اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
121592 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
1/5/2014 8:48:02 AM
کاربر مهمان
|
یا بقیةالله !
می نویسم که شبِ تار، سحر می گردد یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد
"اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم"
|
|
121591 |
نام:
محمد
شهر:
همدان
تاریخ:
1/5/2014 8:37:54 AM
کاربر مهمان
|
هیچ میدانید کرده ایم من تقیه هیچی نگودست شسته ایم ازبقیه ما همانیم که حماسه حسینی خوانده ایم ساخته شدن را از درس خمینی خوانده ایم بروید روی منبرشیشه ای خود بنویسید شهید گمنامی از جهاد سازندگی مانده ایم هیچ می دانید نگفته ها داریم ما گنج لعل ودر وبرلیان داریم ما نه سنگری نه جفایی نه ریایی به دنیا داران بگویید مقامات ارزش نداره بی ولایت عاقبتتان زمین خواریه ! هیچ به خیال خود به یقه سفیدتان ننازید تقیه در بین دشمنان دوست نما همینه نودونه درصد شنیده ای عزیزم فکر رفاهند اونا فریادشان اوجی نداره ما هم یک درصد فرهنگی هستیم نودونه در صد ما نفتی هستند ساختمان های بزرگ بانکی هستند سخت است فکرتان به سختی سنگ نما نگویید حیف برادرانی داشتیم مجاهدان مظلوم ما نگویید بی سنگرانی داشتیم رد کردیم از سرما نگویید خودشان مقصرند که تنها ی تنهایشان گداشتیم بگویید عزت از آن آنهاست برای فردایشان گذاشتیم
|
|
121590 |
نام:
وجود
شهر:
ال عبا
تاریخ:
1/5/2014 8:35:32 AM
کاربر مهمان
|
بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ*** ××××××××××××××××××××××××××××× اللهم اشف مرضی المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات و اشف مرضانا بحق محمد و آل محمد
☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ خـتـــم صـلـــوات حــرف دل ؛ نوبت شصت ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 1الی 45:مارال گرامی ازمسیرسبز ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 46الی49:اميركبير گرامی ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 50الی 69:مارال گرامی ازمسیرسبز ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِي70الی71:اميركبير گرامی
این ختم صلوات به نیّت بخشش گناهان ازجانب خداوشفای بیماران وهدیه به روح امام علی بن موسی الرضا علیه السلام میباشد/یاعلی ×××××××××××××××××××× امام باقر (ع) : چیزی دل را بیشتر از گناه فاسد نکند دل که آلوده به گناه شد مغلوب آن گردد تا وارونه شود.
|
|
121589 |
نام:
میلاد چشم بر زمین
شهر:
بوشهر
تاریخ:
1/5/2014 1:31:13 AM
کاربر مهمان
|
سلام من بتازگی با سایت شما اشنا شدم از شما یک درخواست داشتم و اون اینکه تلاوت های استاد راغب مصطفی غلوش رو بصورت کامل (اگر به تفکیک سوره ها باشه که واقعاً عالی هست (114 سوره ) ) در این سایت وزین قرار بدید ممنون میشم اگر جواب من رو ( به ادرس ای-میلم ) بدید. با تشکر و آرزوی توفیقات الهی برای شما.
|
|
121588 |
نام:
سلام به بابای شهیدم
شهر:
تاریخ:
1/5/2014 12:41:39 AM
کاربر مهمان
|
بابا جونم سلام شهید گمنامم سلام سلام به تو و همه دوستات کاش میدونستم کی هستی و از کجا بودی و بر کجا رفتی و چرااااااا
اما ازت ممنونم ازت ممنونم که همیشه هوامو داری و درد دلمو دوا میکنی
اینو بدون خیلیییییییییییییییی دووووووووووست دارم
مث همیشه واسم دعا کن یه دعای جانانه
اللهم عجل لولیک
|
|
121587 |
نام:
محمد
شهر:
کاشمر
تاریخ:
1/4/2014 11:49:53 PM
کاربر مهمان
|
با درود به روان پاک شهدا و امام شهدا و آرزوی سلامتی وموفقیت برای مدیران این سایت ، موفق و سلامت باشید.
|
|
121586 |
نام:
سعید
شهر:
ری
تاریخ:
1/4/2014 11:21:51 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدا بر شهیدان. خدایا شهیدان را از ما راضی و خشنود بگردان
|
|
121585 |
نام:
كرمعلي دلتنگ
شهر:
تربت جام
تاریخ:
1/4/2014 10:30:11 PM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحيم با سلام ممنون از اين برنامهاومطالب خوبتون . خدايا ظهور امام زمان رانزديك بگردان
|
|
121584 |
نام:
امیر حسین
شهر:
تهران
تاریخ:
1/4/2014 9:43:27 PM
کاربر مهمان
|
سلام اسم من امیره این روزا ناراحتی زیادی تو دلم هست شاید خنده دار باشه که بگم ۱۴ سالمه عاشق شدم اما نمیدونم چه جوری این درد و با کسی در میون بزارم از یه طرف هم نمیدونم این حس عشق هوس یا نفرت چیه از یه طرف خجالت میکشم که بهش بگ یعنی اصلا یه چی نمیزاره که بم نمی دونم چی کار کنم.
|
|
121583 |
نام:
محمدحسین درچین
شهر:
دزفول
تاریخ:
1/4/2014 9:35:19 PM
کاربر مهمان
|
خواب صادقه امیر سرتیپ خلبان بقایی قبل از شهادت شهید ستاری
« نقل خواب صادقه امیر سرتیپ خلبان حبیب بقایی فرمانده اسبق پایگاه چهارم شکاری دزفول، فرمانده اسبق نیروی هوایی و مشاور فعلی مقام معظم رهبری درباره شهادت سرلشکر شهید منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش قبل از شهادت ایشان »
امیر خلبان حبیب بقایی
********************************
برای اولین بار در پایگاه چهارم شکاری(وحدتی) دزفول به همت اداره آموزش و پرورش این شهرستان و تلاش و کوشش های فرماندهی پرتوان این پایگاه " امیر سرتیپ خلبان حبیب بقایی " قرار بود دبیرستان پسرانه ای افتتاح گردد لذا اینجانب (محمدحسین دُرچین) طی حکمی از طرف رئیس اداره آموزش و پرورش دزفول به سمت رئیس دبیرستان شهید بابایی پایگاه چهارم شکاری(وحدتی) دزفول منصوب شدم . مقدمات کار از سی ام تیر ماه 1373 آغاز شد ابتدا درباره نام گذاری دبیرستان سه نام به مدیریت آموزش و پرورش دزفول پیشنهاد شد که عبارت بودند از : " 1- بزرگ مهر " "2 – پیشوا" و به پیشنهاد فرماندهی پایگاه ، سومین نام "شهید بابایی" بود و بالاخره از اسامی پیشنهادی ، "شهید بابایی" انتخاب شد .
" شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی" یکی از خلبانان بی باک و تیز پرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که چند سالی در پایگاه چهارم شکاری دزفول خدمت کرده و بعداً به فرماندهی نیروی هوایی ارتش رسیده بود .
در دو ماه باقی مانده تا مهر ماه 1373 و بازگشایی مدارس تمام سعی و تلاش آموزش و پرورش و خصوص فرماندهی پایگاه در این بود که این دبیرستان کاملاً مجهز گردد ؛ چه از نظر امکانات مالی ، خدماتی و خصوص آزمایشگاهی . (این دبیرستان در کنار فروشگاه اِتکا در مسیر جاده دزفول - اندیمشک قرار دارد .)
و اما روز شنبه دوم مهر ماه 1373 دبیرستان شهید بابایی پایگاه چهارم شکاری(وحدتی) دزفول کار خودش را رسماً آغاز کرد .
زمان می گذشت و در این اثنا فرماندهی پایگاه" تیمسار بقایی " روزانه یا در دبیرستان حضور پیدا می کرد و یا تلفنی از اینجانب وضعیت آموزشگاه نوبنیاد را می پرسید و در رفع کمبودهای احتمالی نهایت تلاش را می نمود.
تا اینکه روز پنجشنبه 15/10/1373 مصادف با سوم شعبان سال 1415 هجری قمری همزمان با ولادت حضرت امام حسین(ع) - روز پاسدار - ساعت 3 بعد از ظهر در دفتر دبیرستان نشسته بودم و مشغول کار ، که صدایِ در آمد . گفتم بفرمایید . سرم پایین بود که صدای یا الله آمد در باز شد . بلند شدم و دیدم که تیمسار حبیب بقایی فرمانده پایگاه چهارم شکاری دزفول است . جلو رفتم . معانقه ای بود و مصافحه ای . گفتم بفرمایید در خدمت باشیم . سرتیپ بقایی نشست و من در مقابل سرتیپ ؛ بر خلاف همیشه که صحبت می کرد و می خندید و لبخند ملیحی داشت ، این بار سرش را پایین انداخته بود و حرفی نمی زد . گاهی هم به بالا نگاه می کرد و باز هم ساکت می ماند و به فکر فرو می رفت تا اینکه از او سؤال کردم :«آقای بقایی گرفته اید و حرفی نمی زنید؟ اتفاقی افتاده ؟» گفت : چیزی نیست . گفتم امکان ندارد . گفت : نه چیزی نیست . اصرار از من زیاد شد تا اینکه گفت : آقای دُرچین دیشب خواب بدی دیدم ؛ امیدوارم درست در نیاد . گفتم : ان شاالله خیره . سری تکان داد . بالاخره از او پرسیدم می شه خوابتونو تعریف کنید؟! او در حالی که بغض گلویش را گرفته بود گفت : « دیشب خواب دیدم که روی باند پایگاه هستم و به آسمان نگاه می کنم که ناگهان دیدم هواپیمای تیمسار س
|
|