را میبینم که پای برنامه شما نشسته و جا نمازش پهنه و از صحبت های شما لذت میبره اما این نشد که.. که 3 روز درمیان واسه من ناهار درست کنه همش میگه باشه الان درست میکنم دارم سمت خدا میبینم.
مادرم شاغل هست. ظهرکه میاد خونه خستس و بعد میشینه پای برنامه سمت خدا و بعدشم نماز
اسم ناهار ببری ی جورایی ناراحت میشه.همه چیز هست اما اصلا بهم اهمیت نمیده.محبتش فقط برای کسانی هست که بیشتر بهش ظلم کردن
توروخدا یه چیزی بگید..آخه زشته که من بخوام مادرم رو نصیحت کنم.
من توو همه کارام موفقم با اینکه هیچوقت تشویقم نکردند.
123332
نام: تنها
شهر: تبریز
تاریخ: 2/27/2014 3:03:48 PM
کاربر مهمان
  من یه دختر بیس ساله ام که همین اول جوونی از زندگی بریدم با اینکه دوروبرم پر آدمه ولی با هیشکی احساس راحتی نمی کنم خیلی خجالتیم نمی تونم درس حرفامو به کسی بگم اصلا با خودمم مشکل دارم نمی دونم هدفم چیه ؟چی کار می خوام انجام بدم ؟...همش شرمنده خونوادمم....کاش خدا اجازه هر وقت از زندگی خسته شدیم و از دنیا بریدیم بریم ....
<<ابتدا <قبلی 12340 12339 12338 12337 12336 12335 12334 12333 12332 12331 12330 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved