شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
120762
نام: زهراسادت
شهر: گلستان
تاریخ: 12/5/2013 10:46:40 PM
کاربر مهمان
  پیغمبر (ص)قسم یاد کرد :
اگر میان پیروان ما طالب حاجتی باشد خداوند به واسطه خواندن حدیث شریف کساء در اولین جمعه ماه صفر

حاجتش را براورده میکند

التماس دعا .....
انشالله ظهور امام زمان
سلامتس و شفا تمام مریضها
حل شدن مشکلات جوونهااا

انشالله واسه منه یبیچاره وگنهکارهم دعااا کنید
120761
نام: عبدالله
شهر: اندیمشک
تاریخ: 12/5/2013 10:20:30 PM
کاربر مهمان
  اربا" اربا"- علی اکبر
شده به میدان تنش پرپر

کربلا گرفته بوی عنبر
از داغ اصغر و علی اکبر

اربا" اربا"- علی اکبر
شده به میدان ،تنش پرپر

حسین به سوی میدان دگر اکبر ندارد
عزیز فاطمه دگر اکبر ندارد

اربا" اربا"- علی اکبر
شده به میدان تنش پرپر

حسین گویدبنی هاشمیان بیاید
علی را تا به خیمه ها رسانید
علی من دگر توانی ندارد
علی من جانی در بدن ندارد

اربا" اربا"- علی اکبر
شده به میدان تنش پرپر

بعد جدم تو بودی علی جان
به جدم شبیه بودی علی جان

اربا" اربا"- علی اکبر
شده به میدان ،تنش پرپر

ای که جانم به فدای جان تو ای اکبرم
چگونه جسم تو را تابه خیمه ها برم

اربا" اربا"- علی اکبر
شده به میدان ،تنش پرپر

نام آور رشید پدری و برادرم
چگونه تشنگی ز لب تو برآورم

اربا" اربا"- علی اکبر
شده به میدان ،تنش پرپر

نینوا گرفته بوی یاس و عنبر
پرپر شده یاسم به میدان علی اکبر

اربا" اربا"- علی اکبر
شده به میدان ،تنش پرپر
120760
نام: منم گدای فاطمه
شهر: انتظار
تاریخ: 12/5/2013 9:41:20 PM
کاربر مهمان
  به نام الله

سلام بازمانده از اصفهان/در رابطه با اینکه خواسته بودین بهتون موضوع جهت پایان نامه معرفی کنیم اگر شما تو اینترنت بزنید موضوعات قرآنی برای پایان نامه یا موضوعات فقهی چندتا سایت که موضوع پیشنهاد دادن میاد
میتونید از موضوعاتی هم که قبلا روش کار شده هم استفاده کنید عموما استاد راهنمایی که انتخاب میکنید خودشون موضوع پیشنهاد میکنن...

نگران به موقع تحویل دادنش هم نباشید خود خداوند و اهل بیت و علی الخصوص صاحب الزمان(عج) چنان راه رو براتون باز میکنن و کمکتون میکنن که خودتونم میمونید تو این همه لطف و عنایتشون...چون تجربش رو دارم میگم...

حتما در نورلایب ثبت نام کنید خیلی برای پایان نامه به دردتون میخوره درضمن میتونید با همون رمز عبور نورلایب از نورمگز هم استفاده کنید...موفق باشید... این حقیر هم اگر کمکی از دستم بر بیاد دریغ نمی کنم...

یا علی...
120759
نام: نیکان
شهر: خاک خدا
تاریخ: 12/5/2013 9:19:41 PM
کاربر مهمان
 
به نام یگانه چرخاننده چرخ هستی ......

سلام به همه دوستان حرف دلی مهربون بزرگترین تمنای من از خدا میتونه کوچیکترین معجزه اش باشه خدارو به بزرگیش قسم میدم زندگی همگیتونو معجزه بارون کنه
به یاد همگیتون هستم التماس دعا
120758
نام: معین
شهر: امل
تاریخ: 12/5/2013 9:12:07 PM
کاربر مهمان
  سلام میخواستم بگم که اگه دل ادم پیش دختری گیر نباشه ازدواج تا سن 50سالگی هم عیب نداره اما کسی که عاشقه هر چه زود تر بهتر.
120757
نام: یه غریبه
شهر: دیار غریبان
تاریخ: 12/5/2013 8:42:16 PM
کاربر مهمان
  به نام الله

سلام خدا جونم خیلی دوستت دارم خدای خوبم تو تنها کسی هستی که هیچوقت تنهام نذاشتی حتی زمانی که من از روی نادونی وغفلت فراموشت کردم.

