اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
121142 |
نام:
باران
شهر:
....
تاریخ:
12/18/2013 10:32:28 PM
کاربر مهمان
|
دلم که تنگ می شود .. از زندان محبوس سینه پر میکشد سوی دیار تو.... به راستی که عاشقی را معنا کرده ای برایم ..
کوعقل کور من تا ببیند؟
گاهی که دلت هوایی شد.. برای هوای دل بیمارم قطره ای دعا بخوان که بس محتاج این نگاه خسته و طوفانی.. می دانم که می دانی....!!
|
|
121141 |
نام:
خاک پای مولا
شهر:
کربلا
تاریخ:
12/18/2013 10:18:01 PM
کاربر مهمان
|
باسلام وصلوات برمحمدوآل محمد درود وسلام بردوستان واهالی حرف دل
پیشاپیش فرا رسیدن اربعین شهادت سید و سالار شهیدان، سرور آزاگان جهان، چهلمین روز وداع خونین حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و یاران باوفایش، به تمامی دوستان اهل دل و ارجمند تسلیت و تعزیت عرض نموده و امیدواريم كه سوگواری های یكایك شما عزیزان مورد قبول حضرت حق قرار گیرد.
به روزم . دروبلاگم http://sorooshdel.blogfa.com
درخدمتم .
|
|
121140 |
نام:
نیکان
شهر:
خاک خدا
تاریخ:
12/18/2013 10:08:35 PM
کاربر مهمان
|
حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد . سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت . سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید. مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند ار آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد . این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ." سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن
سلام به دوستای حرف دلی ممنونم از راهنمایی هاتون ولی من موندم از کجا میتونم بفهمم اون آقا زن داشته یا نه هر چی باشه همکارمه و من واقعا نمیدونم چطوری باید مطمئن بشم اون شخصی که این حرفا رو زد گفت از حرفاش مطمئنه ولی حاضر نیست اسمشو ببرم خدایا خودت کمکم کن که اشتباه نکنم
|
|
121139 |
نام:
منم گدای فاطمه
شهر:
انتظار
تاریخ:
12/18/2013 9:32:48 PM
کاربر مهمان
|
به نام الله
سلام ستاره خانم/از اهالی دل خواهر خوبم این کار درستی نیست که آدم خودش رو در رابطه با شنیدن خطاها و اشتباهات دیگران مشتاق نشون بده و از اونها خواهش کنه اگر خطا و اشتباه یا گناهی مرتکب شدن براش بازگو کنن
اعتراف به گناه فقط در برابر خداوند جایزه نه در برابر بنده هاش
البته اعتراف به گناه در برابر خداوند هم به این معنا نیست که انسان یک به یک گناهانش رو برای خدا بشمره چون اولا بی ادبی به صاحت مقدس خداست و ثانیا به قول بزرگان صفا رو مُکَدَّر میکنه در خصوص چگونگی اعتراف به گناه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بهترین راه رو و مودبانه ترین راه رو در دعای زیبای کمیل بیان کردند آنجا که میفرمایند: الهی ظلمت نفسی...
موفق باشید خواهر خوبم/یا علی...
|
|
121138 |
نام:
ا.ن.ح
شهر:
ری
تاریخ:
12/18/2013 8:50:15 PM
کاربر مهمان
|
خدایاتوی این دنیا خیلی تنها شدم. میدونی چرا؟ چون از تو جدا شدم.
|
|
121137 |
نام:
وجود
شهر:
ال عبا
تاریخ:
12/18/2013 8:15:56 PM
کاربر مهمان
|
بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ*** ××××××××××××××××××××××××××××× اللهم اشف مرضی المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات و اشف مرضانا بحق محمد و آل محمد
☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ خـتـــم صـلـــوات حــرف دل ؛ نوبت پنجاه وهشت ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 1الی 10:مارال گرامی ازمسیرسبز ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 11الی 12:اميركبير گرامی ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 13الی 22:مارال گرامی ازمسیرسبز ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 23الی32:منتظرظهورمنجي گرامی ازقزوين ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 33:اميركبير گرامی ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 34الی 43:سفيدگرامي ازاميد(سلام بزرگوارچه زحمتي اينارحمته قبول باشه التماس دعا) ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 44الی53:مارال گرامی ازمسیرسبز ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 54:اميركبير گرامی ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 55:وجودازال عبا ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 56الی 65:مارال گرامی ازمسیرسبز ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 66:اميركبير گرامی ☸ دسته گل صلوات یکصدتایِی 67:مسافر گرامی ازاسلام *نکته:
این ختم صلوات به نیّت بخشش گناهان ازجانب خداوشفای بیماران وهدیه به روح امام علي بن موسی الرضا علیه السلام میباشد/ ×××××××××××××××××××× امام باقر (ع) : چیزی دل را بیشتر از گناه فاسد نکند دل که آلوده به گناه شد مغلوب آن گردد تا وارونه شود.
|
|
121136 |
نام:
اختیاری
شهر:
وطن
تاریخ:
12/18/2013 7:52:08 PM
کاربر مهمان
|
سلام به دوستای حرف دلی نازنینم
یه مشکلی برام پیش اومده که موندم چیکار کنم خواستم اگه میشه و کسی کامنت منو میخونه راهنماییم کنه
تو محل کارم یکی از همکارا از یکی از دوستای صمیمیم تقاضای ازدواج کرده این دوست منم تا اونجایی که من میدونم به این ازدواج راضیه ولی چند روز پیش حرفای عجیبی در مورد اون آقا شنیدم میگن قبلا با چند نفر رابطه داشته و حتی زن صیغه ای هم داشته ولی اون شخصی که این حرفا رو به من زده قسمم داده که اسمشو نیارم باور کنید موندم سر دوراهی نمیدونم باید این حرفهایی رو که در مورد این آقا شنیدمو به دوستم بگم یا نه اصلا نمیدونم باید چیکار کنم ذهنم خیلی مشغوله توروخدا راهنماییم کنید ممنونم از همگیتون التماس دعا ****************************************************** سلام دوست خوبم! کسی که ارتباط داشته ثبات اخلاقی نداره و مشاورین در رد کردن چنین آدمی به صراحت بیان دارند.ولی در مورد ازدواجشون نمیدونم باید چیکار کرد؟؟؟؟!!
|
|
121135 |
نام:
نردبانی سوی خدا
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
12/18/2013 6:20:37 PM
کاربر مهمان
|
سلام به اهالی حرف دل.سلام برخون پاک شهدا توجه کنید توجه کنید یلداباشهدا شب یلدا مراسمی برگزار میکنیم تا سپری کنیم اخرین شب پاییزی رو در کنار نفس های گرم خانواده های محترم شهدا بنده حقیر دعوتتون میکنم از تمام کسانی که مطلب رو میخونند وبراشون میسره با حضورتون مجلس ما رو مزین کنید.البته ما هم میهمان شهداییم. شیراز /سه راه دارالترحمه تالار دانشکده مهندسی شهید باهنر از طرف مکتب الشهدا یا علی التماس دعای فراوان
|
|
121134 |
نام:
ندا
شهر:
تهران
تاریخ:
12/18/2013 3:36:16 PM
کاربر مهمان
|
سلام من دوست دارم الان خودمونی بحرفم فقط دوست دارم یکی باشه به حرف دلم گوش کنه الان ۳ماهی میشه ازشیراز اومدیم تهران همیشه فکر میکردم اینجا خیلی آدماش خوبن نمیگم همشون بدن ولی دیگه خسته شدم ازینکه اینجا یه دوست هم ندارم که باهاش حرف بزنم ازینجا که ریا و تظاهر غوغا میکنه واسه امام حسین مراسم میگیرن ولی ازون طرف چشمشون دنبال ناموس مردمه ازینجا که گشت ارشاد به آدم گیر میده حرفتو گوش نمیده فقط میگه شهرستانی هستی! ازینجا که همه غمگین هستن ازینجا که چی بگم وال.. همه رو به چشم شهرستانی و پایین تر از خودشون نگاه میکنن ازینجا که دختر شیرازی رو به چشم یه دختر بد میبینن ولی به دور و برشون یه نگاه نمیندازن که بفهمن همه جا خوب و بد داره توشیرازکلی دوست داشتم اما اینجا هیچ کس به آدم نگاه هم نمیکنه برام دعا کنید یه دوست خوب پیدا کنم واقعا قدر زندگیتون رو بدونید و قدر دوستانتون رو.من همش از ناشکری اینجا هستم اگر شکرگذار بودم الان اینجا نبودم بابا من مثه شما مومن نیستم ولی میدونم اگر کسی مومن واقعی باشه دوست داره دل بنده های خدا رو شاد کنه با اینکه از مسلمون جماعت بدی زیاد دیدم ولی بازم اسلام و قبول دارم همین واسم دعا کنید
|
|
121133 |
نام:
سحر صادقی
شهر:
اردبیل
تاریخ:
12/18/2013 1:26:21 PM
کاربر مهمان
|
سلام آقای دهنوی.من 24 سالمه و دانشجوی ترم 3 کارشناسی ارشد هستم و دانشگاه محل تحصیلم شهر گرگانه.8 ماه پیش طی یک اردوی علمی که با استادمو داشتیم با آقای جوانی آشنا شدم.بعد از یک ماه ایشون پیشنههاد آشنایی بیشتر دادن .من از اولین لحظه هرچی که گفتن گفتم خانوادم.اما متاسفانه خانوادم حتی حاضر نشدن حرف منوو بشنون.ولی من باز احترامشونو نگه داشتم و به پسره گفتم برای آشنایی بیشتر باید مادر شما با مادر من حرف بزنن و اجازه بگیرن.چون نیت ایشون ازدواج بود و هست با کمال میل قبول کردن ولی مادرم اجازه ندادن حتی شماره خونه رو به ایشون بدم و گفتن اگه زنگ هم بزنن جواب نمیدم.ایشون دانشجوی استاد من بودن من کمی پرس و جو که کردم مطمئن شدم که پسر معقول و سربه زیری هستن و مطمئنن خلافی نداشته بودن.با توجه به شناختی هم که ازشون بدست آوردم آدم معتقد و نماز خون و مهمتر خدادوستی هستن.خانواده محترم و با ایمانی دارن و از لحاظ فرهنگی فککر میکنم دو خانواده به هم شبیه هستن.مهر ماه فوق لیسانس شونو از دانشگاه تربیت مدرس گرفتن و الان دنبال کارای امریه شون هستن برای سربازی.درسته کار اداری و رسمی ندارن ولی چون از بچگی عادت داشتن که روی پای خودشون وایستن و تو دوران دانشجویی تا الان مغازه ی میوه فروشی دارن تو شهرشون و سعی میکنن پول حلال دربیارن و بار اضافی برا خانوادشون نباشن.الان تصمیم دارن بعد از ماه صفر حضورن با خانوادشون بیان و اجازه بگیرن تا زمان دفاع من از پایان نامه ما باهم در ارتباط باشیم و به عبارتی نشون کرده باشیم تا بعد از دفاع اگر خونواده ها تحقیق کردن و صلاح بود عقد کنیم.دلایل خونواده ی من برا مخالفت:راه دور دختر نمیدیم، خواهرم که شهر خودمون ازدواج کرده گاهی وقتا با شوهرش مشکل دار میشه.میگن این که شهر خودمون بود،این همه تحقیق کردیم اینجوری شد،آخه مگه زندگی هست که توش مشکل نباشه؟مگه نباید زن و شوهر خودشون زندگیشونو مدیریت کنن؟،میگن اسمش فوق لیسانسه ولی مغازه داره شما بگین مگه همه باید رئیس یا کارمند باشن.نمیخوام زیاد باهاشون جر و بحث کنم.فقط میخوام اجازه بدن بیاد حرفشو بزنه.تحقیق بکنن مگه گناهه دو نفر همو بیشتر دوس دارن و میخوان خونواده هاشون اجازه بدن به هم برسن.خونوادم زندگی منن اگه دلیل قانع کننده برام بیارن که ردش کنم .میگم چشم . ولی شما قضاوت کنین.دلیل هاشون قانع کننده هستن؟تو رو خدا جوابمو با ایمبل بدین .نگین زنگ بزنم.چون همیشه خونه با مادرمم و نمیتونم ماس بگیرم.کمکم بکنین که چیکار بکنم
|
|