اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
121582 |
نام:
گمنام
شهر:
غریب
تاریخ:
1/4/2014 8:32:07 PM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته. زجبهه های گلگون کسی مراصدازد دلم دوباره خون شدهوای کربلاکرد نسیم اشنایی رسیدبرمشامم که باغریب عشقم دوباره اشناکرد کجاست ان دلاورکه تافشنگ اخر لبش علی علی گفت دلش خداخداکرد دمی که غرق خون بودمیان اتش ودود لبی بخنده بگشودامام رادعاکرد شهیدپرپرمن همیشه یاورمن غمت چگونه گویم که بادلم چه هاکرد (سردارشهید.....) سلامتی وطول عمر آقا تا ظهور مولا(عج)
|
|
121581 |
نام:
امین عمار
شهر:
کوفه همین تهران است
تاریخ:
1/4/2014 8:06:17 PM
کاربر مهمان
|
نگذارید قلب رهبر باکم بودن ساعت مطالعه ی کشور به درد بیاید.
|
|
121580 |
نام:
آسمان
شهر:
تاریخ:
1/4/2014 7:48:29 PM
کاربر مهمان
|
التماس دعااااااااااااا
|
|
121579 |
نام:
شهر:
تاریخ:
1/4/2014 6:07:52 PM
کاربر مهمان
|
دعای گوی شماییم....
سر دارم واما ....
دعا گوی تو هستم..
من خریدار ندارم به کس کار ندارم
به غیر از در ودیوار دگر یار ندارم
دلم تنگ شده تنگ در این شهر پر از رنگ ....شده مونس من سنگ
مرا دست ببندید هرآنگونه پسندید.....
من از عشق تو مستم... شده بسته به دستم...
سلام آقا..امروز از بس گریه کردم چشمام پف شده نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم.آخه دلم سوخته... یاد یعقوب نبی افتادم..تا دلت نسوزه چشمات پر از اشک نمیشه دلت باید مثل شمعی بسوزه تا قطره های اشک بریزه هیچ کس دلش برات نمیسوزه تا برات بگریه...من هم برای غصه های خودم گریستم..اما ته دلم ...دلم برات سوخت .به سایه ات عادت کردم
مرا دست ببندید هر آنگونه پسند ید...
آرزو میکنم برای همه دوستانم خوشی ها را کاش خوبی ها اپیدمی بشه همه جا سرایت کنه با یک لبخند
ایستادگی کن تا روشن بمانی شمع های افتاده خاموشند....
|
|
121578 |
نام:
امیدوار
شهر:
الیگودرز
تاریخ:
1/4/2014 5:12:16 PM
کاربر مهمان
|
به نام خداوند بخشنده مهربان هر دم از وصلش نشانی می رسد روشنی بخش جهانی میرسد آفتاب پشت ابر ای شیعیان پرتوش بر ما زمانی می رسد
|
|
121577 |
نام:
هادی
شهر:
کانال کمیل
تاریخ:
1/4/2014 4:23:03 PM
کاربر مهمان
|
سلام وعرض ادب خدمت همه ی حرف دلی های محترم...ویه سلام ویژه خدمت همه حرف دلی های قدیمی که همشون کم رنگ شدن آخ که دلم برای حرف دل قدیم تنگ شده..احسنت به منم گدای فاطمه که هنوز پابرجاست ومیادالبته منم میام کم وبیش اما مطلب نمیزارم....سلام به خانم صبر.به مجنون مهدی .به محمدی شهر زیبایی ها.به سیف الدوله گرامی.به هود یاعباس.به مرغ باغ ملکوت. به خادم الشهدا.به همه ی بچه های قدیمی که الان یادم نمیاد سلام وعرض ادب....یادش بخیر چه روزایی داشتیم با حرف دل.......التماس دعای زیارت.شهادت.شفاعت
|
|
121576 |
نام:
منتظرظهورمنجی
شهر:
قزوین
تاریخ:
1/4/2014 4:08:46 PM
کاربر مهمان
|
«دیگه چه خبر؟...»
یعنی بعد از خوش و بشهای معمولی با اطرافیان؛ با این جمله طلایی به جان اطرافیانی میافتیم که حضور ندارند! از دوست و فایل گرفته تا همسایه و همکار و صد البته دولت و دستاوردهای نظام ... و کلی آنها را برای کارهای کرده و نکرده و عیوب داشته و نداشته مۆاخذه میکنیم!
خلاصه جمله کلیدی «دیگه چه خبر؟» آغاز غیبت میشود و چاشنی همیشگی آن جملات زیر است:
«مُرده که غیبت نداره!»
«جلو خودش این رو میگم!»
«البته غیبتش نباشه!»
«ایشون کارش از این حرفها گذشته!»
«حرف حق را باید زد، حالا میخواد خوشش بیاد یا بدش بیاد!»
«خدا وکیلی جایی نگیها!»
«انشاءالله دروغه ولی همه دارن براش میگن!»
«اینها که غیبت نیست؛ داریم با هم گپ میزنیم وقتمون پُر بشه!» ...
به نظر، توجیهات بالا، از اصل غیبت کردن بدتر است! توجیهاتی که ما را برای خوردن گوشت برادر یا خواهر ایمانی جریتر میکند!
«و غیبت یکدیگر را نکنید، آیا شما دوست میدارید گوشت برادر مُرده خود را بخورید؟ / حجرات، آیه 12»
بیایید از این به بعد و همیشه وقتی به هم میرسیم و خوش و بشی میکنیم و میگوییم:
«دیگه چه خبر؟» فوری ادامه دهیم: «البته از خودمون!»
|
|
121575 |
نام:
مشکاۀ
شهر:
فانوس طلائیه
تاریخ:
1/4/2014 4:08:19 PM
کاربر مهمان
|
سلام برادرم جناب جواد که فرمودید اعتماد به نفستون پایینه. من زیاد سر رشته ندارم ولی روایتی از حضرت امیر هست به این مضمون که میفرمایند از هر چیزی که میترسید خودتونرو روش بیندازید تا ترستون بریزهشماهم چند بار که برید تو جمع حل میشه ولی تو جمع خودتونرو مثلا با یه چیزی مشغول کنید وقتی راه میرید تند قدم بردارید تنها چیزایی که یادم میاد همیناست.شرمنده نمیتونم کمکتون کنم. درمورد خواستگاری رفتنون هم حتما حتماقبلش بریدپیش مشاور تا بعدها برای خودتون و خانومتون مشکل ایجاد نشه
وودوست عزیزمون از قم که کتاب خواستند تا با اسلام بیشتر آشنا بشند اگه مسلمان نیستید که این در تخصص ما نیست باید با یک عالم مشورت کنید اما اگه مسلمانید و قصد دارید بیشتر یاد بگیرید که من خودم کتابهای استاد مطهری رو میخوندم خیلی گره ها برام باز میشد یا علی.....
|
|
121574 |
نام:
سهیلا
شهر:
تهران
تاریخ:
1/4/2014 4:01:44 PM
کاربر مهمان
|
باسلام هرچه می خواهد دل تنگت بگو فقط خدا دوست دارم همیشه نمازبخوانیم. واقعا سردردمیکند هیچکسی نیست حرف نمیزند
|
|
121573 |
نام:
بازمانده
شهر:
اصفهان
تاریخ:
1/4/2014 3:44:03 PM
کاربر مهمان
|
سلام بر دوست عزیزمون که گفتند مادرشونرو دکترا جواب کردند.جناب محمد از همدان وقتی مطالبتونرو خوندم خیلی ناراحت شدم من خودم روی مادر خیلی حساسم ...برای همین خوب درکتون میکنم از دیشب که مطلب شما رو فهمیدم یادم میفته بدنم میلرزه و با تمام وجود برای شفای ایشون دعا خواهم کرد و میکنم.انشاالله خدا مادرتونرو به حق خانه بی مادر زینب بر میگردونه.توکلتون بخدا باشه
|
|