عشق همیشه در قلبم خدا














120756
نام: علي ازغندي
شهر: مشهد مقدس
تاریخ: 12/5/2013 8:16:08 PM
کاربر مهمان
  بنام خدا عشق
بجز عشق محال است ره به جا يي برد ن
اخرين روز هاي دفاع مقدس بود عمليات مر صا د هم تمام شد و از منطقه راهي مشهد شهر م شدم
از منطقه تا مشهد كمتر فرصتي بود كه گر يه نكنم و اشك نر يز م
أحسا سم اين بود كه حال با چه رو يي به خانواده همر ز ما نم نكاه كنم
اين درد منو تا مشهد عذاب داد
حال كه سألها از ان روز هاي خون و شهادت و شجاعت و ايثا ر و پا ي مردي و غيرت و ناموس د و ستي
مي گذرد
و مي ببينيم انچه را كه نبايد مي د يد م و حا ل هم بر ماند نم اشگ مي ريز م ولي نگا هم فرق كر ده
و امروز مي فهمم چرا ان روز اشگ مي ريختم و ان چيز ي جز
تحمل ديدن و شنيد ن ان چيز ايي است كه عمري در سنگر هاي جوان مردي و مر دا نگي و غيرت مند ي
برا يش مبارزه كردم و اشگ امر و ز م از اين روست و در همين جا از خداي عاشقان عاجز انه طلب مي كنم
بيشتر از اين منو شرمنده شهدا نكنه و خاري بد رو با گلو له اتشين خصم ره عشق كه همان ره ولايت است به گلي تبديل كند
به حق خداي عا شقان امين
120755
نام: هرچه هست یه آدم نیست
شهر: اسلام آباد
تاریخ: 12/5/2013 8:09:23 PM
کاربر مهمان
  هیچ وقت آدم حساب نشدم وهیچ وقت نتونستم تصمیم بگیرم هیچ وقت نتونستم بگم از ته دل بگم مگه آدم چه قدر تحمل داره مگه آدم تا کی میتونه آدم نباشه مگه چه قدر باید بریزه تو خودشو هیچ نگه مگه چرا اون تکیه گاه اسمونی هنگام کتک خوردن جلو نمی گیره باور کنید سکوت خیلی دل نازک با یه حرف می تونه بشکنه چرا اینا نمی فهمن که منم تو زندگیم سهمی دارم یه سهمی که خداد داده اونا که ندادن که بخوان بگیرن چرا نمی فهمن و منو تو خاطره هام تنها نمی زارن کاش حتی یه پروانه بود که تو تنها ترین تنهایم تنهایم نمی ذاشت سکوت هم می تونه لبریز شه خدایا حقمو بگیر
120754
نام: unknown
شهر: unknown
تاریخ: 12/5/2013 7:22:17 PM
کاربر مهمان
  شيعه حقيقى از ديد حضرت رضا (ع ): هنگامى كه حضرت رضا (ع ) در خراسان بود، جمعى از شيعيان از راه دور براى زيارت رضا ع به در خانه آن حضرت آمدند دربان به نزد حضرت رضا (ع ) رفت تا اجازه ورود آنها را بگيرد، جريان را به حضرت عرض كرد، امام رضا (ع ) به او فرمود: ((فعلا كار دارم ، به آنها بگو بروند)).
دربان كنار درآمد و به آنها گفت : ((برويد فعلا آقا كار دارد)).
آنها رفتند و روز دوم به در خانه حضرت رضا (ع ) آمدند، باز مثل روز قبل ، اجازه ورود داده نشد و آنها رفتند، دو ماه هر روز آنها مى آمدند و برمى گشتند، سرانجام نااميد شدند، و به دربان گفتند: به حضرت رضا (ع ) عرض ‍ كنيد، ((ما از شيعيان پدر تو امير مؤمنان حضرت على (ع ) هستيم ، دشمنان ما، نسبت به ما شماتت و سرزنش مى كنند كه شما به ما اجازه ملاقات نداديد، و ما اين بار شرمنده مى رويم ، و در برابر نيشخند مخالفان ، بيچاره خواهيم شد)).
دربان پيام آن ها را به حضرت رضا (ع ) ابلاغ كرد، حضرت فرمود: به آنها اجازه بده وارد شوند.
دربان به آن ها اجازه ورود داد، آنها به حضور حضرت رضا (ع ) رسيدند و سلام كردند، حضرت رضا (ع ) جواب سلام آنها را نداد و حتى اجازه نشستن به آنها نداد، آنها همچنان ايستاده بودند، سرانجام آنها گفتند: ((اى پسر رسول خدا(ص )! چه شده كه ما اين گونه مورد بى مهرى شما شده ايم ، و بعد از دوماه در بدرى و اجازه ندادن اكنون اين گونه قدر ما را ناچيز نمودى ، و بعد از اين همه بى اعتنايى ، ديگر آبرويى براى ما باقى نمى ماند)) .
حضرت رضا (ع ) فرمود: اين آيه (30 شورى ) را بخوانيد:
و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ، و يعفو عن كثير : ((هر ناگوارى كه فراگير شما مى شود، به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد، با اينكه خداوند، بسيارى از گناهان را مى بخشد)).
((من در اين برخورد با شما، از خدا و رسول خدا و اميرمؤمنان و از پدران و اجداد پاكم پيروى كرده ام )).
آنها عرض كردند: براى چه ؟ مگر ما چه گناهى كرده ايم ؟
حضرت رضا (ع ) فرمود: ((شما ادعا مى كنيد كه شيعه اميرمؤمنان على (ع ) هستيد)) (همين گناه شما است كه ادعاى دروغين مى كنيد)
((واى بر شما! بدانيد كه شيعه اميرمؤمنان على (ع ) حسن و حسين (ع ) سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابوبكر (سلام الله عليهم ) هستند كه در هيچيك از دستورهاى على (ع ) سرپيچى نمى كردند، و هرگز مرتكب كارى كه نهى شده بودند، نمى شدند، شما ادعا مى كنيد كه شيعه هستيم ، ولى در اكثر اعمال خلافكار و مقصر هستيد، در انجام وظائف واجب ، كوتاهى مى كنيد در اداى حقوق برادران دينى ، سستى مى نمائيد، و در آنجا كه تقيه (كتمان عقيده براى حفظ جان ) واجب نيست تقيه مى كنيدو در آنجا كه تقيه واجب است تقيه نمى كنيد، اگر مى گوئيد: ما دوستدار على (ع ) و دوست دوستان او هستيم ، و از دشمنان او بيزار مى باشيم . سخن شما را رد نمى كنم ، ولى اين ادعا، ادعاى بسيار مقدس است اگر كردار شما با گفتارتان تطبيق نكند، به هلاكت مى رسيد، مگر اينكه توبه نمائيد و جبران كنيد تا مشمول رحمت الهى گرديد)).
آنها گفتند: ((اى فرزند رسول خدا! از درگاه خدا طلب آمرزش مى كنيم و توبه مى نمائيم و ديگر نمى گوييم ما شيعه على (ع ) هستيم ، بلكه مى گوييم مادوست على (ع ) و دوست دوستان على (ع ) هستيم و با دشمنان شما دشمن مى باشيم .))
آنگاه حضرت رضا (ع ) به آنها فرمود: آفرين بر شما باد اى برادران و دوستانم ، بفرمائيد بفرمائيد، بفرمائيد، (آن حضرت مكرر آنها را به حضور خواند) تا آنها را يك يك در آغوش گ
120753
نام: شهید امیر کبیر
شهر: وطن
تاریخ: 12/5/2013 7:17:14 PM
کاربر مهمان
  ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﮐﻪ ﺻﺎحب ﮐﺎﺭش ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺯﺩ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ؛
ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮ ﻋﻮض ﮐﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ اما ﯾﺎﺩ ﺧﺮﺝ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺮﯾﻀﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ،
ﯾﺎﺩ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺧﻮﻧﻪ، ﺟﻬﯿﺰﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮش، ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﺴﺮﺵ...
ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺻﺎحب ﮐﺎﺭﺵ ﮔﻔﺖ :ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ

<<ابتدا <قبلی 12082 12081 12080 12079 12078 12077 12076 12075 12074 12073 12072 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved